"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 2"
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 2"
part: ۲۵
"ویو نادیا"
کوک: مطمعن نباش.از کجا معلوم شاید الان داخل خونست
دختره کمی جدی شد و گفت:
_ اینم یکی دیگه از دروغاته که منو از خودت دور کنی؟ نه؟
جونگکوک چییزی نگفته بود بهش ،که از پشت بهش نزدیک شدم و یک دفعه به بازوش چسبیدم
نادیا:چرا اینجایی؟؟
جونگکوک که انگا با دیدنم یکم متعحب شده بود سری خودشو جمع و جور کرد
سرم و سمت دختره که عجیب سرتا پام و زیر نظر داشت چرخوندنم
با حالت لوسی گفتم
نادیا: مهمونت اینه؟...فکر نمیکردم این تیپ و برایه همچین مهمونی زده باشی...
دختره پرید وسط و گفت:
_شاید چون میخواست به چشم همسر ایندش بیاد ...
نگام و بهش دادم و گفتم:
_ یا شایدم بخواطر علاقش به این لباساس ....
ماریا: تو هنوز تجربه ی چییزی نداری من جونگکوک و خیلی خوب میشناسم، لطفا دخالت نکن..
نزدیک حونگکوک امد و دستشو رو یقش کشید و گفت:
_ عزیزم نیازی به این کارا نیست...تک همیشه از نظر من جذابی
من جونگکوک و قبلا اینجوری دیده بودن حتی یادمه اجوما میگفت " حتما قراره مهمیهه"
با اینکه با وجود این دختر یکم شک داشتم ولی چییزرو که میدونستم و گفتم
نادیا: اگه خیلی وقته میشناسیش باید بدونی که صد درصد قراره کاری و مهمیه که تیپ رسمی میزنه...
سرمو سمت جونگکوک چرخوندم و لحن ارومی گفتم :
_ حدسم اشتباه بوده؟
کوک: نه،ماریا بهتره صحبتایی و که بخواطرش اینجاییو و شروع کنیم..
ایوللللل
دختره نگاهش بینمون چرخیدد
که دستمو بلند کردم و دستشو از یقعه ی کت جونگکوک جدا کردم
نادیا: بدون گفتن تو ام شکی بر حذابیت جونگکوک نیست .
یکی از افراد جونگکوک رو به دختره گفت:
_ خانم پارک لطفا بفرمایید من شمارو راهنمایی میکنم..
دختره با حرص از کنارمون رد شد .
وقتی یکم ازمون دور شدن جونگکوک چرخید سمتم
همون لحن صحبت ارومیو که جدیدا پیدا کرده بود و بکار برد و گفت:
_ تو از کجا پیدات شد؟!
به پشت سرش نگاه کردم که اونا ازمون دور شده بودن .
با لبخند شیطانی که تو دلم زدم یقعه لباسشو که اون دختره خراب کرده بود و درست کردم و گفتم:
_ هر جا کسی بخواد بهت نزدیک بشه شاکخکام باخبر میشن که بیام...بهتره بری به کارت برسی
و به سمت خونه حرکت کردم
وقتی پشتمو بهش کردم لبخند میروز مندانه ایی تا داخل اتاقم زدم ..وقتی درو بستم ، نیشم بسته شد.
الان چیشد؟
part: ۲۵
"ویو نادیا"
کوک: مطمعن نباش.از کجا معلوم شاید الان داخل خونست
دختره کمی جدی شد و گفت:
_ اینم یکی دیگه از دروغاته که منو از خودت دور کنی؟ نه؟
جونگکوک چییزی نگفته بود بهش ،که از پشت بهش نزدیک شدم و یک دفعه به بازوش چسبیدم
نادیا:چرا اینجایی؟؟
جونگکوک که انگا با دیدنم یکم متعحب شده بود سری خودشو جمع و جور کرد
سرم و سمت دختره که عجیب سرتا پام و زیر نظر داشت چرخوندنم
با حالت لوسی گفتم
نادیا: مهمونت اینه؟...فکر نمیکردم این تیپ و برایه همچین مهمونی زده باشی...
دختره پرید وسط و گفت:
_شاید چون میخواست به چشم همسر ایندش بیاد ...
نگام و بهش دادم و گفتم:
_ یا شایدم بخواطر علاقش به این لباساس ....
ماریا: تو هنوز تجربه ی چییزی نداری من جونگکوک و خیلی خوب میشناسم، لطفا دخالت نکن..
نزدیک حونگکوک امد و دستشو رو یقش کشید و گفت:
_ عزیزم نیازی به این کارا نیست...تک همیشه از نظر من جذابی
من جونگکوک و قبلا اینجوری دیده بودن حتی یادمه اجوما میگفت " حتما قراره مهمیهه"
با اینکه با وجود این دختر یکم شک داشتم ولی چییزرو که میدونستم و گفتم
نادیا: اگه خیلی وقته میشناسیش باید بدونی که صد درصد قراره کاری و مهمیه که تیپ رسمی میزنه...
سرمو سمت جونگکوک چرخوندم و لحن ارومی گفتم :
_ حدسم اشتباه بوده؟
کوک: نه،ماریا بهتره صحبتایی و که بخواطرش اینجاییو و شروع کنیم..
ایوللللل
دختره نگاهش بینمون چرخیدد
که دستمو بلند کردم و دستشو از یقعه ی کت جونگکوک جدا کردم
نادیا: بدون گفتن تو ام شکی بر حذابیت جونگکوک نیست .
یکی از افراد جونگکوک رو به دختره گفت:
_ خانم پارک لطفا بفرمایید من شمارو راهنمایی میکنم..
دختره با حرص از کنارمون رد شد .
وقتی یکم ازمون دور شدن جونگکوک چرخید سمتم
همون لحن صحبت ارومیو که جدیدا پیدا کرده بود و بکار برد و گفت:
_ تو از کجا پیدات شد؟!
به پشت سرش نگاه کردم که اونا ازمون دور شده بودن .
با لبخند شیطانی که تو دلم زدم یقعه لباسشو که اون دختره خراب کرده بود و درست کردم و گفتم:
_ هر جا کسی بخواد بهت نزدیک بشه شاکخکام باخبر میشن که بیام...بهتره بری به کارت برسی
و به سمت خونه حرکت کردم
وقتی پشتمو بهش کردم لبخند میروز مندانه ایی تا داخل اتاقم زدم ..وقتی درو بستم ، نیشم بسته شد.
الان چیشد؟
۲۷.۰k
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.