پـارت ④⑥
پـارت ④⑥
تیام:راستی از سازهاتم به خوبی مراقبت کردم ـ سازهام؟ تیام:وای راستی یادم نبود تو چیزی یادت نیست خب بزار برات بگم تو از بچه گی به خوانندگی
و موسیقی علاقه داشتی و همیشه دوست داشتی خواننده شی و تنها رویات این بود از بچه گی بیشتر ساز هارو رفتی و یاد گرفتی چون خیلی علاقه داشتی
سریع یاد میگرفتی ـ واقعااا؟خب چه ساز هایی یاد گرفتم؟ تیام:پیانو،ویالون،فلوت ، و دوست همیشگیت که از همه ی سازهات بیشتر
دوستش داری گیتار. اینارو که گفت یهو یاد یه چیزی افتادم و سرم و انداختم پایین. تیام:چیشد؟چرا ناراحت شدی؟ ـ اما من که حافظمو از دست دادم
پس هیچ کدوم از اینارم بلد نیستم تیام:بابا همیشه میگه آدم چیزایی و که از ته دل دوست داره هیچ وقت فراموش نمیکنه حتی اگه چیزی یادش نباشه
خب تو هم بیا یکیش و امتحان کن ـ خب باشه و گیتار مشکی و از تو جاش برداشتم نشستم رو صندلی سعی کردم تمام فکرمو بدم به گیتارم و چشامو
بستم و دستام و گذاشتم رو ساز که صداهایی اومد تو تو ذهنم: دو ره می فا سل لا سی همینطور تو ذهنم میومد و منم هرچی تو ذهنم میومد و
همینطوری انجام میدادم که چشام و باز کردم که یهو صدای دست تیام و شنیدم:تو واقعا محشری دختر باوجودی که هیچکس و یادت نمیاد اما این و
یادت اومد ـ یعنی من خوب و درست زدم؟ تیام:آره مثل همیشه بی عیب و نقص حس عجیبی نسبت به گیتار و ساز وجودمو گرفت حسی که خیلی بهم
آرامش میداد و انگار من و یاد یه چیزی مینداخت ولی هرچی فک می کنم یادم نمیاد انگار هی من میخواد یه چیزی یادم بیاد یکی مانع این میشه
که یادم بیاد سرم داره میپوکه از بس فکرایی تو سرمه که هیچکدوم و به
یاد نمیارم تیام:ترنم چیشد رفتی تو فکر؟ ـ هیچی چیزی نیست
تیام:راستی دوستاتم اومدن؟ ـ اونا دوستای من نیستن تیام:چرا واسه چی شما که یه روز هم بدون هم دووم نمیارین ـ از رهام شنیدم که قبل از اینکه
حافظمو از دست بدم اونا همش مانع من و رهام میشدن و باهام خیلی بد بودن تیام:هعی ببین نمیخوام اینم بهت بگم ولی یادت باشه دوستای تو به
قدری خوب هستن که بدی تو رو نخوان پس روش خوب فک کن و سعی کن خیلی به حرف های رهام توجه نکنی بهم قول بده که به حرف دلت گوش بدی
و حرفای رهام و باور نکنی انقدری معصوم و برادرانه گفت که با اطمینان و از ته قلبم گفتم:قول میدم...
پـارت ـ ویـژه ـ نـداریـم
لایـک ـ و ـ کـامـنـت ـ فـراموش ـ نـشـه.
تیام:راستی از سازهاتم به خوبی مراقبت کردم ـ سازهام؟ تیام:وای راستی یادم نبود تو چیزی یادت نیست خب بزار برات بگم تو از بچه گی به خوانندگی
و موسیقی علاقه داشتی و همیشه دوست داشتی خواننده شی و تنها رویات این بود از بچه گی بیشتر ساز هارو رفتی و یاد گرفتی چون خیلی علاقه داشتی
سریع یاد میگرفتی ـ واقعااا؟خب چه ساز هایی یاد گرفتم؟ تیام:پیانو،ویالون،فلوت ، و دوست همیشگیت که از همه ی سازهات بیشتر
دوستش داری گیتار. اینارو که گفت یهو یاد یه چیزی افتادم و سرم و انداختم پایین. تیام:چیشد؟چرا ناراحت شدی؟ ـ اما من که حافظمو از دست دادم
پس هیچ کدوم از اینارم بلد نیستم تیام:بابا همیشه میگه آدم چیزایی و که از ته دل دوست داره هیچ وقت فراموش نمیکنه حتی اگه چیزی یادش نباشه
خب تو هم بیا یکیش و امتحان کن ـ خب باشه و گیتار مشکی و از تو جاش برداشتم نشستم رو صندلی سعی کردم تمام فکرمو بدم به گیتارم و چشامو
بستم و دستام و گذاشتم رو ساز که صداهایی اومد تو تو ذهنم: دو ره می فا سل لا سی همینطور تو ذهنم میومد و منم هرچی تو ذهنم میومد و
همینطوری انجام میدادم که چشام و باز کردم که یهو صدای دست تیام و شنیدم:تو واقعا محشری دختر باوجودی که هیچکس و یادت نمیاد اما این و
یادت اومد ـ یعنی من خوب و درست زدم؟ تیام:آره مثل همیشه بی عیب و نقص حس عجیبی نسبت به گیتار و ساز وجودمو گرفت حسی که خیلی بهم
آرامش میداد و انگار من و یاد یه چیزی مینداخت ولی هرچی فک می کنم یادم نمیاد انگار هی من میخواد یه چیزی یادم بیاد یکی مانع این میشه
که یادم بیاد سرم داره میپوکه از بس فکرایی تو سرمه که هیچکدوم و به
یاد نمیارم تیام:ترنم چیشد رفتی تو فکر؟ ـ هیچی چیزی نیست
تیام:راستی دوستاتم اومدن؟ ـ اونا دوستای من نیستن تیام:چرا واسه چی شما که یه روز هم بدون هم دووم نمیارین ـ از رهام شنیدم که قبل از اینکه
حافظمو از دست بدم اونا همش مانع من و رهام میشدن و باهام خیلی بد بودن تیام:هعی ببین نمیخوام اینم بهت بگم ولی یادت باشه دوستای تو به
قدری خوب هستن که بدی تو رو نخوان پس روش خوب فک کن و سعی کن خیلی به حرف های رهام توجه نکنی بهم قول بده که به حرف دلت گوش بدی
و حرفای رهام و باور نکنی انقدری معصوم و برادرانه گفت که با اطمینان و از ته قلبم گفتم:قول میدم...
پـارت ـ ویـژه ـ نـداریـم
لایـک ـ و ـ کـامـنـت ـ فـراموش ـ نـشـه.
۶.۷k
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.