*شیلان*
*شیلان*
شیلان:
علی نگاهی بهم انداخت وگفت : اشکالی نداره بیام دیدن هیرسا
- خوب بیا شاید آشتی کردید
باهام پیاده شد وگفت: میرم یه دسته گل بگیرم
- منم میام
با هم رفتیم گل فروشی نزدیک بیمارستان علی یه دست گل خوشگل گرفت منم چند شاخه رُزگرفتم وبرگشتیم بیمارستان ورفتیم اتاق هیرسا بیدار بود با دیدنم لبخند زد ولی با دیدن علی اخم کردعلی رفت نزدیک وگفت : خوبی هیرسا
هیرسا رو هیچ وقت اینجوری ندیدیم خیلی جدی وخشک گفت : ممنون
علی : امیدوارم بهتر بشی
دست گل رو گذاشت تو پنجره وگفت : دیگه همسایه شدیم ازمون دلگیر نباش تو ببخش
هیرسا نگاهی به من انداخت بعد به علی وگفت : چطور اینجایی
علی : واسه کارام برگشتم اگه منظورت اینه با شیلان....
هیرسا: شیلان خانم
علی منو نگاه کرد خندم گرفت وای هیرسا چقدر حسود بود مثله بچگیاش کسی جرات نمی کرد بیاد طرفم
علی : شیلان خانم رو دیدم اومدم باهاش تو رو هم ببینم
هیرسا : ممنون
علی : با اجازتون من برم
علی که رفت رفتم جلو وگفتم : چطوری خوشگله
اخمی کرد وگفت : چرا با این اومدی
- اون با من اومد با ماشین تو اومدم
هیرسا: اها گفتم شاید خودشیرینی کرده
گل ها رو گذاشتم رو سینش وگفتم : بهتر نشدی
هیرسا: خوبم فقط دارم از گشنگی می میرم
- دور از جونت تا آزمایشات عکس برداری رو انجام بدن ببینیم چی میشه
هیرسا : چه گل های قشنگی
گل ها رو بو کرد وگفت : تا حالا کسی بهم گل نداده
- به منم کسی گل نداده فقط یه بار پسر عموی مو طلایی ام تو امامزاده برام گل اورد
لبخند زد وگفت : چون خودت گلی شیلان خانم
لبخند زدم وگفتم : انقدر که اسم یه گل رو گذاشتن روم
شیلان:
علی نگاهی بهم انداخت وگفت : اشکالی نداره بیام دیدن هیرسا
- خوب بیا شاید آشتی کردید
باهام پیاده شد وگفت: میرم یه دسته گل بگیرم
- منم میام
با هم رفتیم گل فروشی نزدیک بیمارستان علی یه دست گل خوشگل گرفت منم چند شاخه رُزگرفتم وبرگشتیم بیمارستان ورفتیم اتاق هیرسا بیدار بود با دیدنم لبخند زد ولی با دیدن علی اخم کردعلی رفت نزدیک وگفت : خوبی هیرسا
هیرسا رو هیچ وقت اینجوری ندیدیم خیلی جدی وخشک گفت : ممنون
علی : امیدوارم بهتر بشی
دست گل رو گذاشت تو پنجره وگفت : دیگه همسایه شدیم ازمون دلگیر نباش تو ببخش
هیرسا نگاهی به من انداخت بعد به علی وگفت : چطور اینجایی
علی : واسه کارام برگشتم اگه منظورت اینه با شیلان....
هیرسا: شیلان خانم
علی منو نگاه کرد خندم گرفت وای هیرسا چقدر حسود بود مثله بچگیاش کسی جرات نمی کرد بیاد طرفم
علی : شیلان خانم رو دیدم اومدم باهاش تو رو هم ببینم
هیرسا : ممنون
علی : با اجازتون من برم
علی که رفت رفتم جلو وگفتم : چطوری خوشگله
اخمی کرد وگفت : چرا با این اومدی
- اون با من اومد با ماشین تو اومدم
هیرسا: اها گفتم شاید خودشیرینی کرده
گل ها رو گذاشتم رو سینش وگفتم : بهتر نشدی
هیرسا: خوبم فقط دارم از گشنگی می میرم
- دور از جونت تا آزمایشات عکس برداری رو انجام بدن ببینیم چی میشه
هیرسا : چه گل های قشنگی
گل ها رو بو کرد وگفت : تا حالا کسی بهم گل نداده
- به منم کسی گل نداده فقط یه بار پسر عموی مو طلایی ام تو امامزاده برام گل اورد
لبخند زد وگفت : چون خودت گلی شیلان خانم
لبخند زدم وگفتم : انقدر که اسم یه گل رو گذاشتن روم
۱۵.۶k
۲۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.