shadows murderer:قاتل سایه ها
shadows murderer:قاتل سایه ها
part:65
تهیونگ: ای کاش میدونستی که چقدر دوست دارم جنی
صدایی توی گوش تهیونگ زمزمه میکنه: منم دوست دارم
تهیونگ: پس چرا اونجوری ترکم کردی؟
جنی: من هیچ وقت ترکت نکردم...من همیشه کنارت بودم و هستم
جنی: چرا برنمیگردی و نگام نمیکنی؟
تهیونگ: میترسم برگردم و نباشی
جنی: نترس...گفتم که من همیشه کنارتم فقط نمیتونی منو ببینی
تهیونگ با تردید برمیگرده و پشت سرش رو نگاه میکنه. اما خبری از جنی نبود...با این حال لبخندی رو لبای تهیونگ پدیدار میشه، چون حالا میدونست که جنی دقیقا کنارش وایستاده و نگاش میکنه...حتی اگه تهیونگ نتونه ببینتش.
"2 ساعت بعد_بیرون خونه تهیونگ"
آروم دو قدم به جلو برمیداره اما وایمیسته، برمیگرده و پشت سرش رو نگاه میکنه.
جونگ کوک: مطمعنی میخوای اینکارو بکنی؟
لیسا با لبخندی تایید میکنه و بعد لب میزنه: اون حق داره حقیقت رو بدونه
جونگ کوک هم متقابل لبخندی میزنه.
لیسا به سمت در میره و زنگ درو میزنه.
تهیونگ: چیه؟
لیسا: اوپا...چند دقیقه وقت داری تا باهم حرف بزنیم؟
تهیونگ کمی مکث میکنه و بعد میگه: بیا تو
لیسا: ممنونم
در باز میشه و لیسا میره داخل اما قبلش به جونگ کوک نگاه میکنه و میگه: وقتی رفتم داخل یکم بعد توهم آروم بیا
جونگ کوک: بسیار خب (لبخند کم رنگ)
لیسا میره تو.
تهیونگ در حالی مشغول میکس کردن قهوه بود با لحن سردی بدون اینکه نگاهشو به لیسا بده لب میزنه: راجب چی میخواستی حرف بزنی؟
لیسا: راجب....(مکث میکنه) مرگ جنی
تهیونگ برای چند لحظه متوقف میشه بعد برمیگرده و بدون اینکه چیزی بگه به لیسا نگاه میکنه.
لیسا: یکی هست که باید ببینی
#فیک
#ایتزی#مامامو#بی_تی_اس#بلک_پینک#اکسو#ایستریکیدز#استرو#بی_تی_بی#اسمر_فود#بی_ال#مد_گل#مدگل#پریسا#سرنا#کیوت#جین#جیمین#تیهونگ#جونگ_کوک#نامجون#شوگا#رزی#لیسا#جنی#جیسو#چانویول#دی_و#موکبانگ#السا#انا#شاد#خنده#مستر#جهیزیه
part:65
تهیونگ: ای کاش میدونستی که چقدر دوست دارم جنی
صدایی توی گوش تهیونگ زمزمه میکنه: منم دوست دارم
تهیونگ: پس چرا اونجوری ترکم کردی؟
جنی: من هیچ وقت ترکت نکردم...من همیشه کنارت بودم و هستم
جنی: چرا برنمیگردی و نگام نمیکنی؟
تهیونگ: میترسم برگردم و نباشی
جنی: نترس...گفتم که من همیشه کنارتم فقط نمیتونی منو ببینی
تهیونگ با تردید برمیگرده و پشت سرش رو نگاه میکنه. اما خبری از جنی نبود...با این حال لبخندی رو لبای تهیونگ پدیدار میشه، چون حالا میدونست که جنی دقیقا کنارش وایستاده و نگاش میکنه...حتی اگه تهیونگ نتونه ببینتش.
"2 ساعت بعد_بیرون خونه تهیونگ"
آروم دو قدم به جلو برمیداره اما وایمیسته، برمیگرده و پشت سرش رو نگاه میکنه.
جونگ کوک: مطمعنی میخوای اینکارو بکنی؟
لیسا با لبخندی تایید میکنه و بعد لب میزنه: اون حق داره حقیقت رو بدونه
جونگ کوک هم متقابل لبخندی میزنه.
لیسا به سمت در میره و زنگ درو میزنه.
تهیونگ: چیه؟
لیسا: اوپا...چند دقیقه وقت داری تا باهم حرف بزنیم؟
تهیونگ کمی مکث میکنه و بعد میگه: بیا تو
لیسا: ممنونم
در باز میشه و لیسا میره داخل اما قبلش به جونگ کوک نگاه میکنه و میگه: وقتی رفتم داخل یکم بعد توهم آروم بیا
جونگ کوک: بسیار خب (لبخند کم رنگ)
لیسا میره تو.
تهیونگ در حالی مشغول میکس کردن قهوه بود با لحن سردی بدون اینکه نگاهشو به لیسا بده لب میزنه: راجب چی میخواستی حرف بزنی؟
لیسا: راجب....(مکث میکنه) مرگ جنی
تهیونگ برای چند لحظه متوقف میشه بعد برمیگرده و بدون اینکه چیزی بگه به لیسا نگاه میکنه.
لیسا: یکی هست که باید ببینی
#فیک
#ایتزی#مامامو#بی_تی_اس#بلک_پینک#اکسو#ایستریکیدز#استرو#بی_تی_بی#اسمر_فود#بی_ال#مد_گل#مدگل#پریسا#سرنا#کیوت#جین#جیمین#تیهونگ#جونگ_کوک#نامجون#شوگا#رزی#لیسا#جنی#جیسو#چانویول#دی_و#موکبانگ#السا#انا#شاد#خنده#مستر#جهیزیه
۱۱.۹k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.