shadows murderer:قاتل سایه ها
shadows murderer:قاتل سایه ها
part:66
تهیونگ: کی؟
لیسا به سمت در نگاه میکنه بعد میگه: بیا داخل
هردوشون به در خیره شده بودن که جونگ کوک درحالی که سرش رو پایین انداخته بود وارد میشه.
تهیونگ با چشمایی پر از نفرت به جونگ کوک خیره میشه و لب میزنه: این قاتل اینجا چی میخواد؟
لیسا: اوپا...میدونم ازش متنفری اما یه چیزی هست که تو نمیدونی
تهیونگ: خیالت راحت...الان دیگه میدونم، تو و اون عوضی از همون اولش دست به یکی کرده بودید
لیسا: تهیونگ...
تهیونگ: خفه شو...اسم منو نیار (داد)
لیسا که بخاطر داد تهیونگ ترسیده بود چشماشو میبنده تا اشکاش نریزه.
جونگ کوک: آقای کیم...میدونم ازم متنفری ولی من عشقتو نکشتم...من تا لحظه ی آخر سعی کردم نجاتش بدم.
تهیونگ: نجاتش بدی؟ (پوزخند) فکر کردی این چرت و پرتارو باور میکنم؟ (داد و بغض)
جونگ کوک: چرت پرت نیست خود حقیقته
تهیونگ به سمت جونگ کوک حمله میکنه، گلوش رو میگیره و میخواد خفش کنه.
لیسا: اوپا...(صدای بلند)
لیسا به سمت تهیونگ میره و شونش رو میگیره که جونگ کوکو ول کنه.
تهیونگ: باید خیلی وقت پیش اینکارو میکردم (عصبانیت شدید)
جونگ کوک هیچ تلاشی برای رهایی از دست تهیونگ نمیکنه.
تهیونگ: چرا برای نجات جونت منم نمیکشی؟ (پوزخند)
جونگ کوک: چون من هیچ وقت جنی رو نکشتم (به سختی حرف میزنه)
لیسا: اوپا...کسی که جنی اونی رو کشت در واقع لوهان بود
تهیونگ: بنظرت باور میکنم؟...
مکث میکنه، براش سخت بود ادامه حرفش رو به زبون بیاره. دندون هاش رو روی هم فشار میده و بعد لب میزنه: لوهان جنی رو دوست داشت
لیسا: نه نداشت...من این بازی کثیفو درست کردم، اینم خوب میدونم که لوهان استاد دروغ گفتنه
تهیونگ کمی تردید میکنه اما بعد دستاش رو محکم تر دور گلوی جونگ کوک مپیچه و جواب میده: دروغ نگو (داد)
جونگ کوک دیگه تحمل نمیکنه پس با یه حرکت تهیونگ رو از خودش جدا و روی زمین پرت میکنه.
جونگ کوک: محض رضای خدا دو دقیقه به حرفامون گوش بده...حداقل وقت بزار حقیقتو بشنو
#فیک
#ایتزی#مامامو#بی_تی_اس#بلک_پینک#اکسو#ایستریکیدز#استرو#بی_تی_بی#اسمر_فود#بی_ال#مد_گل#مدگل#پریسا#سرنا#کیوت#جین#جیمین#تیهونگ#جونگ_کوک#نامجون#شوگا#رزی#لیسا#جنی#جیسو#چانویول#دی_و#موکبانگ#السا#انا#شاد#خنده#مستر#جهیزیه
part:66
تهیونگ: کی؟
لیسا به سمت در نگاه میکنه بعد میگه: بیا داخل
هردوشون به در خیره شده بودن که جونگ کوک درحالی که سرش رو پایین انداخته بود وارد میشه.
تهیونگ با چشمایی پر از نفرت به جونگ کوک خیره میشه و لب میزنه: این قاتل اینجا چی میخواد؟
لیسا: اوپا...میدونم ازش متنفری اما یه چیزی هست که تو نمیدونی
تهیونگ: خیالت راحت...الان دیگه میدونم، تو و اون عوضی از همون اولش دست به یکی کرده بودید
لیسا: تهیونگ...
تهیونگ: خفه شو...اسم منو نیار (داد)
لیسا که بخاطر داد تهیونگ ترسیده بود چشماشو میبنده تا اشکاش نریزه.
جونگ کوک: آقای کیم...میدونم ازم متنفری ولی من عشقتو نکشتم...من تا لحظه ی آخر سعی کردم نجاتش بدم.
تهیونگ: نجاتش بدی؟ (پوزخند) فکر کردی این چرت و پرتارو باور میکنم؟ (داد و بغض)
جونگ کوک: چرت پرت نیست خود حقیقته
تهیونگ به سمت جونگ کوک حمله میکنه، گلوش رو میگیره و میخواد خفش کنه.
لیسا: اوپا...(صدای بلند)
لیسا به سمت تهیونگ میره و شونش رو میگیره که جونگ کوکو ول کنه.
تهیونگ: باید خیلی وقت پیش اینکارو میکردم (عصبانیت شدید)
جونگ کوک هیچ تلاشی برای رهایی از دست تهیونگ نمیکنه.
تهیونگ: چرا برای نجات جونت منم نمیکشی؟ (پوزخند)
جونگ کوک: چون من هیچ وقت جنی رو نکشتم (به سختی حرف میزنه)
لیسا: اوپا...کسی که جنی اونی رو کشت در واقع لوهان بود
تهیونگ: بنظرت باور میکنم؟...
مکث میکنه، براش سخت بود ادامه حرفش رو به زبون بیاره. دندون هاش رو روی هم فشار میده و بعد لب میزنه: لوهان جنی رو دوست داشت
لیسا: نه نداشت...من این بازی کثیفو درست کردم، اینم خوب میدونم که لوهان استاد دروغ گفتنه
تهیونگ کمی تردید میکنه اما بعد دستاش رو محکم تر دور گلوی جونگ کوک مپیچه و جواب میده: دروغ نگو (داد)
جونگ کوک دیگه تحمل نمیکنه پس با یه حرکت تهیونگ رو از خودش جدا و روی زمین پرت میکنه.
جونگ کوک: محض رضای خدا دو دقیقه به حرفامون گوش بده...حداقل وقت بزار حقیقتو بشنو
#فیک
#ایتزی#مامامو#بی_تی_اس#بلک_پینک#اکسو#ایستریکیدز#استرو#بی_تی_بی#اسمر_فود#بی_ال#مد_گل#مدگل#پریسا#سرنا#کیوت#جین#جیمین#تیهونگ#جونگ_کوک#نامجون#شوگا#رزی#لیسا#جنی#جیسو#چانویول#دی_و#موکبانگ#السا#انا#شاد#خنده#مستر#جهیزیه
۱۴.۸k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.