چند پارتی
# چند پارتی
☆ وقتی تورو بخاطر بدهی بابات گرفته ......
( # پارت 5 )
ویو کوک : ا.ت پنجره رو داد پایین و بهم گفت .....
ا.ت : کوک ..... میزاری گریه کنم ؟
کوک : نه از صدای گریه خوشم نمیاد کلا از گریه کردن کسی خوشم نمیاد ......
ا.ت : باشه فهمیدم .....
ویو کوک : من دلم نمیخواست گریههاش رو ببینم
ویو ا.ت : خیلی خوابم میومد کوک بدجنسم که نمیزاره گریه کنم پس آروم چشمام رو بستم .... که با بستن چشمام خواب منو به دنیای خودش برد ......
ویو کوک : تو ماشین بودیم هنوز نرسیده بودیم حوصلم سر رفته بود داشتم کتاب میخوندم که یه سنگینی روی شونم احساس کردم وقتی برگشتم دیدم ا.ت که سرش رو گذاشته روشونم و خوابش برده ..... مگه من تختشم ؟؟ ولی به حر حال وقتی خواب بود خیلی کیوته حتی فکرشم نمیکردم اینقدر ناز باشه امروز رو کاملا ا.ت رو بدون ماسک دیدم ولی برام سواله صورتش که خیلی خوشگله ولی چرا ماست میزنه ؟؟ باید بفهمم
☆ پرشزمانی به رسیدن به عمارت کوک ....
ویو کوک : بعد یه ساعت رسیدیم عمارت دلم نمیخواست ا.ت بیدار شده برای همین برای استایل یغلش کردم و بردمش داخل عمارت به خدمتکارا گفته بودم اتاقش رو آماده کنن بردمش تو اتاقش لباساش رو گفتم عوض کنن و لباس راحتی تنش کنن بعد این رفتم کنارش و از پشت بغلش کردم و خوابیدم ساعت ۱۰ شب بود دوتامون هم خسته بودیم پس راحت خوابیدم .....
☆ پرش زمانی به فردا صبح .....
ویو ا.ت : صبح شده بود با یه سنگینی دور کمرم از خواب بیدار شدم برگشتم دیدم کوک بغلم کرده که یه دفعه جیغ کشیدم و کوک رو از رو تخت هول دادم پایین .....
کوک : چیه ؟ چی شده ؟ چیکار کردی ؟ چته تو آخه ؟ ( تو شکه )
ا.ت : چرا کنار من خوابیدی ؟اصلا من اینجا چیکار میکنم ؟
کوک : یادت رفته تو اومدی خونهی من ....
ا.ت : آها ولی باز چرا بغلم کردیییییی ؟
کوک: تو مال من شدی ها نا سلامتی پس هر کاری دلم خواست میکنم ....
ا.ت : هر کاری دلم خواست میکنم😜 ( داره عداش رو در میاره ) تو غلط میکنی مگه من زیر دستتم ؟ عوضی بیا برو بیرون آماده شو بریم مدرسه ....
کوک : هعییی از من تغلید نکنننن
ا.ت : هی از من تغلید نکنننن
کوک : پاشو بریم مدرسه اینقدر رو مخ نرو .....
ا.ت : اوکی اینقدر رو مخ نمیرم برو بیرون میخوام لباس عوض کنم ..... وایسا تو لباسای منو عوض کردی ؟؟
کوک : عوض نکنم ؟ ..... آره من عوض کردم خب که چی ؟؟
ا.ت : چیییییی ؟ ( یه سیلی زد )
ویو ا.ت: عصبی شدم یه سیلی بهش زدم میخواستم دومی هم بزنم که دستم رو گرفت
کوک: آقا دستت خیلی سنگینه غلط کردم من عوض نکردم یکی از خدمتکارا عوض کرد
ا.ت : اوکی برو بیرون لباسم رو عوض کنم .....
کوک : خونه خودمه نمیخوام .....
ا.ت : اوکی همینجا عوض میکنم
کوک : عوض کن .....
ویو ا.ت : لباسم رو در آوردم یه تاب تنم بود میخواستم همونم در بیارم که گفت .......
☆ وقتی تورو بخاطر بدهی بابات گرفته ......
( # پارت 5 )
ویو کوک : ا.ت پنجره رو داد پایین و بهم گفت .....
ا.ت : کوک ..... میزاری گریه کنم ؟
کوک : نه از صدای گریه خوشم نمیاد کلا از گریه کردن کسی خوشم نمیاد ......
ا.ت : باشه فهمیدم .....
ویو کوک : من دلم نمیخواست گریههاش رو ببینم
ویو ا.ت : خیلی خوابم میومد کوک بدجنسم که نمیزاره گریه کنم پس آروم چشمام رو بستم .... که با بستن چشمام خواب منو به دنیای خودش برد ......
ویو کوک : تو ماشین بودیم هنوز نرسیده بودیم حوصلم سر رفته بود داشتم کتاب میخوندم که یه سنگینی روی شونم احساس کردم وقتی برگشتم دیدم ا.ت که سرش رو گذاشته روشونم و خوابش برده ..... مگه من تختشم ؟؟ ولی به حر حال وقتی خواب بود خیلی کیوته حتی فکرشم نمیکردم اینقدر ناز باشه امروز رو کاملا ا.ت رو بدون ماسک دیدم ولی برام سواله صورتش که خیلی خوشگله ولی چرا ماست میزنه ؟؟ باید بفهمم
☆ پرشزمانی به رسیدن به عمارت کوک ....
ویو کوک : بعد یه ساعت رسیدیم عمارت دلم نمیخواست ا.ت بیدار شده برای همین برای استایل یغلش کردم و بردمش داخل عمارت به خدمتکارا گفته بودم اتاقش رو آماده کنن بردمش تو اتاقش لباساش رو گفتم عوض کنن و لباس راحتی تنش کنن بعد این رفتم کنارش و از پشت بغلش کردم و خوابیدم ساعت ۱۰ شب بود دوتامون هم خسته بودیم پس راحت خوابیدم .....
☆ پرش زمانی به فردا صبح .....
ویو ا.ت : صبح شده بود با یه سنگینی دور کمرم از خواب بیدار شدم برگشتم دیدم کوک بغلم کرده که یه دفعه جیغ کشیدم و کوک رو از رو تخت هول دادم پایین .....
کوک : چیه ؟ چی شده ؟ چیکار کردی ؟ چته تو آخه ؟ ( تو شکه )
ا.ت : چرا کنار من خوابیدی ؟اصلا من اینجا چیکار میکنم ؟
کوک : یادت رفته تو اومدی خونهی من ....
ا.ت : آها ولی باز چرا بغلم کردیییییی ؟
کوک: تو مال من شدی ها نا سلامتی پس هر کاری دلم خواست میکنم ....
ا.ت : هر کاری دلم خواست میکنم😜 ( داره عداش رو در میاره ) تو غلط میکنی مگه من زیر دستتم ؟ عوضی بیا برو بیرون آماده شو بریم مدرسه ....
کوک : هعییی از من تغلید نکنننن
ا.ت : هی از من تغلید نکنننن
کوک : پاشو بریم مدرسه اینقدر رو مخ نرو .....
ا.ت : اوکی اینقدر رو مخ نمیرم برو بیرون میخوام لباس عوض کنم ..... وایسا تو لباسای منو عوض کردی ؟؟
کوک : عوض نکنم ؟ ..... آره من عوض کردم خب که چی ؟؟
ا.ت : چیییییی ؟ ( یه سیلی زد )
ویو ا.ت: عصبی شدم یه سیلی بهش زدم میخواستم دومی هم بزنم که دستم رو گرفت
کوک: آقا دستت خیلی سنگینه غلط کردم من عوض نکردم یکی از خدمتکارا عوض کرد
ا.ت : اوکی برو بیرون لباسم رو عوض کنم .....
کوک : خونه خودمه نمیخوام .....
ا.ت : اوکی همینجا عوض میکنم
کوک : عوض کن .....
ویو ا.ت : لباسم رو در آوردم یه تاب تنم بود میخواستم همونم در بیارم که گفت .......
۵.۹k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.