love inother style پارت41
#love_inother_style #پارت41
#الیزا #جیمین
الیزا
هوففف خدایا چه خوبه با بیجامه تو خونه بگردی
*به چی داری فکر میکنی
البته تو خونه دایی جانم با سرخر
من:هیچی راستی جیمین ازت هیچ وقت نپرسیدم ازت دوس داری چیکاره بشی؟؟
جیمین:نمیدونم شاید آیدل شاید طراح دنس مدلینگ فعلا برنامه ای ندارم
توچی
من:کی من؟؟!!آم خوب شاید بخوام معلم بشم
جیمین:این عالیه خوب تازمانی که پدرومادرت مسافرتن و مهمون مایی چیکار کنیم ؟
من:نمیدونم آشپزی
خندید و سرشو به معنی باشه تکون داد وسایل مورد نیاز برداشتیم شروع کردیم به آشپزی کردن داشتم خمیز پیتزا رو درست میکردم یهو احساس کردم نصف صورتم آردی شدش
من:یااا جیمین شی خودت شروع کردی شروع کردم به زدن آرد به صورتش
جیمین:باشه باشه ببخشید غلط کردم
بالاخره پیتزارو گذاشتیم توفر شاید چون فامیلیم خیلی برام عزیزه..
**//**//**//**
جیمین
تقریبا میشه گفت خوشحال بودم که الیزا اینجاست چون حال منو همیشه درک میکرد نشسته بودیم رویی اپن و لنگامون انداخته بودیم پایین به تلویزیون نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد چه عجببب یه بار بدون اینکه من به این بشر زنگ بزنم زنگ زد
من:هاا
جینیونگ:به دادم برس جیمینی یونگ وبک وباباش منو میکشن
من:واوو چه گندی زدی نکنه با ساکونو کاری کردین شیطون
الیزا برگشت سمتم با تعجب بعدش قرمز شد چش این
جینیونگ:مسخرع نشو بیهوش شده الآن بیمارستان مراقبت های ویژه اس
من:چهههه جینیونگ چیکارش کردی کدوم بیمارستان بگو بینم دیه ااهعه
آدرس گرفتم
من:الیزا ساکونو بیمارستان بستریع
الیزا:هنن بجنب بریم بدوووو...
آماده شدع بودیم تو ماشین نشستیم
من:زنگ بزن به دخترا هرکدوم میتونن به بک ویونگ خبر بدن
الیزا:باشه ... الو ویکی ساکونو بیمارستان نمیدونم باشه بای...
من:چیشد؟
الیزا:نمیدونم گفت میاد راستی جیمین میدونم خیلی وقته بدیه ولی تو به ساکونو حسی داری
باتعجب برگشتم سمتش این دختر دیونه اسسس من این دختر از وقتی 17سالش بود دوسش داشتم هنوزم دارم زدم کنار
من:من هیچ حسی جزء دوست ندارم بهش اما به دختری که روبه رومه چرا دارم
برگشت سمتم پوکر نگاش کردم دیدم لبخندی زد پس یعنی اونم دوسم داره!!!
#الیزا #جیمین
الیزا
هوففف خدایا چه خوبه با بیجامه تو خونه بگردی
*به چی داری فکر میکنی
البته تو خونه دایی جانم با سرخر
من:هیچی راستی جیمین ازت هیچ وقت نپرسیدم ازت دوس داری چیکاره بشی؟؟
جیمین:نمیدونم شاید آیدل شاید طراح دنس مدلینگ فعلا برنامه ای ندارم
توچی
من:کی من؟؟!!آم خوب شاید بخوام معلم بشم
جیمین:این عالیه خوب تازمانی که پدرومادرت مسافرتن و مهمون مایی چیکار کنیم ؟
من:نمیدونم آشپزی
خندید و سرشو به معنی باشه تکون داد وسایل مورد نیاز برداشتیم شروع کردیم به آشپزی کردن داشتم خمیز پیتزا رو درست میکردم یهو احساس کردم نصف صورتم آردی شدش
من:یااا جیمین شی خودت شروع کردی شروع کردم به زدن آرد به صورتش
جیمین:باشه باشه ببخشید غلط کردم
بالاخره پیتزارو گذاشتیم توفر شاید چون فامیلیم خیلی برام عزیزه..
**//**//**//**
جیمین
تقریبا میشه گفت خوشحال بودم که الیزا اینجاست چون حال منو همیشه درک میکرد نشسته بودیم رویی اپن و لنگامون انداخته بودیم پایین به تلویزیون نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد چه عجببب یه بار بدون اینکه من به این بشر زنگ بزنم زنگ زد
من:هاا
جینیونگ:به دادم برس جیمینی یونگ وبک وباباش منو میکشن
من:واوو چه گندی زدی نکنه با ساکونو کاری کردین شیطون
الیزا برگشت سمتم با تعجب بعدش قرمز شد چش این
جینیونگ:مسخرع نشو بیهوش شده الآن بیمارستان مراقبت های ویژه اس
من:چهههه جینیونگ چیکارش کردی کدوم بیمارستان بگو بینم دیه ااهعه
آدرس گرفتم
من:الیزا ساکونو بیمارستان بستریع
الیزا:هنن بجنب بریم بدوووو...
آماده شدع بودیم تو ماشین نشستیم
من:زنگ بزن به دخترا هرکدوم میتونن به بک ویونگ خبر بدن
الیزا:باشه ... الو ویکی ساکونو بیمارستان نمیدونم باشه بای...
من:چیشد؟
الیزا:نمیدونم گفت میاد راستی جیمین میدونم خیلی وقته بدیه ولی تو به ساکونو حسی داری
باتعجب برگشتم سمتش این دختر دیونه اسسس من این دختر از وقتی 17سالش بود دوسش داشتم هنوزم دارم زدم کنار
من:من هیچ حسی جزء دوست ندارم بهش اما به دختری که روبه رومه چرا دارم
برگشت سمتم پوکر نگاش کردم دیدم لبخندی زد پس یعنی اونم دوسم داره!!!
۵.۶k
۱۲ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.