part☆7☆
part☆7☆
♡بعد جیسو تهونگ بهم نگاه میکنن و یاد کارای ا.ت کوک تو مستی میافته♡
جیسو: میگم تهونگ کوک مثل پادشاهاست
تهونگ:منم سوال دارم ا.ت مثل پادشاهاست
ا.ت: جیسو کوک کجاش مثل پادشاهه دیوونه شدی
کوک:تهونگ ا.ت کجاش مث ملکه هاست وااااا
کوک و ا.ت: مردم ویوونه شدم
جیسو : یاااا من مردم شدم
تهونگ: اگه ما مردم هستیم پس تو خونه مردم چیکار میکنید برید بیرون
(تهونگ و جیسو کوک و ا.ت بیرون میکنن)
کوک: نامرد من رفیقمتم
ا.ت: جیسو من گناه دارم
تهونگ:در مورد دیشب فکر کنید بعد فهمیدین بیا معذرت خواهیی کن و بگو چرا معذرت خواهیی میکنید
جیسو:یادته گفتم برات تنبیه دارم
کوک: الان ما بوسان هستیم چند ساعت تا سئول راهه ازارمون نده
تهونگ: بای بای
)جیسو و ته میرن تو خونه کوک ا.ت گشنه بیرون کوک و ا.ت جفتشون شکمو(
جیسو: کوک الان چی گفت ما بوسان چیکار میکنیم
تهونگ : نترس قرار بود امروز جنی بهتون بگه فردا حرکت کنیم بیاییم اینجا ولی دیشب که داشتم میومدم بویان گفتم شمارو دو روز زود تر بیارم
جیسو: خو شاید ما نمیخواستیم بیاییم باید نظرمونو میپرسیدی
تهونگ: نخوردنت اومدیم مسافرت بخاطر جنی جین
کوک: خوب شد تقصیر تو عه دیشب چی شد
ا.ت: من یادم نیست تو چی
کوک: پادشاه کوک بهم میاد
ا.ت: از خود لاضی
ا.ت: چرا احساس مبکنم پادشاه کوک به غیر از اینجا جاهای دیگه هم شنیدم
کوک: منم
ا.ت: اخ گشنمه
کوک: منم کیف پولمو خونه جا گزاشتم
^ا.ت از تو موهاش پول در میاره^
کوک : واووووووووووووووو چجوری
ا.ت: من برای روز هام چون شکمو هستم تو تمام بدنم پول جاساس میکنم
کوک: حتا اونجا
ا.ت: کجا
)کوک به پایین ا.ت نگاه میکنه و نیش خند میزنه(
ا.ت: هوی منحرف نخیر اونجا پول قابم نمیکنم
: کوک : به من چه
ا.ت: بریم کافه مهمون من تا بفهمیم دیشب چیکار کردیم
خلاصه: ا.ت و کوک میرن کافه و قتی رفتن جلوی کافه داشتن رقص تانگو میکردن دیشب ا.ت کوک رقص تانگو کردن)
ا.ت: تو داری به چیزی که من فکر میکنم لکر میکنی
کوک: من چطور به یه مگس گفتم ملکه
ا.ت: هیشششش چطوری به یه سوسک گفتم پادشاه
کوک: ببین هر اتفاقی دیشب ابتاد فراموش کن
ا.ت: همچنین
کوک: افرین دختر خوب میدونستم همه دخترا منو به چشم پادشاه میبینن
ا.ت:خفشو تو بهم گفتی ملکه خخخخخ تعجب نکن میدونم پسرا زود عاشقم میشن
کوک"خفشو بریم خونه
ا.ت" راستی گفتی بوسان تو بوسان چیکار میکنیم
کوک:....
جیسو: الان باید برم حموم
تهونگ: خوب برو
جیسو:لباسام تو خونس
تهونگ:به من چه
*جیسو میره حموم یک ساعت بعد میاد بیرون*
جیسو: خیلی چاقی
تهونگ: من کجام چاقه صبر کن اون لباس من نیست
جیسو: هوهوم
تهونگ: به چه اجازه لباسمو پوشیدی
جیسو:با همون اجازه که تو بدون اجازه منو اوردی اینجا
پایان
♡بعد جیسو تهونگ بهم نگاه میکنن و یاد کارای ا.ت کوک تو مستی میافته♡
جیسو: میگم تهونگ کوک مثل پادشاهاست
تهونگ:منم سوال دارم ا.ت مثل پادشاهاست
ا.ت: جیسو کوک کجاش مثل پادشاهه دیوونه شدی
کوک:تهونگ ا.ت کجاش مث ملکه هاست وااااا
کوک و ا.ت: مردم ویوونه شدم
جیسو : یاااا من مردم شدم
تهونگ: اگه ما مردم هستیم پس تو خونه مردم چیکار میکنید برید بیرون
(تهونگ و جیسو کوک و ا.ت بیرون میکنن)
کوک: نامرد من رفیقمتم
ا.ت: جیسو من گناه دارم
تهونگ:در مورد دیشب فکر کنید بعد فهمیدین بیا معذرت خواهیی کن و بگو چرا معذرت خواهیی میکنید
جیسو:یادته گفتم برات تنبیه دارم
کوک: الان ما بوسان هستیم چند ساعت تا سئول راهه ازارمون نده
تهونگ: بای بای
)جیسو و ته میرن تو خونه کوک ا.ت گشنه بیرون کوک و ا.ت جفتشون شکمو(
جیسو: کوک الان چی گفت ما بوسان چیکار میکنیم
تهونگ : نترس قرار بود امروز جنی بهتون بگه فردا حرکت کنیم بیاییم اینجا ولی دیشب که داشتم میومدم بویان گفتم شمارو دو روز زود تر بیارم
جیسو: خو شاید ما نمیخواستیم بیاییم باید نظرمونو میپرسیدی
تهونگ: نخوردنت اومدیم مسافرت بخاطر جنی جین
کوک: خوب شد تقصیر تو عه دیشب چی شد
ا.ت: من یادم نیست تو چی
کوک: پادشاه کوک بهم میاد
ا.ت: از خود لاضی
ا.ت: چرا احساس مبکنم پادشاه کوک به غیر از اینجا جاهای دیگه هم شنیدم
کوک: منم
ا.ت: اخ گشنمه
کوک: منم کیف پولمو خونه جا گزاشتم
^ا.ت از تو موهاش پول در میاره^
کوک : واووووووووووووووو چجوری
ا.ت: من برای روز هام چون شکمو هستم تو تمام بدنم پول جاساس میکنم
کوک: حتا اونجا
ا.ت: کجا
)کوک به پایین ا.ت نگاه میکنه و نیش خند میزنه(
ا.ت: هوی منحرف نخیر اونجا پول قابم نمیکنم
: کوک : به من چه
ا.ت: بریم کافه مهمون من تا بفهمیم دیشب چیکار کردیم
خلاصه: ا.ت و کوک میرن کافه و قتی رفتن جلوی کافه داشتن رقص تانگو میکردن دیشب ا.ت کوک رقص تانگو کردن)
ا.ت: تو داری به چیزی که من فکر میکنم لکر میکنی
کوک: من چطور به یه مگس گفتم ملکه
ا.ت: هیشششش چطوری به یه سوسک گفتم پادشاه
کوک: ببین هر اتفاقی دیشب ابتاد فراموش کن
ا.ت: همچنین
کوک: افرین دختر خوب میدونستم همه دخترا منو به چشم پادشاه میبینن
ا.ت:خفشو تو بهم گفتی ملکه خخخخخ تعجب نکن میدونم پسرا زود عاشقم میشن
کوک"خفشو بریم خونه
ا.ت" راستی گفتی بوسان تو بوسان چیکار میکنیم
کوک:....
جیسو: الان باید برم حموم
تهونگ: خوب برو
جیسو:لباسام تو خونس
تهونگ:به من چه
*جیسو میره حموم یک ساعت بعد میاد بیرون*
جیسو: خیلی چاقی
تهونگ: من کجام چاقه صبر کن اون لباس من نیست
جیسو: هوهوم
تهونگ: به چه اجازه لباسمو پوشیدی
جیسو:با همون اجازه که تو بدون اجازه منو اوردی اینجا
پایان
۲.۳k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.