𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:¹⁴
+صبح بخیر (خسته)
×ا.تتتتتت(جیغ)
+بسمالله چتهههه؟(داد)
• عزیزم چی شد(نگران)
-باز اول صبحی جیغ جیغ کردناتون شروع شد(سرد)
×تو ساکت! ا.تت مناسب یه همسر ولیعهد نیست با این لباس بگردههه
+هوفففففف گفتم چی شد حالا کی همسر ولیعهده؟ یا بگیم همسر اجباری ولیعهد نه؟
×ا.تتت بس کن(نگران) ببین به مدت یکسال! باید خیلی استایلت خوب باشه عزیزم
- امروز میگم خدمتکارا برات لباسای جدید بیارن(سرد و رفت)
+ هییی فهمیدم!
•چیو؟
+ از این به بعد اسم شاهزاده جئون شاهزاده ی غرور ها میشههه
×چیی؟!(در حال پاره شدن)
•اینو جلو خودش بگو تا واقعا زنش بشی(درحال ترکیدن از خنده)
×حققققق
+بسه لطفا! نمیشه یه امروز راجب این موضوع عروسی حرف نزنیم؟(عصبی)
×چشم زن داداش(چشمک و فرار کرد)
+ پرنسس بوراااااا(حرصی افتاد دنبالش)
+″تا شب داشتیم با بورا و تهیونگ میخندیدیم بورا خسته بود رفت خوابید و تهیونک رفت بیرون منم حوصلم سر رفته بود بنابراین رفتم توی باغ داخل حیاط قصر که دوباره چشمم به اون در ته باغ افتاد واقعا دوست داشتم برم داخلش اما میترسیدم اون ترس مانع رفتنم به اونجا شد! اماا شاید راه برگشت به خونه باشه! با قدم های آهسته به سمت در رفتم ولی تا خواستم به دسته ی در دست بزنم صدای پاهای اسب به گوشم خورد بنابراین برگشتم سر جام، بله شاهزاده غرور ها بود″
-اینجا چیکار داری! بیا داخل (سرد)
+چشم
(صبح)
𝐏𝐚𝐫𝐭:¹⁴
+صبح بخیر (خسته)
×ا.تتتتتت(جیغ)
+بسمالله چتهههه؟(داد)
• عزیزم چی شد(نگران)
-باز اول صبحی جیغ جیغ کردناتون شروع شد(سرد)
×تو ساکت! ا.تت مناسب یه همسر ولیعهد نیست با این لباس بگردههه
+هوفففففف گفتم چی شد حالا کی همسر ولیعهده؟ یا بگیم همسر اجباری ولیعهد نه؟
×ا.تتت بس کن(نگران) ببین به مدت یکسال! باید خیلی استایلت خوب باشه عزیزم
- امروز میگم خدمتکارا برات لباسای جدید بیارن(سرد و رفت)
+ هییی فهمیدم!
•چیو؟
+ از این به بعد اسم شاهزاده جئون شاهزاده ی غرور ها میشههه
×چیی؟!(در حال پاره شدن)
•اینو جلو خودش بگو تا واقعا زنش بشی(درحال ترکیدن از خنده)
×حققققق
+بسه لطفا! نمیشه یه امروز راجب این موضوع عروسی حرف نزنیم؟(عصبی)
×چشم زن داداش(چشمک و فرار کرد)
+ پرنسس بوراااااا(حرصی افتاد دنبالش)
+″تا شب داشتیم با بورا و تهیونگ میخندیدیم بورا خسته بود رفت خوابید و تهیونک رفت بیرون منم حوصلم سر رفته بود بنابراین رفتم توی باغ داخل حیاط قصر که دوباره چشمم به اون در ته باغ افتاد واقعا دوست داشتم برم داخلش اما میترسیدم اون ترس مانع رفتنم به اونجا شد! اماا شاید راه برگشت به خونه باشه! با قدم های آهسته به سمت در رفتم ولی تا خواستم به دسته ی در دست بزنم صدای پاهای اسب به گوشم خورد بنابراین برگشتم سر جام، بله شاهزاده غرور ها بود″
-اینجا چیکار داری! بیا داخل (سرد)
+چشم
(صبح)
۶۸۵
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.