20پارت the building infogyg
20پارت #the_building_infogyg #
آچا
وارد عمارت شدم وسایلامو بردم اتاقی
که مال سوک بود برگشتم پایین عمارت
خیلی بزرگ وشیکی بود آدم یاد
فیلمایی سلطنتی مینداخت حتما
آقازاده چیزیه که یهو صداشو ازپشتم
شنیدم
*قشنگه نه
من:زندان هرچیم باشه زندانه مگه نه
چان:هیع آره وتو هم زندانی منی
من:کم پپسی بازکن برایی خودت من
مثل بقیه دوستام آروم نیستم
چان ابرویی بالا انداخت با نگاه حقارت
بهم نگاه کرد
چان:توجه کن آدم هرکاریم بکنه بازم
آدمه یه موجود ضعیف وفانی
من:همین آدم ببین چنان میپچوندت که
نفهمی ازکجا خوردی آقا خفاشه
دستشو انداخت پشت گردنم سرمو
کشید جلو باتنفربهم خیره شده بودیم
چان:چیزی گفتی
من:آره آقا خفاشه
چان:خیلی دل جرأت داری توروم این
حرفارو میزنی نمیترسی بکشمت
من:هه تا وقتی پادشاهتون بیاد تا
بفهمیم کدوم خاصیم زنده میمونم
رسما عقب نشینی کرد با اینا باید
اینطوری برخورد کرد
**//**//**//**
جیهوپ
من:اسمت چیه؟هرچند میدونم اما
خودت بگی بهتره
سوک:این سوک
من:منم جیهوپم
سوک:سر دوستمو شیره مالیدی
من:چی؟
سوک:توبهش قول دادی آزادش میکنی
اما انجامش ندادی
من:آم خوب من زیر قولمم نزدم من
آزادش کردم دیگه پیش من نیس اما
نگفتم تحویل کس دیگه ای نمیدمش
سوک:شماهاحرفاتون مثل خودتون عجیبه
من:منظورت چیه؟
جوابمو نداد دیدم سرشو کرد تو
کتابش غرق خوندن کتابشه پوف این
چه اسباب بازیه حوصله سر بری بشه
من:هوشت میگم چندسالته؟
سوک:20سالمه
من:آهان ببینم همیشه عادت داری
سکوت میکنی
سوک:زیادی حرف زدن نشانه بی عقلی
یا کله باد داره
رسما داشت بهم تیکه مینداخت پس از
اون دسته آدمیزاد هایی باسیاسته
من:که اینطور!
سوک:چرا میخوایی حرف بزنی؟
من:اصولا حوصلم سر نره
سوک:آهان تو حرفتو بزن پس
من:تنهایی حال نمیده باید یه هم
صحبت باشه
کلمو بردم نزدیکش باهاش چشم تو
چشم بودم آب دهنشو قورت داد
من:قانون وقتی باهات حرف میزنم
باید کشش بدی فهمیدی؟
سوک:چرا؟
من:چون من.میگم
سوک نگاهی به چشام انداخت انگار یه
چیزی دیده باشه
سوک:باشه
من:خوبه
آچا
وارد عمارت شدم وسایلامو بردم اتاقی
که مال سوک بود برگشتم پایین عمارت
خیلی بزرگ وشیکی بود آدم یاد
فیلمایی سلطنتی مینداخت حتما
آقازاده چیزیه که یهو صداشو ازپشتم
شنیدم
*قشنگه نه
من:زندان هرچیم باشه زندانه مگه نه
چان:هیع آره وتو هم زندانی منی
من:کم پپسی بازکن برایی خودت من
مثل بقیه دوستام آروم نیستم
چان ابرویی بالا انداخت با نگاه حقارت
بهم نگاه کرد
چان:توجه کن آدم هرکاریم بکنه بازم
آدمه یه موجود ضعیف وفانی
من:همین آدم ببین چنان میپچوندت که
نفهمی ازکجا خوردی آقا خفاشه
دستشو انداخت پشت گردنم سرمو
کشید جلو باتنفربهم خیره شده بودیم
چان:چیزی گفتی
من:آره آقا خفاشه
چان:خیلی دل جرأت داری توروم این
حرفارو میزنی نمیترسی بکشمت
من:هه تا وقتی پادشاهتون بیاد تا
بفهمیم کدوم خاصیم زنده میمونم
رسما عقب نشینی کرد با اینا باید
اینطوری برخورد کرد
**//**//**//**
جیهوپ
من:اسمت چیه؟هرچند میدونم اما
خودت بگی بهتره
سوک:این سوک
من:منم جیهوپم
سوک:سر دوستمو شیره مالیدی
من:چی؟
سوک:توبهش قول دادی آزادش میکنی
اما انجامش ندادی
من:آم خوب من زیر قولمم نزدم من
آزادش کردم دیگه پیش من نیس اما
نگفتم تحویل کس دیگه ای نمیدمش
سوک:شماهاحرفاتون مثل خودتون عجیبه
من:منظورت چیه؟
جوابمو نداد دیدم سرشو کرد تو
کتابش غرق خوندن کتابشه پوف این
چه اسباب بازیه حوصله سر بری بشه
من:هوشت میگم چندسالته؟
سوک:20سالمه
من:آهان ببینم همیشه عادت داری
سکوت میکنی
سوک:زیادی حرف زدن نشانه بی عقلی
یا کله باد داره
رسما داشت بهم تیکه مینداخت پس از
اون دسته آدمیزاد هایی باسیاسته
من:که اینطور!
سوک:چرا میخوایی حرف بزنی؟
من:اصولا حوصلم سر نره
سوک:آهان تو حرفتو بزن پس
من:تنهایی حال نمیده باید یه هم
صحبت باشه
کلمو بردم نزدیکش باهاش چشم تو
چشم بودم آب دهنشو قورت داد
من:قانون وقتی باهات حرف میزنم
باید کشش بدی فهمیدی؟
سوک:چرا؟
من:چون من.میگم
سوک نگاهی به چشام انداخت انگار یه
چیزی دیده باشه
سوک:باشه
من:خوبه
۴.۱k
۲۳ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.