بابا بلند شد اومد بینمون و جدامون کرد

#۱۴۷
بابا بلند شد اومد بینمون و جدامون کرد
بابا_ امیر چیکار داری میکنی؟
امیر _ دارم زنم و میبرم سره خونه زندگیش
_ نمیخوام بیام نمیخوام باهات زندگی کنم
یه قدم اومد جلو آروم جوری که فقط من بشنوم گفت
_ یا تموم میکنی حرفات رو یا میدونی که من جور دیگ تمومت میکنم
_تهدید میکنی منو؟
نشستم رو صندلیم و به مامور گفتم
_ منتظره وکیلم میمونم من از ایشون شکایت دارم!
تا اسم وکیل رو آوردم زد به سرش و خواست بیاد جلو که باباش گرفتش
منم با یه لبخند حرص درار بهش زل شدم..
عصبی شده بود..
دعا دعا میکردم سپهر بتونه کاری کنه و من با این چندش نرم..
بابا نشوندش سر جاش و اومد صندلی بغل من نشست
_ آرشیدا بابا بیا بریم خونه مشکلتون رو حل کنید
به مامور اشاره زد
_ زشته جلوی آشنا اینکارا
_ بابا شما پسرتون رو از من بهتر میشناسید میدونید از اینجا برم بیرون من و انداخته تو ماشینش و هر جا میخواد
میره فک کردین میاد تو خونه میشینه منطقی حرف بزنه؟
همون موقع در زدن و با بفرمایید مامور در باز شد
این روزام رسید..
ِ
در باز شد و چشمم به ناجی
با دیدن هیکلش تو چارچوب در
از تهه دلم بهش لبخند زدم..
امیر با دیدن سپهر از جاش پرید
_ تو اینجا چه غلطی میکنی؟
خواست بره سمتش که باباش جلوشو گرفت و دم گوشش حرف زد
سپهر خونسرد سر جاش ایستاده بود
از مامور اجازه گرفت و وارد شد
نمیدونم بابا ب
دیدگاه ها (۱)

#۱۴۸خودمو خیس نکنم خوبه. سعی کردم بهش بی توجه باشم مامور _ خ...

#۱۴۹امیر کالفه پوفی کشید و رفت اونور تر _ آرشیدا میشه دلیل ب...

#۱۴۶اگه امیر ببرتم با خودش چی؟ با این دسته گل آخرم مطمعنا دی...

#۱۴۵_ آرشیدا حواست باشه داره چوب خطتت پر میشه ها ما خونه هم ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۳۲

چندپارتی☆ درخواستی>>>p.2اومد پیش من و با صدای آروم گفت:«ماما...

طُلـــوعِ طَلـــآیـی چندشآتی jk P.2 برگشت خونه بالاخره ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط