ناپدری۲
#ناپدری۲
#Pt20
_آه مرسی عزیزم
سوفیا قهوه رو رو میز گذاشت برگه هارو از دست کوک گرفت جایی گذاشت که قهوه روش نریزه چون قطعا واسه کوک مهمن که انقدر روشون تمرکز داره پس وقتی داشت قهوشو میخورد رفت یدونه سیب برداشت پوست کند برد برا کوک یدونشو تو چاقو زد و برد سمت لباش
+بیا
کوک سیب از دست سوفیا خورد و لبخندی تحویلش داد
+با عینک خیلی کیوت میشی
_خوشت میاد؟
+اوعوم خیلی
سوفیا یدونه یدونه تو دهن کوک سیب میزاشت ولی خودش خیلی هوس رامیون کرده بود
+کوک دلم رامیون میخواد
_گرسنه ای؟
+نه ولی فکر کنم بچت دلش میخواد
_قربونش برم من خودم براش درست میکنم
+الان یعنی من مهم نیستم
کوک خنده ای بخاطر حسودی کردن دخترکش کرد و گفت
_تو رو که جونمم میدم برات حسود خانوم
+کی حسوده؟مگه بچم؟
_آره بچه ای مامان کوچولو
و بعد لبای سوفیا رو محکم بوسید و رفت تو آشپزخونه تا برا سوفیا رامیون درست کنه مدتی گذشت سوفیا از بی حوصلگیش بلند شد و رفت تو آشپزخونه کوک پشتش به سوفیا بود کوک اونقدری هیکلیو نسبت به سال ها قبلش قد بلند شده بود ده برابر خودش یا نه بیشتر و این سوفیا رو به خودش جذب میکرد به دستای رگدارش که هویچ و پیازچه هارو خورد میکرد و این از همیشه جذاب ترش میکرد سوفیا کوک رو از پشت بغل کرد و سرشو به کمرش چسبوند
_هواسمو پرت میکنی دستمو میبرم
+نه کاری ندارم
کوک به طرف سوفیا برگشت و کمرشو گرفت رو میز کنار گاز نشوندش پاهاشو کمی باز کرد و خودشو بین پاهاش برد و دوتا دستای سوفیا رو گرفت و انداخت رو شونش
+غذا چی؟
_اونو وقت داریم همیشه
کوک کمر سوفیا رو محکم به خودش چسبوند
+اصلا دقت نکردم که چقدر مرد شدی هیکلت از قبل هم خوش فرم تر شده
#Pt20
_آه مرسی عزیزم
سوفیا قهوه رو رو میز گذاشت برگه هارو از دست کوک گرفت جایی گذاشت که قهوه روش نریزه چون قطعا واسه کوک مهمن که انقدر روشون تمرکز داره پس وقتی داشت قهوشو میخورد رفت یدونه سیب برداشت پوست کند برد برا کوک یدونشو تو چاقو زد و برد سمت لباش
+بیا
کوک سیب از دست سوفیا خورد و لبخندی تحویلش داد
+با عینک خیلی کیوت میشی
_خوشت میاد؟
+اوعوم خیلی
سوفیا یدونه یدونه تو دهن کوک سیب میزاشت ولی خودش خیلی هوس رامیون کرده بود
+کوک دلم رامیون میخواد
_گرسنه ای؟
+نه ولی فکر کنم بچت دلش میخواد
_قربونش برم من خودم براش درست میکنم
+الان یعنی من مهم نیستم
کوک خنده ای بخاطر حسودی کردن دخترکش کرد و گفت
_تو رو که جونمم میدم برات حسود خانوم
+کی حسوده؟مگه بچم؟
_آره بچه ای مامان کوچولو
و بعد لبای سوفیا رو محکم بوسید و رفت تو آشپزخونه تا برا سوفیا رامیون درست کنه مدتی گذشت سوفیا از بی حوصلگیش بلند شد و رفت تو آشپزخونه کوک پشتش به سوفیا بود کوک اونقدری هیکلیو نسبت به سال ها قبلش قد بلند شده بود ده برابر خودش یا نه بیشتر و این سوفیا رو به خودش جذب میکرد به دستای رگدارش که هویچ و پیازچه هارو خورد میکرد و این از همیشه جذاب ترش میکرد سوفیا کوک رو از پشت بغل کرد و سرشو به کمرش چسبوند
_هواسمو پرت میکنی دستمو میبرم
+نه کاری ندارم
کوک به طرف سوفیا برگشت و کمرشو گرفت رو میز کنار گاز نشوندش پاهاشو کمی باز کرد و خودشو بین پاهاش برد و دوتا دستای سوفیا رو گرفت و انداخت رو شونش
+غذا چی؟
_اونو وقت داریم همیشه
کوک کمر سوفیا رو محکم به خودش چسبوند
+اصلا دقت نکردم که چقدر مرد شدی هیکلت از قبل هم خوش فرم تر شده
۱۰.۶k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.