عشق جاودانه pt8
عشق جاودانه pt8
«««ویو ات»»»
از خواب بیدار شدم هنوز تو بغلش بودم وقتی میخوابه مثل خرگوش میشه همینطوری داشتن بهش نگا میکردم
-میخوای قورتم بدی
+چی؟
-میگم با نگات داری قورتم میدی
+اها میشه ولم کنی برم
-نه،بهت گفتم دفعه بعد به همین راحتیا نیست
+ولم کن
+داشت میومد نزدیکم فاصلمون خیلی کم بود در حدی که اگه حرف میزدیم لبامون بهم میخورد که یهو لباشو رو لبام گذاشت
«««ویو جونکوک»»»
وقتی از خواب بیدار شدم ات پیشم بود داشتم نگاش میکردم میخواستم ببوسمش ولی میترسیدم اذیت بشه ،همینطوری که داشتم نگاش میکردم پلکش تکون خورد فهمیدم داره بیدار میشه پس سریع خودمو به خواب زدم نگاه طولانی رو خودم حس کردم
-میخوای قورتم بدی
+چی؟
-میگم با نگات داری قورتم میدی
+اها میشه ولم کنی
-نه،بهت گفتم که دفعه بدی به همین راحتیا نیست
+ولمکن
-هی میرفتم جلو تر اونم میرفت عقب که دیگه به جایی رسید که یه ذره فاصله بود اما با یه حرکت اون یذره فاصله هم از بین بردم
طعم لباش عحیب بود آرامش بخش بود
بعد از چند مین اون هم همراهی کرد تعجب کرده بودم چون فکر میکردم اذیت میشه اما یهو دستشو گذاشت رو سینمو خودمو ازش جدا کرد
+دیره باید حاضر شم که بریم کارو شروع کنیم
(پرش زمانی )
+داشتیم غذا میخوردیم که گوشیم زنگ خورد
+بله
~سلام منم جیمین
+اه سلام شمارمو از کجا اوردی
~مثل خودت عمل کردم
+اها ،چیزی شدن
~نه فقط یه چندتا لباس برات فرستادم شب باید اونا رو بپوشی
+اکی،اها راستی میتونی بری دارو خونه یه امپول بیهوشی بگیری
~ای شیطون میخوام بیهوشش کنی
+اره دیگه پس چطوری فرار کنم
~اوکی
+میبینمت
~بای
-کی بود
+جیمین
-هکت کرده
+ اره
- چی میگفت
+چندتا لباس فرستاده برای شب
-قضیه امپول چیه
+وای چقدر سوال میپرسی،برای بیهوش کردن طرف دیگه
-اها اوکی
شرط:10لایک❤️
«««ویو ات»»»
از خواب بیدار شدم هنوز تو بغلش بودم وقتی میخوابه مثل خرگوش میشه همینطوری داشتن بهش نگا میکردم
-میخوای قورتم بدی
+چی؟
-میگم با نگات داری قورتم میدی
+اها میشه ولم کنی برم
-نه،بهت گفتم دفعه بعد به همین راحتیا نیست
+ولم کن
+داشت میومد نزدیکم فاصلمون خیلی کم بود در حدی که اگه حرف میزدیم لبامون بهم میخورد که یهو لباشو رو لبام گذاشت
«««ویو جونکوک»»»
وقتی از خواب بیدار شدم ات پیشم بود داشتم نگاش میکردم میخواستم ببوسمش ولی میترسیدم اذیت بشه ،همینطوری که داشتم نگاش میکردم پلکش تکون خورد فهمیدم داره بیدار میشه پس سریع خودمو به خواب زدم نگاه طولانی رو خودم حس کردم
-میخوای قورتم بدی
+چی؟
-میگم با نگات داری قورتم میدی
+اها میشه ولم کنی
-نه،بهت گفتم که دفعه بدی به همین راحتیا نیست
+ولمکن
-هی میرفتم جلو تر اونم میرفت عقب که دیگه به جایی رسید که یه ذره فاصله بود اما با یه حرکت اون یذره فاصله هم از بین بردم
طعم لباش عحیب بود آرامش بخش بود
بعد از چند مین اون هم همراهی کرد تعجب کرده بودم چون فکر میکردم اذیت میشه اما یهو دستشو گذاشت رو سینمو خودمو ازش جدا کرد
+دیره باید حاضر شم که بریم کارو شروع کنیم
(پرش زمانی )
+داشتیم غذا میخوردیم که گوشیم زنگ خورد
+بله
~سلام منم جیمین
+اه سلام شمارمو از کجا اوردی
~مثل خودت عمل کردم
+اها ،چیزی شدن
~نه فقط یه چندتا لباس برات فرستادم شب باید اونا رو بپوشی
+اکی،اها راستی میتونی بری دارو خونه یه امپول بیهوشی بگیری
~ای شیطون میخوام بیهوشش کنی
+اره دیگه پس چطوری فرار کنم
~اوکی
+میبینمت
~بای
-کی بود
+جیمین
-هکت کرده
+ اره
- چی میگفت
+چندتا لباس فرستاده برای شب
-قضیه امپول چیه
+وای چقدر سوال میپرسی،برای بیهوش کردن طرف دیگه
-اها اوکی
شرط:10لایک❤️
۸.۶k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.