PART
PART_8
لینو:نه
این دنیاست که اضافیه
بیخیالش
وسایلت رو جمع کن
جیسونگ:برا چی؟
لینو:میریم خونه ی من
جیسونگ:نه ممنون نمیخوام مزاحمتون بشم
من همینجوریشم حالم اوکیه
لینو:لطفا وسایلت رو جمع کن!
تا یه مدت پیش خودم میمونی تا کاراتو روبه راه بکنیم.....
جیسونگ:باشه...ممنونم
لینو:*لبخندی زدم و کمکش کردم تا وسایلش رو جمع بکنه*
ویو راوی:
لینو و جیسونگ وسایلای جیسونگ رو جمع کردن و از اون خرابه یعنی مهمون خونه زدن بیرون
توی راه لینو چشمش به بستنی فروشی میوفته
و ماشین رو نگه میداره و میره و ۲ تا بستنی شکلاتی میخره
و بعد دوباره سوار ماشین میشه
لینو:بیا...این براتوعه
جیسونگ:*به خاطر این کارش داشتم اکلیل بالا میوردم*ممنونمم
لینو:نوش جونت
لینو دوباره ماشین رو راه انداخت و جیسونگ داشت به درخت هایی که پر از شکوفه ی بهاری بودن نگاه میکرد
بعد30 دقیقه که رسیدن به خونه ی لینو
لینو در رو برای جیسونگ باز کرد
لینو:بیا تو
جیسونگ سرشو به نشونه ی تایید تکون داد و وارد خونه شد
خونه ی لینو با تم طوسی و سیاه بود
همه چی به طرز عجیبی مرتب بود
لینو:طبقه ی بالا یه اتاق هست
میتونی وسایلات رو اونجا بزاری.....اینجا راحت باش مثل اینکه خونه ی خودته
منم لینو صدام بکن
جیسونگ:ممنونم لینو:)
جیسونگ سمت اتاق رفت و درشو باز کرد
یه اتاق با تم سفید و آبی بود
جیسونگ وسایلاش رو توی کمد گذاشت
حالا هم صدای مامانش توی گوشش اکو میشد
روی تخت نشست
سعی کرد فکرش رو درگیر اون حرفا و اتفاقا نکنه ولی امکان پذیر نبود
بغضش برای بار هزارم که بود شکست و اشک از چشماش جاری شد
ساعت 21:00
لینو برای شام نودل آماده میکرد
در همین حین جیسونگ از اتاقش بیرون اومد
لینو:مطمئنا الان خیلی گرسنته
جیسونگ خنده ای کرد و گفت
جیسونگ:اوهوم
لینو وقتی داشت نودل رو آبکش میکرد جیسونگ هم داشت سفره رو آماده میکرد
بعد 40 دقیقه
لینو و جیسونگ غذاشونو کامل خورده بودن
و دوباره به کمک همدیگه سفره رو جمع کردن
جیسونگ:ممنونم
لینو:براچی؟
جیسونگ:بابت همه چی
لینو:کاری نکردم که
جیسونگ:لبخندی زدم و یهو زنگ خونه زده شد
لینو سمت در رفت و بازش کرد
لینو : اوه سلام دارلینگ
(جیسونگ توی دلش):ودف...دارلینگ؟
#استاد_جذاب
لینو:نه
این دنیاست که اضافیه
بیخیالش
وسایلت رو جمع کن
جیسونگ:برا چی؟
لینو:میریم خونه ی من
جیسونگ:نه ممنون نمیخوام مزاحمتون بشم
من همینجوریشم حالم اوکیه
لینو:لطفا وسایلت رو جمع کن!
تا یه مدت پیش خودم میمونی تا کاراتو روبه راه بکنیم.....
جیسونگ:باشه...ممنونم
لینو:*لبخندی زدم و کمکش کردم تا وسایلش رو جمع بکنه*
ویو راوی:
لینو و جیسونگ وسایلای جیسونگ رو جمع کردن و از اون خرابه یعنی مهمون خونه زدن بیرون
توی راه لینو چشمش به بستنی فروشی میوفته
و ماشین رو نگه میداره و میره و ۲ تا بستنی شکلاتی میخره
و بعد دوباره سوار ماشین میشه
لینو:بیا...این براتوعه
جیسونگ:*به خاطر این کارش داشتم اکلیل بالا میوردم*ممنونمم
لینو:نوش جونت
لینو دوباره ماشین رو راه انداخت و جیسونگ داشت به درخت هایی که پر از شکوفه ی بهاری بودن نگاه میکرد
بعد30 دقیقه که رسیدن به خونه ی لینو
لینو در رو برای جیسونگ باز کرد
لینو:بیا تو
جیسونگ سرشو به نشونه ی تایید تکون داد و وارد خونه شد
خونه ی لینو با تم طوسی و سیاه بود
همه چی به طرز عجیبی مرتب بود
لینو:طبقه ی بالا یه اتاق هست
میتونی وسایلات رو اونجا بزاری.....اینجا راحت باش مثل اینکه خونه ی خودته
منم لینو صدام بکن
جیسونگ:ممنونم لینو:)
جیسونگ سمت اتاق رفت و درشو باز کرد
یه اتاق با تم سفید و آبی بود
جیسونگ وسایلاش رو توی کمد گذاشت
حالا هم صدای مامانش توی گوشش اکو میشد
روی تخت نشست
سعی کرد فکرش رو درگیر اون حرفا و اتفاقا نکنه ولی امکان پذیر نبود
بغضش برای بار هزارم که بود شکست و اشک از چشماش جاری شد
ساعت 21:00
لینو برای شام نودل آماده میکرد
در همین حین جیسونگ از اتاقش بیرون اومد
لینو:مطمئنا الان خیلی گرسنته
جیسونگ خنده ای کرد و گفت
جیسونگ:اوهوم
لینو وقتی داشت نودل رو آبکش میکرد جیسونگ هم داشت سفره رو آماده میکرد
بعد 40 دقیقه
لینو و جیسونگ غذاشونو کامل خورده بودن
و دوباره به کمک همدیگه سفره رو جمع کردن
جیسونگ:ممنونم
لینو:براچی؟
جیسونگ:بابت همه چی
لینو:کاری نکردم که
جیسونگ:لبخندی زدم و یهو زنگ خونه زده شد
لینو سمت در رفت و بازش کرد
لینو : اوه سلام دارلینگ
(جیسونگ توی دلش):ودف...دارلینگ؟
#استاد_جذاب
- ۲.۵k
- ۱۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط