ظهور ازدواج
ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۴۸۶
دیگه حالش رو خوب میفهمیدم تلخ گفت:هرچي ميخواي برام بگو از نبودم..از هرکاری که کردي بگو.. گرفته گفتم گفتنی نیست
چي باید میگفتم؟ باید میگفتم از عشقت داشتم نابود میشدم؟
باید میگفتم نبودت عین مرگ بود برام؟
باید میگفتم مردم و زنده شدم تا باز تو آغوشت باشم؟ با بغض به زور گفتم حتما گرسنه اي..باید یه چیز گرمم بخوري تا گلوت.. صاف شه...
و داغون خودمو ازش جدا کردم و بلند شدم.
بیجون رفتم تر اشپزخونه و کتری رو روشن کردم و بعد زیر نگاه خیره و سنگینش داغون رفتم تو سرویس.. در رو بستم و شیر آب رو باز کردم
چشمامو بستم تا باورم شه همین اینا حقیقت داره و اشفته
اب پاشیدم تو صورتم من بیدارم.. بیدار بیدار..
جيمین برگشته پیشم لبخند زدم و بي اختیار اروم خندیدم..
اين شادي محض من بود.. این خوشبختی من بود. چي از اين بهتر؟
صداي زنگ خونه در اومد گنگ دستمو با دستمال خشك كردم و اومدم بیرون و از چشمی نگاه کردم. نیکول و فرد.
كمي متعجب در رو باز کردم هر دو بهم لبخند زدن و نیکول گفت سلام عزیزم..خوبي؟ لبخند زدم و گفتم:سلام..
فرد اومدیم بهت سر بزنیم.. نيكول اره.. من گفتم چون تنهایی بیایم به کم...
جیمز اومد کنارم و نیکول بهت زده جمله شو نیمه کاره رها
کرد. جیمین مهربون :گفت سلام ..خواهري..فرد.. ممنون..بیاین تو.. اما انگار فرد و نیکول سنکوب کرده بودن..
هر دو شوکه و گنگ زل زدن به جیمز..
انقدر حضورش غیر منتظره بود؟ فرد تند خودشو جمع کرد و گفت: عه جیمینه.. جيمینه. و به نیکول نگاه کرد و به ظاهر عادي گفت:جیمین
اومده.. جیمین برگشته.. مرا غرض
انگار که بخوار گله شه بگويه به بيمار
و با غیض و حرص انکار که بخواد حله شو بحوبه به دیوار
زل زد به جیمین
به جیمین نگاه کردم
دست تو جیبش کرد و جدي به بچه ها زل زد. عاشق این ارامشش بودم
عاشق همه چیزش بودم. به زور نگاه ازش کندم.
نيكول لباشو جمع کرد و تند تند به نشونه اینکه مثلاً چیز خيلي عاديه سر تکون داد و گفت:اره اره..جیمینه. و یهو زل زد به جیمین و چشماشو گرد کرد و بعد به من نگاه کرد و بعد به فرد.
فرد برگشت سمت نیکول و لبخند خيلي گشادي بهش زد و
گفت:چه عالي..جيمینه..
بیشتر لبخندش شبیه این بود که ضایع بازی در نیار
هه.. از شواهد اینجور مشخصه که قرار نبود برگرده..یا حداقل نه
به این زودي.. واقعا؟ يعني يه سفر کاري عادي نبوده؟
اگه بوده چرا قیافه بچهها انقدر شوکه و متعجبه..
جیمین : بیاین تو دیگه..
فرد و نیکول اومدن داخل و فرد گفت:کي اومدي؟
( فصل سوم ) پارت ۴۸۶
دیگه حالش رو خوب میفهمیدم تلخ گفت:هرچي ميخواي برام بگو از نبودم..از هرکاری که کردي بگو.. گرفته گفتم گفتنی نیست
چي باید میگفتم؟ باید میگفتم از عشقت داشتم نابود میشدم؟
باید میگفتم نبودت عین مرگ بود برام؟
باید میگفتم مردم و زنده شدم تا باز تو آغوشت باشم؟ با بغض به زور گفتم حتما گرسنه اي..باید یه چیز گرمم بخوري تا گلوت.. صاف شه...
و داغون خودمو ازش جدا کردم و بلند شدم.
بیجون رفتم تر اشپزخونه و کتری رو روشن کردم و بعد زیر نگاه خیره و سنگینش داغون رفتم تو سرویس.. در رو بستم و شیر آب رو باز کردم
چشمامو بستم تا باورم شه همین اینا حقیقت داره و اشفته
اب پاشیدم تو صورتم من بیدارم.. بیدار بیدار..
جيمین برگشته پیشم لبخند زدم و بي اختیار اروم خندیدم..
اين شادي محض من بود.. این خوشبختی من بود. چي از اين بهتر؟
صداي زنگ خونه در اومد گنگ دستمو با دستمال خشك كردم و اومدم بیرون و از چشمی نگاه کردم. نیکول و فرد.
كمي متعجب در رو باز کردم هر دو بهم لبخند زدن و نیکول گفت سلام عزیزم..خوبي؟ لبخند زدم و گفتم:سلام..
فرد اومدیم بهت سر بزنیم.. نيكول اره.. من گفتم چون تنهایی بیایم به کم...
جیمز اومد کنارم و نیکول بهت زده جمله شو نیمه کاره رها
کرد. جیمین مهربون :گفت سلام ..خواهري..فرد.. ممنون..بیاین تو.. اما انگار فرد و نیکول سنکوب کرده بودن..
هر دو شوکه و گنگ زل زدن به جیمز..
انقدر حضورش غیر منتظره بود؟ فرد تند خودشو جمع کرد و گفت: عه جیمینه.. جيمینه. و به نیکول نگاه کرد و به ظاهر عادي گفت:جیمین
اومده.. جیمین برگشته.. مرا غرض
انگار که بخوار گله شه بگويه به بيمار
و با غیض و حرص انکار که بخواد حله شو بحوبه به دیوار
زل زد به جیمین
به جیمین نگاه کردم
دست تو جیبش کرد و جدي به بچه ها زل زد. عاشق این ارامشش بودم
عاشق همه چیزش بودم. به زور نگاه ازش کندم.
نيكول لباشو جمع کرد و تند تند به نشونه اینکه مثلاً چیز خيلي عاديه سر تکون داد و گفت:اره اره..جیمینه. و یهو زل زد به جیمین و چشماشو گرد کرد و بعد به من نگاه کرد و بعد به فرد.
فرد برگشت سمت نیکول و لبخند خيلي گشادي بهش زد و
گفت:چه عالي..جيمینه..
بیشتر لبخندش شبیه این بود که ضایع بازی در نیار
هه.. از شواهد اینجور مشخصه که قرار نبود برگرده..یا حداقل نه
به این زودي.. واقعا؟ يعني يه سفر کاري عادي نبوده؟
اگه بوده چرا قیافه بچهها انقدر شوکه و متعجبه..
جیمین : بیاین تو دیگه..
فرد و نیکول اومدن داخل و فرد گفت:کي اومدي؟
- ۳.۲k
- ۳۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط