زیباترین عشق
#زیباترین_عشق
#پارت_5۲
دیانا _رفتیم داخل اتاق نیکا از من جنگول تر بود
تو که به پای نیکا
نیکا _اره تو بجای من بودی الان بيمارستان رو سرت بود 😝
ارسلان _😂
دیانا -_پاشو نونور خانم بریم خونه
نیکا _باش
دیانا _رفتم کمکش و اما ش کردم و رفتیم از دستش گرفتم هنوز لنگ میزد
آخه پاش بریده بود نمیتونست راه بره
ارسلان _متین کجاست؟
دیانا _نمیدونم
ارسلان _شما برید سمت ماشین من با بيمارستان حساب کنم میام
دیانا _باشه عزیزم
نیکا رو داشتم میبردم به ماشین که رسیدیم تکیه دادیم به ماشین درآ قفل بود سوئیچا دست ارسلان بود
همونجوری تکیه دادیم
محافظ _کادیر کادیر
کادیر _Evet, efendim..
بله آقا
محافظ _Başlayın
کار رو شروع کنید
کادیر_Tamam
باشه
محافظ _حیف مهتاج پولم وگرنه چرا شادی بدبختو ازش بگیرم 😞☄
💎راوی💎
محافظ از طرف مادر بزرگ دیانا
دستور داشت تا دیانا رو ببره به یه خونه و اونو مخفی کنه تا ارسلان نفهمه
و اونو به اختیار ممد دربیاره و اونو خارج بفرسته تا ارسلان ول کن ماجرا شه
ولی اتفاقاتی میفته که در اخر پایان خوشی براشون رقم میخوره (نگران جدایی ارسلان و دیانا نباشید ♥️ بهم میرسن)
دیانا _اَه چرا ارسلان نیومممممد
دیدم یه مرد داره با شتاب میاد سمتم هرچی فک میکردم داره به جای دیگه ای نگاه میکنه هی بهم نزدیکتر میشد
منم جیغی کشیدم
و بعد سیاهی 🥺🖤
فقط صدا نیکا تو گوشم بود
نیکا _دیانا دیانا
ولش کنید دیانا
ارسلان کجایی دیانا رو بردن ارسلاااان
ارسلان _عه نیکا دیانا کو
چرا گریه میکنه دِ حرففف بزنننن
نیکا _ارس😭😭😭ارسلا😭😭😭ارسلان بردن دیانا روووو
ارسلان _چی میگی واییی کجاس دیانا
دیانا
پریشون دویدم اینور رو اونور و داد میزدم دیانا کجایییییییی
دیاناااااااااا
دیانااااااااا
دیانا_چشام رو وا کردم تو یه خونه بودم یکم تکون دادم خودمو و ارسلان و صدا زدم
ای وای نه من کجام اونا کی بودن خدا نه من کجام بلند شدم و درو فشار دادم 100بار باز نشد دوتا دستامو کوبوندم به دیوار
ارسلان نجاتم بدید من کجامم😭😭😭😭😭
صدا برام نموند گوشیم پیشم نبود تو یه اتاق بودم که هیچی توش نبود خالی خالی فقط پتو و بالش بود و فرش رفتم سمت پنجره ها خواستم باز کنم
نشد
نشد ک نشد
داد زدممم جیغ کشیدم ارسلاااان کجایی
😭😭😭😭😭😭کمک
کمککککک
ولی کسی نبود ک نبود
ارسلان _خدا من دیدم نه میشم دیانا وای دیانا کجایی دیانا دیانا
رضا _ارسلان تروخدا رحم کن به خودت الان با صدا کردن اسمش چیزی درست میشه؟؟؟
بلند شو بریم پلیسی چیزی بریم ایران کمک بخوام بلندشو دیگه
ارسلان _وای خدا
نیکا _وای تقصیر من بوددد اگه الان من نبودم دیانا اینجا بود 😭😭😭😭
دیانا کجایی😭خودمو اینقد زدم تا پانیذ اومد و منو بغل کرد
عسلم جشن گرفته بود لعنتتت
عسل _ارسلان اینجوری نابود میشی آخه
ارسلان
رضا _ارسلان چرا جواب نمیدی
متین _سر ارسلان پایین بود و جواب نمیداد
ارسلان داداش
عه چرا جواب نمیده رفتم جلو و صورتشو دادم بالا چشاش بسته بود سریع ای قند دادیم یکم خوب شد
ارسلان _من بدون دیانا چیکار کنم
ها چیکار کنم یکی بمن بگه خدااا آخه چرا باید با من اینکارو کنی الان 9ساعته دیانا پیشم نیست دارم دق میکنم میفهمین همتون برید بیرون من دیگه نمیتونم برید بیرونننن
دیانا 😭😭😭😭😭😭😭😭
متین _همه رفتیم بیرون و به اینور و اونور زنگ زدیم وقتی خیرو به مامان بابای دیانا دادیم داشتن خودشونو میکشتن
مامان بزرگ _ممد
ممد _مادر بزرگ شما دیانا رو دزدیدی
مامان بزرگ _اره بخاطر تو
ممد _چرا اینکارو میکنید
مامان بزرگ دیانا _چون من از پسرم خوشم نمیاد میخوام نابودش کنم
ممد _چییی
مامان بزرگ _میخوام سهام شرکت از دستش دربیارم
ممد _آخه چرا
مامان بزرگ _چون چون فهمیدم اون پسر من نیست پسر هوومه
ممد _بله؟ 😳
مامان بزرگ _اره تازگیا فهمیدم
این سهام حقه منع تنها کسی که اموال مال اونه منم و دخترم ینی مادرت این پسره باید نابود شه چون مادرش باعث
شده پدربزرگت بهم خیانت کنه
میخوام عذاباشو شروع کنم اول از دخترش که زبون میریزه شروع میکنم ولی چون جوونه یکم بهش رحم میکنم تو ازش خوشش میومد نه؟
ممد _بله (وای این دیگه چه پيرزنه اصلا فک نمیکردم اینجوری باشه)
مامان بزرگ _مال تو هر کاری دلت میخواد باهاش بکن
ممد _واقعا
مامان بزرگ _تو ترکیه امادس
اون پسره ارسلان بزودی میدونم باهاش چی کنم
ممد _چی
مامان بزرگ _تو کاری نداشته باش
بیا اینم بلیتت بیا برو اگه میخوای نمیخوای
خودت میدونی دختره و نابود میکنم
ممد _نه میخوام 😨
مامان بزرگ _پس برو و لال باش الان منو تو شریکیم اگه لو بدی منو حمون کاری که با پسرم کردم با توام میکنم
ممد _چشم باسه
مامان بزرگ _آفرین نوه قشنگم حالا برو
ممد _چشم
مامان دیانا _وای دختر عزیز ترم جونم کجایی دیانامممم 😱😱😱😱😭😭😭😭😭😭😭
بابای دیانا _خدا چرا باید اینجوری بشه
#پارت_5۲
دیانا _رفتیم داخل اتاق نیکا از من جنگول تر بود
تو که به پای نیکا
نیکا _اره تو بجای من بودی الان بيمارستان رو سرت بود 😝
ارسلان _😂
دیانا -_پاشو نونور خانم بریم خونه
نیکا _باش
دیانا _رفتم کمکش و اما ش کردم و رفتیم از دستش گرفتم هنوز لنگ میزد
آخه پاش بریده بود نمیتونست راه بره
ارسلان _متین کجاست؟
دیانا _نمیدونم
ارسلان _شما برید سمت ماشین من با بيمارستان حساب کنم میام
دیانا _باشه عزیزم
نیکا رو داشتم میبردم به ماشین که رسیدیم تکیه دادیم به ماشین درآ قفل بود سوئیچا دست ارسلان بود
همونجوری تکیه دادیم
محافظ _کادیر کادیر
کادیر _Evet, efendim..
بله آقا
محافظ _Başlayın
کار رو شروع کنید
کادیر_Tamam
باشه
محافظ _حیف مهتاج پولم وگرنه چرا شادی بدبختو ازش بگیرم 😞☄
💎راوی💎
محافظ از طرف مادر بزرگ دیانا
دستور داشت تا دیانا رو ببره به یه خونه و اونو مخفی کنه تا ارسلان نفهمه
و اونو به اختیار ممد دربیاره و اونو خارج بفرسته تا ارسلان ول کن ماجرا شه
ولی اتفاقاتی میفته که در اخر پایان خوشی براشون رقم میخوره (نگران جدایی ارسلان و دیانا نباشید ♥️ بهم میرسن)
دیانا _اَه چرا ارسلان نیومممممد
دیدم یه مرد داره با شتاب میاد سمتم هرچی فک میکردم داره به جای دیگه ای نگاه میکنه هی بهم نزدیکتر میشد
منم جیغی کشیدم
و بعد سیاهی 🥺🖤
فقط صدا نیکا تو گوشم بود
نیکا _دیانا دیانا
ولش کنید دیانا
ارسلان کجایی دیانا رو بردن ارسلاااان
ارسلان _عه نیکا دیانا کو
چرا گریه میکنه دِ حرففف بزنننن
نیکا _ارس😭😭😭ارسلا😭😭😭ارسلان بردن دیانا روووو
ارسلان _چی میگی واییی کجاس دیانا
دیانا
پریشون دویدم اینور رو اونور و داد میزدم دیانا کجایییییییی
دیاناااااااااا
دیانااااااااا
دیانا_چشام رو وا کردم تو یه خونه بودم یکم تکون دادم خودمو و ارسلان و صدا زدم
ای وای نه من کجام اونا کی بودن خدا نه من کجام بلند شدم و درو فشار دادم 100بار باز نشد دوتا دستامو کوبوندم به دیوار
ارسلان نجاتم بدید من کجامم😭😭😭😭😭
صدا برام نموند گوشیم پیشم نبود تو یه اتاق بودم که هیچی توش نبود خالی خالی فقط پتو و بالش بود و فرش رفتم سمت پنجره ها خواستم باز کنم
نشد
نشد ک نشد
داد زدممم جیغ کشیدم ارسلاااان کجایی
😭😭😭😭😭😭کمک
کمککککک
ولی کسی نبود ک نبود
ارسلان _خدا من دیدم نه میشم دیانا وای دیانا کجایی دیانا دیانا
رضا _ارسلان تروخدا رحم کن به خودت الان با صدا کردن اسمش چیزی درست میشه؟؟؟
بلند شو بریم پلیسی چیزی بریم ایران کمک بخوام بلندشو دیگه
ارسلان _وای خدا
نیکا _وای تقصیر من بوددد اگه الان من نبودم دیانا اینجا بود 😭😭😭😭
دیانا کجایی😭خودمو اینقد زدم تا پانیذ اومد و منو بغل کرد
عسلم جشن گرفته بود لعنتتت
عسل _ارسلان اینجوری نابود میشی آخه
ارسلان
رضا _ارسلان چرا جواب نمیدی
متین _سر ارسلان پایین بود و جواب نمیداد
ارسلان داداش
عه چرا جواب نمیده رفتم جلو و صورتشو دادم بالا چشاش بسته بود سریع ای قند دادیم یکم خوب شد
ارسلان _من بدون دیانا چیکار کنم
ها چیکار کنم یکی بمن بگه خدااا آخه چرا باید با من اینکارو کنی الان 9ساعته دیانا پیشم نیست دارم دق میکنم میفهمین همتون برید بیرون من دیگه نمیتونم برید بیرونننن
دیانا 😭😭😭😭😭😭😭😭
متین _همه رفتیم بیرون و به اینور و اونور زنگ زدیم وقتی خیرو به مامان بابای دیانا دادیم داشتن خودشونو میکشتن
مامان بزرگ _ممد
ممد _مادر بزرگ شما دیانا رو دزدیدی
مامان بزرگ _اره بخاطر تو
ممد _چرا اینکارو میکنید
مامان بزرگ دیانا _چون من از پسرم خوشم نمیاد میخوام نابودش کنم
ممد _چییی
مامان بزرگ _میخوام سهام شرکت از دستش دربیارم
ممد _آخه چرا
مامان بزرگ _چون چون فهمیدم اون پسر من نیست پسر هوومه
ممد _بله؟ 😳
مامان بزرگ _اره تازگیا فهمیدم
این سهام حقه منع تنها کسی که اموال مال اونه منم و دخترم ینی مادرت این پسره باید نابود شه چون مادرش باعث
شده پدربزرگت بهم خیانت کنه
میخوام عذاباشو شروع کنم اول از دخترش که زبون میریزه شروع میکنم ولی چون جوونه یکم بهش رحم میکنم تو ازش خوشش میومد نه؟
ممد _بله (وای این دیگه چه پيرزنه اصلا فک نمیکردم اینجوری باشه)
مامان بزرگ _مال تو هر کاری دلت میخواد باهاش بکن
ممد _واقعا
مامان بزرگ _تو ترکیه امادس
اون پسره ارسلان بزودی میدونم باهاش چی کنم
ممد _چی
مامان بزرگ _تو کاری نداشته باش
بیا اینم بلیتت بیا برو اگه میخوای نمیخوای
خودت میدونی دختره و نابود میکنم
ممد _نه میخوام 😨
مامان بزرگ _پس برو و لال باش الان منو تو شریکیم اگه لو بدی منو حمون کاری که با پسرم کردم با توام میکنم
ممد _چشم باسه
مامان بزرگ _آفرین نوه قشنگم حالا برو
ممد _چشم
مامان دیانا _وای دختر عزیز ترم جونم کجایی دیانامممم 😱😱😱😱😭😭😭😭😭😭😭
بابای دیانا _خدا چرا باید اینجوری بشه
۲۰.۶k
۰۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.