Part:74
Part:74
بعد از شروع این سفر دریایی اولین جایی که اتراق کردند، همون جزیره بود.
دلیل انتخابشون هم میتونست نشونهای روی نقشه، یا جمع آوری وسایل و مواد غذایی باشه درسته؟
هر دو کشتیِ بزرگ، لنگر انداختند و هر کسی راهی یک مسافر خونه شد.
البته این جزیره کوچیکی بود و خبرها هم خیلی زود پخش میشد.
و همین باعث شد حاکم اون جزیره، کنجکاوانه چند تا از زیردست هاش رو برای گرفتن اطلاعات، سایه مهمانهایش بذاره.
دو خانواده پیاده شدند، و زمانی که امیلی بعد تهیونگ از کشتی پایین اومد، دو برونو متعجب به مارکو نگاه میکردند.
البته اگر واضحتر بگیم دیوید عزیز نگاهش رو از امیلی برنمیداشت.
و نگاه های خشمگینی که تیر های نامرئی خودش رو به سمت تهیونگ پرتاب میکرد هم باید اضافه کنیم.
مارکو و میونگدا کنارشون ایستاده بودند، و فرد جوونتر چیز های رو توضیح میداد که امیلی چیزی ازش نمیفهمید.
ولی نگاه هایی که هر چند لحظه روی اون میافتاد، اینکه موضوع درباره اونه رو به اثبات میرسوند.
در همین بین، تهیونگ که به اطراف نگاه میکرد فکری که از اول به ذهنش اومده بود رو بیان کرد.
- بیا بعد از مستقر شدن بریم این اطراف دور بزنیم.
به خاطر تغییر نوع رابطه بینشون خیلی راحتتر افکار و خواستههایشون رو بیان میکردند. و این برای هر دو طرف خوب بود^^
تهیونگ خواهش نکرده بود و فقط خبر داد، اما انگار امیلی هم باهاش مشکل نداشت که خیلی راحت و سریع جواب مثبت رو اعلام کرد و هر دو برای یک بعد از ظهر پر هیجان انگیز آماده کردند.
البته اگر میتونست با این دو نفر پر هیجان باشه^^
------------------------
#Mediterraneantreasure
#bts
#taehyung
#fanfiction
بعد از شروع این سفر دریایی اولین جایی که اتراق کردند، همون جزیره بود.
دلیل انتخابشون هم میتونست نشونهای روی نقشه، یا جمع آوری وسایل و مواد غذایی باشه درسته؟
هر دو کشتیِ بزرگ، لنگر انداختند و هر کسی راهی یک مسافر خونه شد.
البته این جزیره کوچیکی بود و خبرها هم خیلی زود پخش میشد.
و همین باعث شد حاکم اون جزیره، کنجکاوانه چند تا از زیردست هاش رو برای گرفتن اطلاعات، سایه مهمانهایش بذاره.
دو خانواده پیاده شدند، و زمانی که امیلی بعد تهیونگ از کشتی پایین اومد، دو برونو متعجب به مارکو نگاه میکردند.
البته اگر واضحتر بگیم دیوید عزیز نگاهش رو از امیلی برنمیداشت.
و نگاه های خشمگینی که تیر های نامرئی خودش رو به سمت تهیونگ پرتاب میکرد هم باید اضافه کنیم.
مارکو و میونگدا کنارشون ایستاده بودند، و فرد جوونتر چیز های رو توضیح میداد که امیلی چیزی ازش نمیفهمید.
ولی نگاه هایی که هر چند لحظه روی اون میافتاد، اینکه موضوع درباره اونه رو به اثبات میرسوند.
در همین بین، تهیونگ که به اطراف نگاه میکرد فکری که از اول به ذهنش اومده بود رو بیان کرد.
- بیا بعد از مستقر شدن بریم این اطراف دور بزنیم.
به خاطر تغییر نوع رابطه بینشون خیلی راحتتر افکار و خواستههایشون رو بیان میکردند. و این برای هر دو طرف خوب بود^^
تهیونگ خواهش نکرده بود و فقط خبر داد، اما انگار امیلی هم باهاش مشکل نداشت که خیلی راحت و سریع جواب مثبت رو اعلام کرد و هر دو برای یک بعد از ظهر پر هیجان انگیز آماده کردند.
البته اگر میتونست با این دو نفر پر هیجان باشه^^
------------------------
#Mediterraneantreasure
#bts
#taehyung
#fanfiction
۹.۴k
۰۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.