Wild rose cabaret

• Wild rose cabaret •






#part94




#paniz


بعد از کلی بغل کردن دایی شاهرخ
از خونه بیرون اومدیم

ماشین مشکی و مدل بالاش روبرو آپارتمان پارک کرده بود رو سوار شدیم

نمه اشکم رو با نوک انگشتم گرفتم
ماشین رو به حرکت دراورد

_مهندس نقشه دوم چیه


کمی سرعتش رو بالا برد
رضا: میریم آتلیه عکسامون رو که گرفتیم بابا میاد کلید ویلا رو میده بهمون فک کنم یه عکس خانوادگی هم میگیریم

با دهن باز نگاش کردم که شونه بالا انداخت
رضا: بله

_مامان جونت میخواد با من عکس بگیر حتما میخواد قاب کنه بزنه به دیوار

رضا: بگی نگی آره

واقعا آدمای عجیبی بودن سر از افکارشون نمیشه دراورد

به هر حال بزار یکم دلشون خون باشه من عروسشونم

والا به این خوبی
از هر بند انگشتم هند میباره نچ نچ اصن لیاقت رو ندارن

رضا : حداقل فکر میکنی زمزمه نکن

نفسی گرفتم
_تو باید حتما گوش کنی

رضا: بغل دستمی ناخودآگاه شنیدم ، پیاده شو که رسیدیم

چپ چپ نگاش کردم
که خنده ای کرد
رضا: خیلی داری سواستفاده میکنیا

_بالاخره دامادی یکی ببینه نمیگه اینا چه زوجی هستن

زیرلب چیزی گف که نشنیدم پیاده شد و درو برام باز کرد

اومدم بیرون و با هم به سمت باغی که در نظر گرفته بودن



* * * * * * * * * * * * *


+ عروس خانم یکم همکاری کنین دیگه

عصبی بیشتر به رضا چسبیدم و زیر لب غرولندم

_عجب آدمی این هعی میگه نزدیک شو توام که خجالت نمیکشی که دستت رو میزاری تو ماتحت آدم


بزور خودش رو کنترل میکرد تا عکس خراب نشه
رضا: من از رو نمیره عکاس صلاح میدونه

با صدای عکاس که می‌گفت کارم تموم شده ازش جدا شدم و نفس عمیقی کشیدم

_واقعا دیگه داشتم خفه میشدم

همینطور که داشتم مجله رو باد میزدم روی صورتم بابا و فرانک خانم به کل بگم

همشون اومدن

سلامی بهشون کردم و بابا کلید رو به رضا داد و

نیکا با ذوق به سمتم اومد
نیکا: وای خیلی ناز شدی پانیذ

_مرسی

نیکا جوری که خودم بشنوم گف
نیکا: اگه غیر از تو بود واقعا تحملش رو نداشتم واقعا عالی شدی

بغلم کردم و منم به خودم فشردمش

+بیایین عزیزان که یه عکس تاریخی براتون بگیرم بفرمایین

رضا اومد کنارم و دستام رو گرفت

همینجور که عکاس می‌گفت مدل به مدل عکس انداخت

رضا: خیلی دوست دارم

و بعد نگاهم کرد
که چشمام گره خورد به شب رنگ چشماش


گوشام اشتباه می‌شنیدن واقعا همچین کلمه ای از زبون رضا نه بابا

حتما خیالاتی شدم

ولی نگاهش طوری دیگه بود نگاه ازش گرفتم و بلند شدم

+خوب تموم شد

نفس بازدمی میکشیدم تا آروم شم واقعا قابل هضم نبود

رضا: ما هم بریم تالار

_رفتن

رضا: آره بیا

بعد از اینکه کی بیاییم عکس ها رو تحویل بگیریم

نشستیم تو ماشین ولی هنوز ذهنم درگیر اون دوتا کلمه بود


پانید: راستی...

انگار اونم چیزی.



#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
دیدگاه ها (۰)

• Wild rose cabaret •#part95#paniz انگار چیزی میخواست بگه لب...

• Wild rose cabaret •#part96#leoreza زوج های زیادی رفتن برای...

• Wild rose cabaret •#part93 #paniz ارایشگر ازم فاصله گرفت و...

• Wild rose cabaret •#part92 #paniz _خیلی چیزا به داییم نمیخ...

روز های بعد از تو

#Gentlemans_husband#Season_two#part_219+لباسام چی؟ _بیا بیرو...

عزیز ترین دشمن من🍷پارت اول🍷ویو جیمین:حتما باید الان باشه؟. ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط