اشک حسرت
#اشک حسرت
- پارت ۱۰۸
پانیذ :
لباسامو عوض کردم ورفتم رو مبل کز کردم نشستم بیرون داشت بارون میومد یه بارون بهاری قشنگ با صدای در برگشتم وگفتم : بیا تو
در آروم باز شد وسعید اومد تو اتاق دلم می خواست روزی هزار بار فداش بشم یه سینی تو دستش بود گذاشت رو میز وخودشم کنار میز نشست وگفت : چرا نیومدی شام بخوری ؟
- گشنم نبود سعید زنگ نزدی بیمارستان
سعید در حالی که داشت لقمه می گرفت گفت : چرا زنگ زدم گفتن حال دایی بهتره ولی بستری باشه ...
- چرابابام نمی خواد درمون بشه ؟
سرشو بالا گرفت وناراحت گفت : حتما نمی خواد درد بکشه ..اینو بخور
- نمی تونم سعید
سعید : باید بخوری نخوردی فردا نمی برمت پیش دایی بخور اینجوری که نمیشه
لقمه رو ازش گرفتم وگذاشتم دهنم
- سعید
سعید دوباره نگاهم کرد
- وقتی بابای تو فوت کرد چه حالی داشتی
آهی کشید وگفت : باورکن وقت نکردم براش عذا داری هم کنم دست تنها بودم نمی دونستم به مراسم برسم یا به طلبکارای بابا که همه جا رو بهم ریخته بودن
- خیلی بد بود
سعید : خیلی ...
- من چطور می تونم ببینم بابام داره جلو چشام از بین میره
سعید : پانیذ کافیه خیلی داری گریه می کنی دیگه چیزیم که نمی خوری
بلند شد وگفت : میرم بخوابم تو هم غذاتو بخور فرداکلی کار داریم
- ممنون سعید
لبخند کمرنگی زدورفت بخاطر اونم که شده بودچند لقمه غذا خوردم بلند شدم ورفتم کنار پنجره وبارون رو نگاه می کردم از گردنم گردنبندمو در آوردم وبازش کردم عکس سعیدیه طرفش بود عکس مادرموبابام که کنارهم بودن یه طرف دیگه اش عکس ها رو بوسیدم وبه سینم فشردم بعد از بابا من دیگه سعید رو داشتم لبخند زدم یعنی سعید منظورش از حرفش چی بود اصلا یادم رفته بود بپرسم بابا می خواست من با اون ازدواج کنم سعیدم وقت می خواست حق داشت هنوزم مهر آسمان تو دلش بود کاش به منم علاقه پیدا می کرد
رفتم سینی روبرداشتم ورفتم بیرون وگذاشتمش تو آشپزخونه وداشتم ظرف ها رو می شستم
- چیزی نخوردی که
برگشتم طرف سعید ازرو کابینت از پارچ آب ریخت تو لیوان وباقرصی خورد
- قرص چی خوردی ؟
سعید برگشت نگام کرد هر بار نگاهم می کرد دلم ضعف می رفت برای چشاش
سعید : یکم سردرد دارم خوردم راحتر بخوابم شب خوش
- شبت بخیر
اون رفت منم کارمو تموم کردم ورفتم اتاق سهیل که دیگه به من تعلق گرفته بود امشب برام یه شب اجیب بود هم خوشحال بودم هم ناراحت خوشحالیم بخاطر سعید بود وناراحتیم بخاطر بابام
- پارت ۱۰۸
پانیذ :
لباسامو عوض کردم ورفتم رو مبل کز کردم نشستم بیرون داشت بارون میومد یه بارون بهاری قشنگ با صدای در برگشتم وگفتم : بیا تو
در آروم باز شد وسعید اومد تو اتاق دلم می خواست روزی هزار بار فداش بشم یه سینی تو دستش بود گذاشت رو میز وخودشم کنار میز نشست وگفت : چرا نیومدی شام بخوری ؟
- گشنم نبود سعید زنگ نزدی بیمارستان
سعید در حالی که داشت لقمه می گرفت گفت : چرا زنگ زدم گفتن حال دایی بهتره ولی بستری باشه ...
- چرابابام نمی خواد درمون بشه ؟
سرشو بالا گرفت وناراحت گفت : حتما نمی خواد درد بکشه ..اینو بخور
- نمی تونم سعید
سعید : باید بخوری نخوردی فردا نمی برمت پیش دایی بخور اینجوری که نمیشه
لقمه رو ازش گرفتم وگذاشتم دهنم
- سعید
سعید دوباره نگاهم کرد
- وقتی بابای تو فوت کرد چه حالی داشتی
آهی کشید وگفت : باورکن وقت نکردم براش عذا داری هم کنم دست تنها بودم نمی دونستم به مراسم برسم یا به طلبکارای بابا که همه جا رو بهم ریخته بودن
- خیلی بد بود
سعید : خیلی ...
- من چطور می تونم ببینم بابام داره جلو چشام از بین میره
سعید : پانیذ کافیه خیلی داری گریه می کنی دیگه چیزیم که نمی خوری
بلند شد وگفت : میرم بخوابم تو هم غذاتو بخور فرداکلی کار داریم
- ممنون سعید
لبخند کمرنگی زدورفت بخاطر اونم که شده بودچند لقمه غذا خوردم بلند شدم ورفتم کنار پنجره وبارون رو نگاه می کردم از گردنم گردنبندمو در آوردم وبازش کردم عکس سعیدیه طرفش بود عکس مادرموبابام که کنارهم بودن یه طرف دیگه اش عکس ها رو بوسیدم وبه سینم فشردم بعد از بابا من دیگه سعید رو داشتم لبخند زدم یعنی سعید منظورش از حرفش چی بود اصلا یادم رفته بود بپرسم بابا می خواست من با اون ازدواج کنم سعیدم وقت می خواست حق داشت هنوزم مهر آسمان تو دلش بود کاش به منم علاقه پیدا می کرد
رفتم سینی روبرداشتم ورفتم بیرون وگذاشتمش تو آشپزخونه وداشتم ظرف ها رو می شستم
- چیزی نخوردی که
برگشتم طرف سعید ازرو کابینت از پارچ آب ریخت تو لیوان وباقرصی خورد
- قرص چی خوردی ؟
سعید برگشت نگام کرد هر بار نگاهم می کرد دلم ضعف می رفت برای چشاش
سعید : یکم سردرد دارم خوردم راحتر بخوابم شب خوش
- شبت بخیر
اون رفت منم کارمو تموم کردم ورفتم اتاق سهیل که دیگه به من تعلق گرفته بود امشب برام یه شب اجیب بود هم خوشحال بودم هم ناراحت خوشحالیم بخاطر سعید بود وناراحتیم بخاطر بابام
۱۱.۹k
۲۸ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.