پارت. 27

#پارت. 27
بعد از اینکه کادو عروسیشونو دادم سریع از تالار زدم بیرون

یه زنگ به هانیه زدم و ازش پرسیدم ک چی شد و کاری تونست بکنه یا نه ک خداروشکر تمام مدارکشونو و سابقشو و هرچی ک بود و برام فرستاد

تو این سه سال خیلی شرکتش پیشرفت کرده بود و یکی از مهم ترین داراییش شرکتش بود،

من اول باید داروهاشو میخریدم و بعد کار خودمو شروع میکردم

(فردا صبح)

به یکی از افرادای شرکت گفتم ک بره با شرکت ارمان اینا قرار داد خرید و فروش ببنده و اسمی ام از من نیاره و بگه رئیس شرکتمون خارجه

کارمندای شرکتم حاضر شدن تا برن ببینن شرکتشون باهامون قرار داد میبنده یا نه

(7 ساعت بعد)

بلاخره کارمندام اومدن سریع رفتم سمتشونو گفتم

چی شد؟؟؟

سامان یکی از همکارا گفت

همه چی اونجوری ک میخواستید پیش رفت فقط گفتن ک اول پولشو میگیرن و بعد بار دارو هارو بهتون میدن

گفتم
هرکاری هست و انجام بدید و وقتی بار هارو تحویل گرفتید با همکارای خود شرکت بیارید باغ لواسون
میدونی دیگ کجاس سامان؟

گفت
چشم حتما، بله خانوم میدونم

گفتم
خوبه، پولو سریع واریز کنید و من تا فردا منتظرم داروهارو برام بیارید و مواظب باشید برچسب شرکتشون نکنه و همه کارا رو تمیز انجام بدید و ردی از خودتون نزارید
گفت
چشم، خیالتون راحت باشه

گفتم خوبه و از کنارشون گذشتم و منتظر فردا شدم