شروع ععععه
شروع ععععه
______________01√2_____________
جیهوپ: با حس جسم کوچولو توی بغلم از خواب بیدار شدم دیدم ات بود مث گربه ها بود تکونش دادم ک بیدار شد
جیهوپ: تو چرا اینجایی؟(سرد)
ات: ببخشید نمیدونستم اتاقم کجاس
جیهوپ: پوففف راس میگی پاشو میریم برا کارای مدرست(سرد)
ات: پوففففف
جیهوپ: زرمار...
ات: ببخشید(خنده)
ولی من لباس ندارم
جیهوپ: یکی از تیشرت های منو بپوش بریم(سرد)
ات: پا شدم میخواسم دس ب کمدش بزنم ک گفتم: اجازه هس؟
جیهوپ: هوم
در کمدشو باز کردم همش لباس سفید سیاه بود یکی از تیشرت های بلندشو بردم
ات: خیلی بزرگع
جیهوپ: تو زیادی کوچولویی
ات: من قدم 1۵۷هااا
جیهوپ: منم۱75(سرد)
ات: شت...خب من اینو کجا بپوشم
جیهوپ: برو ت حموم
رفتم ت حموم و تیشرتشو پوشیدم تا پایین زانو هام بود رفتم بیرون ک منو دید
جیهوپ: وقتی اینجوری دیدمش خندم گرف خیلی کیوت بود
ات: یاا ب چی میخندی
جیهوپ: هیچی بیا بشین موهاتو شونه کنم رفتم روی صندلی و موهامو شونه میکرد و توی اینه نگاش میکردم شبیه پیشی ها بود
ات: بابا، تو چرا تا الان زن نگرفتی
جیهوپ: چون همشون عاشق پولم بودن(سرد)
ات:راس میگی ایش لیاقت ی بابای خوبی رو مث ترو ندارن
جیهوپ: من بابای خوبیم؟(سرد)
ات: اره!
جیهوپ: خب تموم شد برو بیرون لباسمو بپوشم(سرد)
ات: باشه رفتم بیرون و منتظر بابا جیهوپ بودم
از در اومد بیرون خیلی خوشتیپ شدع بود
رفتیم پایین و کفشامو پوشیدم و رفتیم بیرون و سوار ماشین بوگاتی شدیم ک حرکت کردیم و بعد چند مین رسیدیم ب ی مدرسه بزرگ
جیهوپ: پیاده شو
از ماشین پیاده شدم و مثل جوجه ها دنبال بابا جیهوپ افتادم
ات: وای....خیلی تند راه میری
چیزی نگفت همه داشتن منو نگاه میکردن معذب شدم رفتم پشت بابام قایم شدم
جیهوپ ویو
همه داشتن نگاه ات میکردن این منو عصبی میکرد فهمیدم معذب شده بود رفت پشتم منم دستشو گرفتم
ات: بابا دستمو گرفت تعجب کردم ولی خیلی خوشحال بودم رفتیم دفتر مدیر
مدیر جانگ: خوش اومدین اقای جانگ
جیهوپ: من میخوام دخترم توی مدرسه ثبت نام کنم
مدیر جانگ: ولی شما دختر نداشتین(تعجب)
جیهوپ: به تو چه مرتیکه باید به تو جواب پس بدم(داد)
از دادیی ک زد ۳ متر پریدم هوا
مدیر جانگ تعظیمی کرد: من خیلی معذرت میخوام قصدی نداشتم
جیهوپ: خیلی خب کشش ندع
کارای ثبت نام رو کردیم و سوار ماشین شدیم و رفتیم فرم لباسم و کتاب و کیف خریدیم و برگشتیم خونه
ات: مرسی
جان: خواهش از الان میری درساتو میخونی
ات: ولی من چیزی ک نمیدونم
جیهوپ: وقتی ی حرفیو میزنم بگو چشم(داد)
ات: م..معذرت میخوام باشه چشم با سرعت رفتم ت اتاقم ک تمش سفید و ابی بود نشستم کتابامو باز کردم پوففففف من ک چیزی از اینا نمیدونم
بلاخره بعد کلی درس و مطالعه رفتم خدمو توی تخت پرت کردم و چشمام کم کم خواب رفتن.....
_____________01√2_______________
______________01√2_____________
جیهوپ: با حس جسم کوچولو توی بغلم از خواب بیدار شدم دیدم ات بود مث گربه ها بود تکونش دادم ک بیدار شد
جیهوپ: تو چرا اینجایی؟(سرد)
ات: ببخشید نمیدونستم اتاقم کجاس
جیهوپ: پوففف راس میگی پاشو میریم برا کارای مدرست(سرد)
ات: پوففففف
جیهوپ: زرمار...
ات: ببخشید(خنده)
ولی من لباس ندارم
جیهوپ: یکی از تیشرت های منو بپوش بریم(سرد)
ات: پا شدم میخواسم دس ب کمدش بزنم ک گفتم: اجازه هس؟
جیهوپ: هوم
در کمدشو باز کردم همش لباس سفید سیاه بود یکی از تیشرت های بلندشو بردم
ات: خیلی بزرگع
جیهوپ: تو زیادی کوچولویی
ات: من قدم 1۵۷هااا
جیهوپ: منم۱75(سرد)
ات: شت...خب من اینو کجا بپوشم
جیهوپ: برو ت حموم
رفتم ت حموم و تیشرتشو پوشیدم تا پایین زانو هام بود رفتم بیرون ک منو دید
جیهوپ: وقتی اینجوری دیدمش خندم گرف خیلی کیوت بود
ات: یاا ب چی میخندی
جیهوپ: هیچی بیا بشین موهاتو شونه کنم رفتم روی صندلی و موهامو شونه میکرد و توی اینه نگاش میکردم شبیه پیشی ها بود
ات: بابا، تو چرا تا الان زن نگرفتی
جیهوپ: چون همشون عاشق پولم بودن(سرد)
ات:راس میگی ایش لیاقت ی بابای خوبی رو مث ترو ندارن
جیهوپ: من بابای خوبیم؟(سرد)
ات: اره!
جیهوپ: خب تموم شد برو بیرون لباسمو بپوشم(سرد)
ات: باشه رفتم بیرون و منتظر بابا جیهوپ بودم
از در اومد بیرون خیلی خوشتیپ شدع بود
رفتیم پایین و کفشامو پوشیدم و رفتیم بیرون و سوار ماشین بوگاتی شدیم ک حرکت کردیم و بعد چند مین رسیدیم ب ی مدرسه بزرگ
جیهوپ: پیاده شو
از ماشین پیاده شدم و مثل جوجه ها دنبال بابا جیهوپ افتادم
ات: وای....خیلی تند راه میری
چیزی نگفت همه داشتن منو نگاه میکردن معذب شدم رفتم پشت بابام قایم شدم
جیهوپ ویو
همه داشتن نگاه ات میکردن این منو عصبی میکرد فهمیدم معذب شده بود رفت پشتم منم دستشو گرفتم
ات: بابا دستمو گرفت تعجب کردم ولی خیلی خوشحال بودم رفتیم دفتر مدیر
مدیر جانگ: خوش اومدین اقای جانگ
جیهوپ: من میخوام دخترم توی مدرسه ثبت نام کنم
مدیر جانگ: ولی شما دختر نداشتین(تعجب)
جیهوپ: به تو چه مرتیکه باید به تو جواب پس بدم(داد)
از دادیی ک زد ۳ متر پریدم هوا
مدیر جانگ تعظیمی کرد: من خیلی معذرت میخوام قصدی نداشتم
جیهوپ: خیلی خب کشش ندع
کارای ثبت نام رو کردیم و سوار ماشین شدیم و رفتیم فرم لباسم و کتاب و کیف خریدیم و برگشتیم خونه
ات: مرسی
جان: خواهش از الان میری درساتو میخونی
ات: ولی من چیزی ک نمیدونم
جیهوپ: وقتی ی حرفیو میزنم بگو چشم(داد)
ات: م..معذرت میخوام باشه چشم با سرعت رفتم ت اتاقم ک تمش سفید و ابی بود نشستم کتابامو باز کردم پوففففف من ک چیزی از اینا نمیدونم
بلاخره بعد کلی درس و مطالعه رفتم خدمو توی تخت پرت کردم و چشمام کم کم خواب رفتن.....
_____________01√2_______________
۴.۶k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.