عشق بی رحمانه

عشق بی رحمانه
Part23
جونگکوک ویو
وقتی حرف‌میزد قلبم درد می‌گرفت من ات رو به خاطر یونا ول کردم.. به خاطر وارث.. ولی یونا بدتر.. بچه دار نمی‌شد و فقط هرزه بود
جونگکوک: ات.. ببخشید.
ات: گمشو اونور.. یونا جونت کجاست؟
جونگکوک: ا..اسم اون هرزه رو نیار..
ات: هه.. همون هرزه.. همونی بود که تورو عاشق خودش کرد.. همونی که تورو از من گرفت.
جونگکوک: ات قول میدم دیگه پیشت باشم
ات: برام اررش نداره.
جونگکوک: ات.. من‌دوستت دارم.
ات: دوست داشتن تو به درد من نمیخوره بفهم
جونگکوک: ببخشید.. جبران میکنم.. این مدت که نبودم جبران میکنم
ات: میتونی هر وقت خواستی گلوریا رو ببینی
جونگکوک: اما من میخوام پیش هردوی شما باشم
ات: برو بیرون.. نمیتونم.. میخوام لباس عوض کنم برو
جونگکوک: خیل خب.
جونگکوک بیرون رفت
ات اشک ریخت و لباسش رو عوض کرد و از اتاق رفت بیرون.
کنار بقیه وایساد و ویسکی میخورد
بعد از نیم ساعت یهو گلوریا اومد بیرون
گلوریا: مامانی!
ات: گلوریا.. اینجا چیکار میکنی..
همه به دختر کیوت و شیرین زبون زل زدن.
جونگکوک رفت سمت گلوریا

جونگکوک: دختر خوشگلم
پدر و مادر کوک تعجب کردن: چی؟
جونگکوک: دیگه ترکت‌نمیکنم.. بابایی اینجاست
گلوریا؛ تو .. تو بابای منی؟!
ات اشک میریخت
جونگکوک: آره پرنسسم.
ات یاد جونگکوک افتاد که این لقب رو به اون داده بود
گلوریا: بابای دوستت دارم
جونگکوکر و بغل کرد
جونگکوک گلوریا رو زمین‌گذاشت
جونگکوک: ات عزیزم گریه نکن
ات رو خواست بغل کنه که ات یخیل سریع پسش زد
ات: دست به من‌نزن..
دیدگاه ها (۹)

عشق بی رحمانهPart 24ات: به من دست نزن.. تو باعث همه ی دردای ...

عشق بی رحمانهPart 25آخر اون جیهوپ بودسریع بغلش کردمات: اوپاا...

عشق بی رحمانهPart22رفتم سمت پدر و مادرمات: سلامممادر و پدرش ...

عشق بی رحمانهPart21ات ویوخب ۳ سال گذشته و من اومدم فرانسهدخت...

پارت۴ [ دیوانه وار عاشق]ات: باشه برو....... خب بریم درس بخو...

نام فیک: عشق مخفیPart: 54ویو جیمین*بعد از چند دقیقه نفسش جا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط