p

p.3

کیک بالاخره رفت تو فر. شوگا هم نفس راحتی کشید، نشست رو صندلی، دستاش آردی، پیشونیش خیس عرق. ا.ت با یه لیوان آب اومد سمتش:

ـ "بفرما آقا سرآشپز. اینم جایزه‌ت."

شوگا لیوانو گرفت، تشکر کرد... ولی وقتی آب رو خورد، یهو قیافه‌ش کج شد:

ـ "اَه! این که آبه خنک نیست! چرا انقدر گرمه؟"

ا.ت پرید خنده:

ـ "اِیییییی یادم رفت یخ بریزم! فکر کردم یه کم گرما خوبه واسه آدم داغی مثل تو!"

شوگا فقط نگاش کرد. بعد یه‌هو بلند شد، یه تخم‌مرغ برداشت، ا.ت دید قیافه‌ش جدی شده، گفت:

ـ "وای وای وای... شوگا... نکن!"

شوگا لبخند مرموز زد. اومد جلو... تخم‌مرغ بالا گرفت...

ا.ت دستاشو آورد بالا:
ـ "تسلیمممم! خواهش می‌کنم نزن، موهامو تازه شستم!"

شوگا همون‌طور که تخم‌مرغو بالا نگه داشته بود، یه بوس انداخت رو لپش و گفت:

ـ "تو خوش‌شانس‌ترین تخم‌مرغی هستی که به کله‌ی کسی نخورده!"

بعد تخم‌مرغو گذاشت سر جاش، برگشت نشست. ا.ت با دهن باز زل زد بهش.

ـ "یعنی الان باید عاشق این مرامتم بشم؟!"

شوگا فقط شونه بالا انداخت و گفت:

ـ "عاشق مرامم نباش... عاشق کیکم باش. البته اگه نسوخته باشه."

همین لحظه، صدای بیییییییییییییییییپ از فر اومد.
دو تایی پریدن سمتش.

در فر که باز شد، دود مثل بخار حموم ترکید بیرون!

ا.ت:
ـ "ووووای! شوگاااااااااااااااااااااااااا!"

شوگا زد پشت گردنش:
ـ "آخیش... خب، حالا دلیل داره که آهنگامو می‌نویسم نه کیکامو."

ا.ت با خنده روی لبش گفت :
ـ "بسه دیگه! بریم از بیرون کیک بخریم، سرآشپزِ بی‌رحم!"

شوگا لبخند زد، خم شد، یه بوس آروم گذاشت رو سرش و گفت:

ـ "تا تهش با من باش، حتی اگه کیکام دود کنن..."

و این‌طوری شد که آشپزی‌شون تهش یه شوگرمامنت خنده‌دار شد...
کیکی که سوخت، ولی یه عشقی پخته شد که از همه چی شیرین‌تر بود.

پایان.
دیدگاه ها (۲)

P.1هیچ‌کس نفهمید چی شد که از کنار هم، به دوتا نقطه‌ی دور رسی...

P.2 اون شبا.ت رو زمین نشسته بود، روبه‌روی پنجره، و عکسای قدی...

p.2کیک آماده بود بره تو فر، ولی معلوم نبود بیشتر مواد رفت تو...

P.1اون روز قرار بود با شوگا کیک درست کنن. البته بیشترش قرار ...

ادامه تک پارتی سرو تصمیم گرفتم گشادی رو کنار بذارم و بیام اد...

مرگ بی پایان پارت ۳۱

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط