پارت ۳۵ آخرین تکه قلبم
#پارت_۳۵ #آخرین_تکه_قلبم
نیما رو کرد به ما و گفت:
_من بخاطر اینکه گفتید دیرمون شده تند رفتم!
_باشه شما به فکر دیر شدن من نباشید ، آروم رانندگی کنید!
اینو گفت و به صلوات فرستادنش ادامه داد..
نزدیک مدرسه آراما که شدیم.
آرزو رو به نیما گفت:
_همین جا نگه دارید، راستی ببخشید من امروز من یکم اذیتتون کردما،وگرنه من خیلی آرومم!
توی دلم گفتم خیلیی...
امیر هم جواب داد:
_خواهش میکنم اشکال نداره .
_با تو نیستم امیر ، با آقا نیما ام ، وگرنه تو حقت بود!
یکم خندیدیم ، بیچاره امیر زایع شد اما بنظرم حقش بود!
با پسرا خدافظی کردیمو راه افتادیم ، یک ربعی دیر کرده بودیم .
آرزو تند میدویید ، منم یکم دوییدم و بیخیال شدم و آروم رفتم تا رسیدیم دم مدرسه .
آرزو دست آراما رو گرفت و آورد بیرون ، آراما برعکس آرزو سفید بود ، آرزو گندمی رو به سبزه بود و چشمای عسلی و مژه هاش و دماغ سر بالاش و لبای به اندازه اش در نهایت صورتش رو خیلی جذاب و خواستنی کرده بود.
****
(زمان حال)
آروم سرم رو از روی کتابم برداشتم، به ساعت نگاه کردم .. نیم ساعت تا تموم شدن کلاس مونده بود ، از پشت پنجره بارون رو دیدم که آروم آروم بدون بهونه میبارید و منت میزاشت روی زمین ..!
آرزو لبخند زد و گفت:
_داره بارون میاد ، امروزم قراره خیس شیم!
لبخند زدم و گفتم:
_یادته؟
چشماش برق زد:
_اون موقع ها که بارون میگرفت میومد سراغت دم مدرسه؟
نگاهمو دادم به پنجره ی خیس..
_آره ، اولین بارون پاییز رو باهم تجربه کردیم .. سال اولی آشناییمون!
_خیلی حیف شد نیاز .. هیشکی اندازه تو و نیما بهم نمیومد!
خودمم میدونم ، اما چیزی نگفتم ، زمزمه کردم شعر دلخواهمو:
_شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست..؟!
_یادته اون روزی که رفتیم بیرون ، هیچ خواراکی برامون نگرفتن !
خندیدم و گفتم:
_آره بیشعورا بعدش رفتن تک لقمه زدن !
_کوفتشون شده باشه
_اتفاقا خیلی ام چسبیده بود بهشون !
در حال خندیدن بودیم که صدای استاد مارو ساکت کرد:
_خانوما بجای خندیدن مبحثی که گفتم رو یاد داشت کنید تا ترم بعدی از دستتون راحت شم !
خندیدیم و گفتم :
_استاد خیلی ام دلتون بخواد شاگرد بهتر از ما کجا هس؟
آرزو: استاد دلتون تنگ میشه برا ما هیشکی عین ما نیست!
استاد سری از روی تاسف تکون داد و نشست روی صندلیش و مشغول جمع کردن وسایلش شد.
ماهم مشغول یادداشت برداری شدیم
💕 ☔ 🌧 #نظر_فراموش_نشه .
نیما رو کرد به ما و گفت:
_من بخاطر اینکه گفتید دیرمون شده تند رفتم!
_باشه شما به فکر دیر شدن من نباشید ، آروم رانندگی کنید!
اینو گفت و به صلوات فرستادنش ادامه داد..
نزدیک مدرسه آراما که شدیم.
آرزو رو به نیما گفت:
_همین جا نگه دارید، راستی ببخشید من امروز من یکم اذیتتون کردما،وگرنه من خیلی آرومم!
توی دلم گفتم خیلیی...
امیر هم جواب داد:
_خواهش میکنم اشکال نداره .
_با تو نیستم امیر ، با آقا نیما ام ، وگرنه تو حقت بود!
یکم خندیدیم ، بیچاره امیر زایع شد اما بنظرم حقش بود!
با پسرا خدافظی کردیمو راه افتادیم ، یک ربعی دیر کرده بودیم .
آرزو تند میدویید ، منم یکم دوییدم و بیخیال شدم و آروم رفتم تا رسیدیم دم مدرسه .
آرزو دست آراما رو گرفت و آورد بیرون ، آراما برعکس آرزو سفید بود ، آرزو گندمی رو به سبزه بود و چشمای عسلی و مژه هاش و دماغ سر بالاش و لبای به اندازه اش در نهایت صورتش رو خیلی جذاب و خواستنی کرده بود.
****
(زمان حال)
آروم سرم رو از روی کتابم برداشتم، به ساعت نگاه کردم .. نیم ساعت تا تموم شدن کلاس مونده بود ، از پشت پنجره بارون رو دیدم که آروم آروم بدون بهونه میبارید و منت میزاشت روی زمین ..!
آرزو لبخند زد و گفت:
_داره بارون میاد ، امروزم قراره خیس شیم!
لبخند زدم و گفتم:
_یادته؟
چشماش برق زد:
_اون موقع ها که بارون میگرفت میومد سراغت دم مدرسه؟
نگاهمو دادم به پنجره ی خیس..
_آره ، اولین بارون پاییز رو باهم تجربه کردیم .. سال اولی آشناییمون!
_خیلی حیف شد نیاز .. هیشکی اندازه تو و نیما بهم نمیومد!
خودمم میدونم ، اما چیزی نگفتم ، زمزمه کردم شعر دلخواهمو:
_شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست..؟!
_یادته اون روزی که رفتیم بیرون ، هیچ خواراکی برامون نگرفتن !
خندیدم و گفتم:
_آره بیشعورا بعدش رفتن تک لقمه زدن !
_کوفتشون شده باشه
_اتفاقا خیلی ام چسبیده بود بهشون !
در حال خندیدن بودیم که صدای استاد مارو ساکت کرد:
_خانوما بجای خندیدن مبحثی که گفتم رو یاد داشت کنید تا ترم بعدی از دستتون راحت شم !
خندیدیم و گفتم :
_استاد خیلی ام دلتون بخواد شاگرد بهتر از ما کجا هس؟
آرزو: استاد دلتون تنگ میشه برا ما هیشکی عین ما نیست!
استاد سری از روی تاسف تکون داد و نشست روی صندلیش و مشغول جمع کردن وسایلش شد.
ماهم مشغول یادداشت برداری شدیم
💕 ☔ 🌧 #نظر_فراموش_نشه .
۵.۱k
۰۵ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.