عشقباطعمتلخ Part

#عشق_باطعم_تلخ #Part19

مراسم تموم شد با کلی خستگی رفتیم خونه چشم بستم، خوابم برد تازه فردا باید می‌رفتم دانشگاه.
با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم به ساعت دیواری نگاه کردم؛ وای ساعت شیش بود، مثل جن از روی تخت بلند شدم و آماده شدم، مانتو مشکی که تا زانوهام بود و پایینش گل‌های قرمز ریز بود و روی گل های قرمز تور قرار داشت، آرایش کم‌رنگ همیشگی، مقنعه مشکی و عطر خوشگلم و ملوس صورتی رنگم رو برداشتم و روی مقنعم زدم، ساعتم رو دستم کردم از اتاق زدم بیرون، مامان اون‌جا نبود بابا و آرش داشتن صبحونه می‌خوردن.
- سلام صبح بخیر.
بابا برگشت طرفم و جوابم رو داد، الهی بمیرم ناراحتی از صورتش معلوم بود، رفتم کنارش و روی سرش رو بوسیدم.
- مامان رفت خونه خاله لاله؟ ( زن عمو حسین)
آرش جوابم رو داد:
- آره، فقط بدو بریم دیرم شده.
یه لقمه برای خودم آماده کردم و رفتم اتاقم کوله پشتیم و گوشیم رو براشتم و از اتاق زدم بیرون کفش‌هام رو پوشیدم و گفتم:
- بزن بریم.
پونزده دقیقه‌ای به دانشگاه رسیدیم.
لپ آرش رو بوسیدم و گفتم:
- بای عشقم.
خندید و گفت:
- عشقت کیوانه.
زدم پس کلش با حالت اعتراض گفتم:
- غلط بکنه بیاد سمتم.
از ماشین پیاده شدم، یاد مشت‌های که کیوان از فرحان و پرهام می‌خورد، افتادم و خنده‌ای زدم باید کل این ماجرا رو برای شهرزاد تعریف کنم.
....
دو هفته گذشت و همه چی آروم بود، از اون روز به بعد از کیوانم خبری نبود، منم تا دلتون بخواد با پرهام سر جنگ داشتم، مثل قبل...
وارد کلاس کنفراس شدم پرهام نشسته بود، بچه‌ها هم پشت سرم اومدن داخل...
- سلام.
جوابمون رو خیلی آروم داد، رفتیم روی صندلی‌ها نشستیم از شانس مزخرفی که داشتم کنار پرهام باید می‌نشستم.
بعد از توضیحات پرهام بلند شد و رفت سمت پروژکتور و شروع کرد، تصویر رو توضیح دادن.
با دیدن قند روی میز فکر شومی زد به سرم.

📓 @romano0o3 📝
دیدگاه ها (۱)

#عشق_باطعم_تلخ #Part20جون باو پس بساط شیطونی رو بچینم، یه مش...

#عشق_باطعم_تلخ #Part21مثل جوجه اردک‌ها افتاده بودم دنبال پره...

#عشق_باطعم_تلخ #Part18فرحان سعی کرد خونسرد باشه، اومد سمتم و...

#عشق_باطعم_تلخ #Part17فرحان جلو کنار برج زهرمار (پرهام) بود،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط