عشق سلطنتی پارت فیکبیتیاس

عشق سلطنتی پارت ۱۲ #فیک_بی_تی_اس

_: رو مخه میدونم
+: خب بیشتر از همه اون پوزخند هاش رو مخه
_: (خنده)
+: تا الان احتمالا رفتن من دیگه برم

ا.ت و تهیونگ بلند شدن و تا ا.ت خواست بره پاش به لباسش گیر کرد و کم مونده بود بیوفته تو رودخونه که تهیونگ گرفتش

+: عا ... ممنون (رفت کنار)
_: خواهش
+: کم مونده بود مث خواهرم اینجا بمیرم
_:(حالت صورتش فرق کرد)
+: شوخی کردم
_: اوم

ا.ت به قصر رسید و از سکوت قصر متوجه شد که شاهزاده و ملکه رفتن ... داشت به سمت پله ها حرکت می‌کرد تا به اتاقش بره اما با صدای مادرش ایستاد

م.ا: کجا به سلامتی
+: عا ... اتاقم
م.ا: کارت درست نبود
+: مادر ... دیدی که چی گفت
م.ا: دیدم ولی ...
+: من خستم میرم

و به سمت اتاقش حرکت کرد


میدونم کم شد
دیدگاه ها (۸)

عشق سلطنتی پارت ۱۳ #فیک_بی_تی_اس فرداا.ت ویو بعد از پوشیدن ل...

عشق سلطنتی پارت ۱۴ #فیک_بی_تی_اس _: خب لیدی افتخار رقص با من...

عشق سلطنتی پارت ۱۱ #فیک_بی_تی_اس ا.ت که از اون رفتاره مادر ج...

عشق سلطنتی پارت ۱۰ #فیک_بی_تی_اس ا.ت به سمت عمارت رفت و یک ر...

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

love Between the Tides³⁶یک ساعت قبلتهیونگتهیونگ: نمیای بیرون...

love Between the Tides²⁸تهیونگصدای آمبولانس رو شنیدم سریع او...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط