متین
متین☀️
*سلام ببخشید کاری داشتید؟
برگشتم دیدم مامان بابای نیکان
_س... سلام... اممم... من با... ن.. یکا کار داشتم مثل اینکه برادرشون نمیزارن بیان😅
*با دختر من چیکار دارید
_ من دوستشون هستم متین امینی
بابای نیکا با اسمم تعجب کرد
*امینی؟ اسم پدرتون یوسف امینی(بابای متین _شخصیت خیالی) نیست؟
_ بله چطور
*اممم هیچی بفرمایید بالا
_نه ممنون فقط اگه میشه بگید بیاد پایین
رفتن بالا منم چند دیقه منتظر موندم که نیکا اومد پایین
💕✨💕✨💕✨💕✨💕✨
نیکا⭐️
_ به تو چههههههههههه(با جیغ)
که یکی کلید انداخت و اومد داخل مامان بابا بودن
اشکام جاری شد
مامان= اینجا چ خبره چرا جیغ میزنی دختر
بابا= این پسره متین چیکارت داره
_ بابا بخدا فقط دوستمه
پوریا= بابا میدونی کیه این متیمه همون پسر یوسف امینی
بابا= میدونم..... تو غلط میکنی با این دوستی اصلا تو غلط میکنی با پسرا دوست میشی
بابا داشت میومد سمتم منم میرفتم عقب
_ بابا بخدا فقط هم دانشگاهیم همین
بابا= برو پایین ببین چیکارت داره زود برمیگردی سریع😡
_ بابا مگه چیکار کرده که شما اینکار میکنید
پوریا= دهنتو ببند برو زود بیا
دوییدم رفتم بیرون از پله ها رفتم پایین در حیاط رو باز کردم که با قیافه نگران متین رو به رو شدم اشک تو چشام جمع شد
پریدم بغلش و بلند بلند گریه می کردم
_ م... مت... ین... من.. خیلی بدبختمممم🥺😭😭😭😭
+ نه قربونت برم چرا این حرفمو میزنی دقیق بگو چیشده
همه چیو براش تعریف کردم و گفت
+ بابای من چه هیزم تری به شما فروخته اخه
_ نمیدونم.. متین🥺
+ جونم
_ من میترسم... کاشکی میشد باهات بیام🥺
+ ای من قربونت برم قیافتو اینجوری نکن دلم نمیاد برم
_ میشه بابامو راضی کنی بات بیامممم🥺
+ برو به بابات بگو بیاد
_ اون نمیاد تو بیا بریم بالا
دستشو گرفتم و رفتیم بالا در زدم که مامان درو باز کرد
مامان= دخترک نازم چرا گریه میکنی عزیزم بیا تو
_ مامان به بابا بگو بیاد م
*سلام ببخشید کاری داشتید؟
برگشتم دیدم مامان بابای نیکان
_س... سلام... اممم... من با... ن.. یکا کار داشتم مثل اینکه برادرشون نمیزارن بیان😅
*با دختر من چیکار دارید
_ من دوستشون هستم متین امینی
بابای نیکا با اسمم تعجب کرد
*امینی؟ اسم پدرتون یوسف امینی(بابای متین _شخصیت خیالی) نیست؟
_ بله چطور
*اممم هیچی بفرمایید بالا
_نه ممنون فقط اگه میشه بگید بیاد پایین
رفتن بالا منم چند دیقه منتظر موندم که نیکا اومد پایین
💕✨💕✨💕✨💕✨💕✨
نیکا⭐️
_ به تو چههههههههههه(با جیغ)
که یکی کلید انداخت و اومد داخل مامان بابا بودن
اشکام جاری شد
مامان= اینجا چ خبره چرا جیغ میزنی دختر
بابا= این پسره متین چیکارت داره
_ بابا بخدا فقط دوستمه
پوریا= بابا میدونی کیه این متیمه همون پسر یوسف امینی
بابا= میدونم..... تو غلط میکنی با این دوستی اصلا تو غلط میکنی با پسرا دوست میشی
بابا داشت میومد سمتم منم میرفتم عقب
_ بابا بخدا فقط هم دانشگاهیم همین
بابا= برو پایین ببین چیکارت داره زود برمیگردی سریع😡
_ بابا مگه چیکار کرده که شما اینکار میکنید
پوریا= دهنتو ببند برو زود بیا
دوییدم رفتم بیرون از پله ها رفتم پایین در حیاط رو باز کردم که با قیافه نگران متین رو به رو شدم اشک تو چشام جمع شد
پریدم بغلش و بلند بلند گریه می کردم
_ م... مت... ین... من.. خیلی بدبختمممم🥺😭😭😭😭
+ نه قربونت برم چرا این حرفمو میزنی دقیق بگو چیشده
همه چیو براش تعریف کردم و گفت
+ بابای من چه هیزم تری به شما فروخته اخه
_ نمیدونم.. متین🥺
+ جونم
_ من میترسم... کاشکی میشد باهات بیام🥺
+ ای من قربونت برم قیافتو اینجوری نکن دلم نمیاد برم
_ میشه بابامو راضی کنی بات بیامممم🥺
+ برو به بابات بگو بیاد
_ اون نمیاد تو بیا بریم بالا
دستشو گرفتم و رفتیم بالا در زدم که مامان درو باز کرد
مامان= دخترک نازم چرا گریه میکنی عزیزم بیا تو
_ مامان به بابا بگو بیاد م
- ۲۰.۵k
- ۱۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط