پارت
#پارت287
انگار که چیزی بین این صورت گم کرده باشد !
نگاهش مدام روی اجزای صورتش می چرخید !
دنبال یک دلیل بود !
یک دلیل قانع کننده برای این حجم از دوست داشتنش!
این حس عمیقی ک به او داشت!
خیره بود و حواسش نبود نگاهش چ میکند با مهری !
دلش آشوب شد و جریان سریع خون به زیر پوست صورتش را حس کرد و فهمید ک باز هم گونه هایش سرخ شده است!
روزبه بی توجه به خجالت زدگی مهری همانطور ک دستش را به پشت صندلی مهری تکیه داده بود به طرفش خم شد!
میخواست فاصله ای بینشان نباشد!
شاید در آغوشش میگرفت !
شاید ....
مهری بهت زده دستش را بالا آورد که جلوی نزدیک شدنش را بگیرد ولی !
روزبه دستش را گرفت و انگشت هایش را بین انگشت های مهری قفل کرد و آرام لب زد:
_ازم میترسی؟
مهری_نه نه اصلا!
روزبه آرام و پر از حس خواستن گفت:
_پس جلومو نگیر!!
مهری نفس عمیقی کشید و عطر روزبه را به ریه هایش کشید !
چشم هایش را بست و روزبه خواست فاصله ی بینشان را از بین ببرد که
با صدای زنگ گوشی اش از جا پرید...
....
انگار که چیزی بین این صورت گم کرده باشد !
نگاهش مدام روی اجزای صورتش می چرخید !
دنبال یک دلیل بود !
یک دلیل قانع کننده برای این حجم از دوست داشتنش!
این حس عمیقی ک به او داشت!
خیره بود و حواسش نبود نگاهش چ میکند با مهری !
دلش آشوب شد و جریان سریع خون به زیر پوست صورتش را حس کرد و فهمید ک باز هم گونه هایش سرخ شده است!
روزبه بی توجه به خجالت زدگی مهری همانطور ک دستش را به پشت صندلی مهری تکیه داده بود به طرفش خم شد!
میخواست فاصله ای بینشان نباشد!
شاید در آغوشش میگرفت !
شاید ....
مهری بهت زده دستش را بالا آورد که جلوی نزدیک شدنش را بگیرد ولی !
روزبه دستش را گرفت و انگشت هایش را بین انگشت های مهری قفل کرد و آرام لب زد:
_ازم میترسی؟
مهری_نه نه اصلا!
روزبه آرام و پر از حس خواستن گفت:
_پس جلومو نگیر!!
مهری نفس عمیقی کشید و عطر روزبه را به ریه هایش کشید !
چشم هایش را بست و روزبه خواست فاصله ی بینشان را از بین ببرد که
با صدای زنگ گوشی اش از جا پرید...
....
- ۳.۴k
- ۲۰ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط