پارت285
#پارت285
خسته و کوفته روی صندلی نشست و سرش را روی میز گذاشت !
_وای خدا بگم چیکار کنه این عاطفه رو !
روزبه به طرف مهری خم شد و گفت:
_وسواسه تو چ ربطی به عاطفه داره؟
مهری سرش را بلند کرد و تند تند گفت:
_من؟؟؟ من ؟؟؟ من وسواس دارم؟؟؟
ن خیرم من فقط میخوام همه چی عالی باشه!! عالی ! نه خوب!
همه چیز باید عالی باشه!!!
روزبه دستش را روی میز جلو برد و دست مهری را بین دستانش گرفت !
مهری هرچقدرهم ک خسته و بی حال باشد ، زبانش از کار نمی افتاد!
انگار هرچه بیشتر بدنش خسته میشد ، زبانش انرژی بیشتری برای حرف زدن جمع می کرد....
پشت دستش را با انگشتانش نوازش کرد:
_گرسنته؟
مهری: آره خیلی ، میتونم ی گاو رو درسته بخورم!!!
روزبه خندید و گفت:
_فعلا یه پیتزا بخور ، رسیدیم خونه واست ی گاو سر می برم...
....
خسته و کوفته روی صندلی نشست و سرش را روی میز گذاشت !
_وای خدا بگم چیکار کنه این عاطفه رو !
روزبه به طرف مهری خم شد و گفت:
_وسواسه تو چ ربطی به عاطفه داره؟
مهری سرش را بلند کرد و تند تند گفت:
_من؟؟؟ من ؟؟؟ من وسواس دارم؟؟؟
ن خیرم من فقط میخوام همه چی عالی باشه!! عالی ! نه خوب!
همه چیز باید عالی باشه!!!
روزبه دستش را روی میز جلو برد و دست مهری را بین دستانش گرفت !
مهری هرچقدرهم ک خسته و بی حال باشد ، زبانش از کار نمی افتاد!
انگار هرچه بیشتر بدنش خسته میشد ، زبانش انرژی بیشتری برای حرف زدن جمع می کرد....
پشت دستش را با انگشتانش نوازش کرد:
_گرسنته؟
مهری: آره خیلی ، میتونم ی گاو رو درسته بخورم!!!
روزبه خندید و گفت:
_فعلا یه پیتزا بخور ، رسیدیم خونه واست ی گاو سر می برم...
....
۵.۷k
۲۰ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.