فقط برای من پارت ¹²=
فقط برای من پارت ¹²=
×:میتونی بری تا دوروز دیگ جواب میخوام(سرد و جدی)
+:بلند شدم بدون هیچ حرفی از اون جهنم خارج شدم سوار ماشین خودم شدم تا صبح توی ماشین بود فقط گریه میکردم ساعت ۵ صبح شده بود دیگ تصمیم گرفتم برم خونه رفتم وارد عمارت شدم ک داداشمو دیدم چشمام قرمز بود قطعا میفهمید ک گریه کردم ک گفت
÷:میسو کجا بودی چیشده؟
+:(بغض) رفتم سمتش توی بغلش اونم بغلم کرد بعدش من رفتم توی اتاقم اونم اومد دنبالم تا باهام حرف بزنه همه چیو براش تعریف کردم
÷:مرتیکه عوضی فک کرده کیه زندش نمیزارمم
+:ولش کن ما حریفش نمیشیم تازه گفتش امکان داره به شما ها هم آسیب بزنه
÷:یعنی چی میخوای قبول کنی باهاش ازدواج کنی و وکیل شخصی اون بشی؟
+:چاره ی دیگه ای دارم(بغض)
÷:نگران نباش حلش میکنم نمیزارم زن اون کثافت خلافکار بشی
+:تا دوروز دیگ باید بهش جواب بدم نمیتونیم کاری کنیم
÷:نگران نباش حتی اگ زنش هم بشی نمیزارم انگشتش بهت بخوره و اجازه هم نمیدم تا آخر عمرت زنش بشی عزیزم
+:مرسی اوپااا(بغض)
÷:دیگ گریه نکن خوشگل خانم باشه؟
+:هومم باشه
بعدش دیگ دونگ مین رفتم منم رفتم روی تخت دراز کشیدم ک کم کم خوابم برد
[نکته:میسو ۲۶ سالشه و تهیونگ هم ۳۰ سالشه و درباره ی خانواده ی تهیونگ یک برادر داره ک از خودش کوچک تره]
پرش زمانی به صبح ساعت ۱۰
از زبان میسو
از خواب بیدار شدم سریع حاضر شدم امروز قرار بود برم خونه ی چه یونگ دیگ سریع رفتم اونجا ک صبحونه رو هم باهم بخوریم سوار ماشین شدم بعد از ۲۰ مین رسیدم
+:باز کن درو
[چه یونگ خونه ی مجردی توی برج داره]
=:کیه
+:منم
=:ععع میسو چه زود اومدی
همو بغل کردیم بعدش اومد تو
+:دیگ گفتم زود بیام خب بیا اینجا ک کلی خبر دارم
=:بیا صبحانه بخوریم بعد حرف میزنیم
صبحانه خوردیم بعدش نشستیم قهوه بخوریم ک حرف هم میزدیم
=:خب بگو ببینم
+:کل ماجرا رو براش تعریف کردم
=:(تعجب)
+:چه یونگ
چه یونگ
چه یونگگگگ(داد)
=:هاانن چته
+:کجایی
=:هیچی ولی میسو
+:جون
=:میگم ک خوبه ها بنظرم قبولش کن
+:چرا اونوقت
=:من همیشه دوست داشتم یکی به اجبار مجبورم کنه باهاش ازدواج کنم اونم با یک مافیا بعدش هم عاشق هم بشیم وایی خیلی قشنگه
+:برو گمشو ببین باکی دارم حرف میزنم من رفتم
=:خیلی خب باشه بشین شوخی کردم
+:آخه الان وقت شوخیه اسکل
=:حالا ولش ولی تو همیشه از طرف رقیب های طرف دادگاهیت و همینطور وکیل هات تهدید به مرگ میشدی الان اگ با تهیونگ ازدواج کنی هیچ کس حتی جرعت نداره اسمتو به زبونش بیاره چه برسه تهدیدت بکنه
+:مگ ما داریم از روی عشق ازدواج میکنیم آخه
=:چه ربطی داره همین ک تو فامیلیت از لی میسو بشه کیم میسو یعنی اینکه زن بزرگترین مافیای جهانی واو چه خفن خوش به حالت(با ذوق)
×:میتونی بری تا دوروز دیگ جواب میخوام(سرد و جدی)
+:بلند شدم بدون هیچ حرفی از اون جهنم خارج شدم سوار ماشین خودم شدم تا صبح توی ماشین بود فقط گریه میکردم ساعت ۵ صبح شده بود دیگ تصمیم گرفتم برم خونه رفتم وارد عمارت شدم ک داداشمو دیدم چشمام قرمز بود قطعا میفهمید ک گریه کردم ک گفت
÷:میسو کجا بودی چیشده؟
+:(بغض) رفتم سمتش توی بغلش اونم بغلم کرد بعدش من رفتم توی اتاقم اونم اومد دنبالم تا باهام حرف بزنه همه چیو براش تعریف کردم
÷:مرتیکه عوضی فک کرده کیه زندش نمیزارمم
+:ولش کن ما حریفش نمیشیم تازه گفتش امکان داره به شما ها هم آسیب بزنه
÷:یعنی چی میخوای قبول کنی باهاش ازدواج کنی و وکیل شخصی اون بشی؟
+:چاره ی دیگه ای دارم(بغض)
÷:نگران نباش حلش میکنم نمیزارم زن اون کثافت خلافکار بشی
+:تا دوروز دیگ باید بهش جواب بدم نمیتونیم کاری کنیم
÷:نگران نباش حتی اگ زنش هم بشی نمیزارم انگشتش بهت بخوره و اجازه هم نمیدم تا آخر عمرت زنش بشی عزیزم
+:مرسی اوپااا(بغض)
÷:دیگ گریه نکن خوشگل خانم باشه؟
+:هومم باشه
بعدش دیگ دونگ مین رفتم منم رفتم روی تخت دراز کشیدم ک کم کم خوابم برد
[نکته:میسو ۲۶ سالشه و تهیونگ هم ۳۰ سالشه و درباره ی خانواده ی تهیونگ یک برادر داره ک از خودش کوچک تره]
پرش زمانی به صبح ساعت ۱۰
از زبان میسو
از خواب بیدار شدم سریع حاضر شدم امروز قرار بود برم خونه ی چه یونگ دیگ سریع رفتم اونجا ک صبحونه رو هم باهم بخوریم سوار ماشین شدم بعد از ۲۰ مین رسیدم
+:باز کن درو
[چه یونگ خونه ی مجردی توی برج داره]
=:کیه
+:منم
=:ععع میسو چه زود اومدی
همو بغل کردیم بعدش اومد تو
+:دیگ گفتم زود بیام خب بیا اینجا ک کلی خبر دارم
=:بیا صبحانه بخوریم بعد حرف میزنیم
صبحانه خوردیم بعدش نشستیم قهوه بخوریم ک حرف هم میزدیم
=:خب بگو ببینم
+:کل ماجرا رو براش تعریف کردم
=:(تعجب)
+:چه یونگ
چه یونگ
چه یونگگگگ(داد)
=:هاانن چته
+:کجایی
=:هیچی ولی میسو
+:جون
=:میگم ک خوبه ها بنظرم قبولش کن
+:چرا اونوقت
=:من همیشه دوست داشتم یکی به اجبار مجبورم کنه باهاش ازدواج کنم اونم با یک مافیا بعدش هم عاشق هم بشیم وایی خیلی قشنگه
+:برو گمشو ببین باکی دارم حرف میزنم من رفتم
=:خیلی خب باشه بشین شوخی کردم
+:آخه الان وقت شوخیه اسکل
=:حالا ولش ولی تو همیشه از طرف رقیب های طرف دادگاهیت و همینطور وکیل هات تهدید به مرگ میشدی الان اگ با تهیونگ ازدواج کنی هیچ کس حتی جرعت نداره اسمتو به زبونش بیاره چه برسه تهدیدت بکنه
+:مگ ما داریم از روی عشق ازدواج میکنیم آخه
=:چه ربطی داره همین ک تو فامیلیت از لی میسو بشه کیم میسو یعنی اینکه زن بزرگترین مافیای جهانی واو چه خفن خوش به حالت(با ذوق)
۳۰.۳k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.