جدال بین عشق و نفرت پارت ۱۰
که یهو محکم چسبیدم به دیوار ناله ای از درد سر دادم که گفت
شوگا : میدونی من کیم...همین الانشم میتونم سربه نیستت کنم....
ا/ت : بهتر اتفاقا خیلی دلم میخواد از این زندگیه نکبتبارم راحت شم....
شوگا : تو کی هستی....
ا/ت : آقا اجازه کیم ا/ت هستم...
شوگا : باورم نمیشه...دختر به پروییه تو ندیدم...
ا/ت : .......( سکوت)
شوگا : خیله خب برو داخل اتاق تا وقتی بهت نگفتم بیرون نیا....
ا/ت : چرا...
شوگا : چون من میگم حالا هم گمشو....
بیخیال سری تکون دادمو به سمت اتاقم حرکت کردم....خودمو روی تخت عزیزم پرت کردمو زیر لب گفتم...
ا/ت : خدایی حال داد...قیافش خیلی دیدنی بود کاشکی گوشی آورده بودمو فیلم میگرفتم...با ناراحتی سری تکون دادمو سرمو روی تخت جابه جا کردم....که کم کم چشمام گرم شدو خوابم برد....
۳ ساعت بعد
با صداهای بلندی از خواب بیدارشدم...برخلاف گفته ی شوگا از اتاق بیرون رفتم...که دیدم با چند نفر دور یک میز نشستن...آروم به طور اینکه متوجه نشن نزدیکشون شدمو به حرفاشون گوش دادم....از اونجایی که انگلیسیم خوب بود به راحتی متوجه شدم دارن درباره ی چی صحبت میکنن...گفت..
شوگا :
Where did you send the loads of cocaine?
《محموله های کوکائین رو کجا فرستادید》
مرد : It was sent to the warehouse according to your order
《طبق دستورتون به انبار فرستاده شد》
شوگا : Okay... now tell me how much you want
《خوبه...حالا بگو چقدر میخوای》
مرد :
300 million dollars....There were 10 trucks of cocaine So I don't think $300 million is too much
《سیصد میلیون دلار....ده کامیون کوکائین بود پس فکر نمیکنم ۳۰۰ میلیون دلار زیاد باشه》
شوگا : .......(نیشخند)....Don't you think
it's time to retire?
《فکر نمیکنی زمان بازنشستگی فرا رسیده》
مرد : young man at all《اصلامردجوان》
با تعجب داشتم به حرفاشون گوش میدادم که سردی اسلحه رو درست روی سرم احساس کردم
آروم سرمو برگردوندم
که دیدم یکی از افراد اون گرگ پیره...عصبی نفسی کشیدم که محکم هولم داد...گفتم..
ا/ت : Hey bro calm down, what do you think, let's solve it between ourselves
《هی داداش آروم باش، نظرت چیه بین خودمون حلش کنیم》
مرده : Just shut up and move
《فقط خفه شووحرکت کن》
سری تکون دادموحرکت کردم...به سالن که رسیدیم شوگا با دیدنم با عصبانیت بهم نگاه کرد...از قیافش هم معلوم بود از اینکه نافرمانی کردم عصبیه...مطمئنم اگه کسی نبود قطعا همون موقع به درک واصلم میکرد...رئیسشون بادیدنم پوزخندی زدو روبه شوگا گفت...
مرد : Ohhhh, Min Yoongi You had a girlfriend and you didn't show it
《اوهههه مین یونگی دوست دختر داشتیو نشونش نمیدادی》
شوگا : You better shut up, James
《بهتره خفه شی جیمز》
جیمز : Do you think you are in a
position to express your opinion?
《 فکر میکنی در موقعیتی هستی که نظرتو بیان کنی》
و با این حرفش مردی که پشت سرم بود اسلحه رو بیشتر به سرم فشار داد..اخم کمرنگی کردم که مردی که اسمش جیمز بود نیشخندی به شوگا زد و ادامه داد...
شوگا : میدونی من کیم...همین الانشم میتونم سربه نیستت کنم....
ا/ت : بهتر اتفاقا خیلی دلم میخواد از این زندگیه نکبتبارم راحت شم....
شوگا : تو کی هستی....
ا/ت : آقا اجازه کیم ا/ت هستم...
شوگا : باورم نمیشه...دختر به پروییه تو ندیدم...
ا/ت : .......( سکوت)
شوگا : خیله خب برو داخل اتاق تا وقتی بهت نگفتم بیرون نیا....
ا/ت : چرا...
شوگا : چون من میگم حالا هم گمشو....
بیخیال سری تکون دادمو به سمت اتاقم حرکت کردم....خودمو روی تخت عزیزم پرت کردمو زیر لب گفتم...
ا/ت : خدایی حال داد...قیافش خیلی دیدنی بود کاشکی گوشی آورده بودمو فیلم میگرفتم...با ناراحتی سری تکون دادمو سرمو روی تخت جابه جا کردم....که کم کم چشمام گرم شدو خوابم برد....
۳ ساعت بعد
با صداهای بلندی از خواب بیدارشدم...برخلاف گفته ی شوگا از اتاق بیرون رفتم...که دیدم با چند نفر دور یک میز نشستن...آروم به طور اینکه متوجه نشن نزدیکشون شدمو به حرفاشون گوش دادم....از اونجایی که انگلیسیم خوب بود به راحتی متوجه شدم دارن درباره ی چی صحبت میکنن...گفت..
شوگا :
Where did you send the loads of cocaine?
《محموله های کوکائین رو کجا فرستادید》
مرد : It was sent to the warehouse according to your order
《طبق دستورتون به انبار فرستاده شد》
شوگا : Okay... now tell me how much you want
《خوبه...حالا بگو چقدر میخوای》
مرد :
300 million dollars....There were 10 trucks of cocaine So I don't think $300 million is too much
《سیصد میلیون دلار....ده کامیون کوکائین بود پس فکر نمیکنم ۳۰۰ میلیون دلار زیاد باشه》
شوگا : .......(نیشخند)....Don't you think
it's time to retire?
《فکر نمیکنی زمان بازنشستگی فرا رسیده》
مرد : young man at all《اصلامردجوان》
با تعجب داشتم به حرفاشون گوش میدادم که سردی اسلحه رو درست روی سرم احساس کردم
آروم سرمو برگردوندم
که دیدم یکی از افراد اون گرگ پیره...عصبی نفسی کشیدم که محکم هولم داد...گفتم..
ا/ت : Hey bro calm down, what do you think, let's solve it between ourselves
《هی داداش آروم باش، نظرت چیه بین خودمون حلش کنیم》
مرده : Just shut up and move
《فقط خفه شووحرکت کن》
سری تکون دادموحرکت کردم...به سالن که رسیدیم شوگا با دیدنم با عصبانیت بهم نگاه کرد...از قیافش هم معلوم بود از اینکه نافرمانی کردم عصبیه...مطمئنم اگه کسی نبود قطعا همون موقع به درک واصلم میکرد...رئیسشون بادیدنم پوزخندی زدو روبه شوگا گفت...
مرد : Ohhhh, Min Yoongi You had a girlfriend and you didn't show it
《اوهههه مین یونگی دوست دختر داشتیو نشونش نمیدادی》
شوگا : You better shut up, James
《بهتره خفه شی جیمز》
جیمز : Do you think you are in a
position to express your opinion?
《 فکر میکنی در موقعیتی هستی که نظرتو بیان کنی》
و با این حرفش مردی که پشت سرم بود اسلحه رو بیشتر به سرم فشار داد..اخم کمرنگی کردم که مردی که اسمش جیمز بود نیشخندی به شوگا زد و ادامه داد...
۳۸.۱k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.