"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
part:۱۰
"ویو نادیا"
اجوما: خب تو از این به بعد...یعنی..برایه....برایه ارباب کار میکنی
نادیا : چه کاری؟!
اجوما: چییز....همین اسمش چیه..اومم..خدمتکار...اره خدمتکاره شخصیش
نادیا: تا الان کی بود؟ چرا من؟
اجوما: ای بابا انقدر سوال نپرسس
نادیا: الان باید چیکار کنم؟
اجوما: فعلا ارباب نیست پس میریم سراغ تو
نادیا :من؟
اجوما: دستور ارباب بوده که وسایلیو که ممکنه لازم داشته باشیو بچه ها تهیه کنن....الان باید داخل اتاقت باشه برو اونارو مرتب کن بعدشم برگرد
نادیا: باشه
به سمت اتاق رفتم
وقتی بازش کردم پاکت ها و جعبه هایه زیادی رو تخت و حتی کمیش رویه زمین بود، این همه وسیله میخوام چیکار؟!
شروع کردم به باز کردنشو و هر کدوم و بعد از دیدنش داخل کمد و کشو ها میچیدم
ولی بعد از باز کردن دو پاکت دیگه ماتم برد
لباسایه خواب ؟!!
نه از این لباس خواب پیرهنیا ،از اینایی که نپوشیشون سنگین تری، اصلا چرا باید همچین چییزی برایه من بگیره!؟
چرا احساس میکنم یچییزی اینجا میلنگه که حتی اجوما هم بهم نمیگه؟!
خلاصه زیاد درگیر نشدم و اونا هم داخر کشو گذاشتم
اون اتاق از قبل لوازم ارایش داشت
کلا وسایلی که لازم دارم اینجا بود، هر چند تا به حال که استفاده ایی نداشتم
.........
با چشمم دنبال اجوما گشتم که درحال صحبت با یکی از بادیگاردا پیداش کردم ، به سمتش رفتم و صداش کردم
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
part: 10
"ویو نادیا"
نادیا: اجوما؟
به طرف برگشت و با خصاب به اون مرده و بعد من گفت:
_ بعدا صحبت میکنیم، فقط به ارباب بگو
مرده: چشم
و بعد گفت:
_ بله؟
نادیا: چییز،اتاق و مرتب کردم
اجوما : چه زود...خب پس میمونه یادگیری...دنبالم بیا
پشت سرش راه افتادم که داخل اتاق نشیمن نشوندم، و برگه هایی رو میز گذاشت
خیره به برگه ها گفتم:
اینا چین!؟
جواب داد:
_ علایق و عادت هایه ارباب..
نادیا: خب؟
اجوما: به عنوان خدمتکاره شخصی اینارو باید بدونی
نادیا: مگه خدمتکارا این کارم میکنن؟...اجوما من مگه فقط خدمتکار نیستم؟ ..پس پرا باید بدونم؟
اجوما: بعدا میفهمی ..فعلا یاد بگیرشون ..هر چه سری تر بهتر چون فقط دو روز فرصت داری
نادیا: چشم، من میرم داخل اتاق
اجوما: باشه
با برداشتن برگه ها ره سمت اتاق رفتم
و رو تخت لم دادم
برگه هارو نگاه انداختن و مشغولِ خوندن شدم
.......
هوا دیگه تاریک شده بود ، از علایقه اون مرده داخل رابطه نوشته شده بود، ولی اخه اینا به من چه مربوطه!؟
نمیخوام خر بازی درارم ولی انگار متوجه چییزایی شدم، ولی اجوما گفت خدمتکارشم ،
part:۱۰
"ویو نادیا"
اجوما: خب تو از این به بعد...یعنی..برایه....برایه ارباب کار میکنی
نادیا : چه کاری؟!
اجوما: چییز....همین اسمش چیه..اومم..خدمتکار...اره خدمتکاره شخصیش
نادیا: تا الان کی بود؟ چرا من؟
اجوما: ای بابا انقدر سوال نپرسس
نادیا: الان باید چیکار کنم؟
اجوما: فعلا ارباب نیست پس میریم سراغ تو
نادیا :من؟
اجوما: دستور ارباب بوده که وسایلیو که ممکنه لازم داشته باشیو بچه ها تهیه کنن....الان باید داخل اتاقت باشه برو اونارو مرتب کن بعدشم برگرد
نادیا: باشه
به سمت اتاق رفتم
وقتی بازش کردم پاکت ها و جعبه هایه زیادی رو تخت و حتی کمیش رویه زمین بود، این همه وسیله میخوام چیکار؟!
شروع کردم به باز کردنشو و هر کدوم و بعد از دیدنش داخل کمد و کشو ها میچیدم
ولی بعد از باز کردن دو پاکت دیگه ماتم برد
لباسایه خواب ؟!!
نه از این لباس خواب پیرهنیا ،از اینایی که نپوشیشون سنگین تری، اصلا چرا باید همچین چییزی برایه من بگیره!؟
چرا احساس میکنم یچییزی اینجا میلنگه که حتی اجوما هم بهم نمیگه؟!
خلاصه زیاد درگیر نشدم و اونا هم داخر کشو گذاشتم
اون اتاق از قبل لوازم ارایش داشت
کلا وسایلی که لازم دارم اینجا بود، هر چند تا به حال که استفاده ایی نداشتم
.........
با چشمم دنبال اجوما گشتم که درحال صحبت با یکی از بادیگاردا پیداش کردم ، به سمتش رفتم و صداش کردم
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
part: 10
"ویو نادیا"
نادیا: اجوما؟
به طرف برگشت و با خصاب به اون مرده و بعد من گفت:
_ بعدا صحبت میکنیم، فقط به ارباب بگو
مرده: چشم
و بعد گفت:
_ بله؟
نادیا: چییز،اتاق و مرتب کردم
اجوما : چه زود...خب پس میمونه یادگیری...دنبالم بیا
پشت سرش راه افتادم که داخل اتاق نشیمن نشوندم، و برگه هایی رو میز گذاشت
خیره به برگه ها گفتم:
اینا چین!؟
جواب داد:
_ علایق و عادت هایه ارباب..
نادیا: خب؟
اجوما: به عنوان خدمتکاره شخصی اینارو باید بدونی
نادیا: مگه خدمتکارا این کارم میکنن؟...اجوما من مگه فقط خدمتکار نیستم؟ ..پس پرا باید بدونم؟
اجوما: بعدا میفهمی ..فعلا یاد بگیرشون ..هر چه سری تر بهتر چون فقط دو روز فرصت داری
نادیا: چشم، من میرم داخل اتاق
اجوما: باشه
با برداشتن برگه ها ره سمت اتاق رفتم
و رو تخت لم دادم
برگه هارو نگاه انداختن و مشغولِ خوندن شدم
.......
هوا دیگه تاریک شده بود ، از علایقه اون مرده داخل رابطه نوشته شده بود، ولی اخه اینا به من چه مربوطه!؟
نمیخوام خر بازی درارم ولی انگار متوجه چییزایی شدم، ولی اجوما گفت خدمتکارشم ،
۲۵.۶k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.