part (19) 🫂🖇🔮
part (19) 🫂🖇🔮
ته هم دنبال یونا رفت حالا مونده بون هانا ونامی و لنا وسوهو
هانا:لنا خانم حرفی برای گفتن داری؟؟
لنا:نام...
نامی:اسم منو به دهن کثیفت نیار
لنا:و...
سوهو:چیه میخوای با این کارت ازت ناراحت و متنفر نباشه؟؟
نمیخوای بگی فقط بخاطر پولش باهاشی؟؟چرا اینارو بهش نمیگی ؟؟چرا؟؟*داد*هر روز باید یکی رو بدبخت کنی؟؟از خونه من گمشو برو بیرون *داد*
لنا:اوکی ولی این کارتون بدون تلافی نمیموکه
هانا:میبینیم
لنا از خونه سوهو رفت بیرون
سوهو:خانم هانا من واقعا از شما ممنونم اگه شما نبودین معلوم نبود لنا با من چیکار میکرد
هانا:خواهش میکنم و مرسی از همکاری شما دیگه رفع زحمت میکنیم
سوهو:بازم هر کمکی خواستین من در خدمتم خوش اومدین
هانا:ممنون
هانا:روبه نامی:اقای نامجون *تکون دادن دست جلوی صورتش*اقای نامجون؟؟
نامی:ب...بله؟؟
هانا:نمیخواین بریم؟؟
نامی:چ...چرا بریم
هانا با نامی خدافظی کردن و رفدن
فلش بک به صب:/
وقتی هانا یونا رو گذاشت تو اراشگاه رفت پیش سوهو ..سوهو رم چند روز پیش با لنا تعقیب کرده بود خونشونو شناخته بود هانا رفت خونه سوهو*زینگ زینگ*
سوهو:کیه؟؟
هانا:سلام من هانا هستم دوست لنا باید باهاتون صحبت کنم
سوهو:ولی من دوستای لنا رو میشناسم
هانا:من تازه از خارج کشور اومد بخاطر همین شاید نشناسین حالا میشه با هم صحبت کنیم؟؟
سوهو: وایسین *درو باز کرد*بفرمایید بالا
هانا:ممنون
هانا رفت خونه سوهو
سوهو:خب میشنوم
هانا کل قضیه این چند روز و با کلی عکس و مدرک به سوهو نشون داد
سوهو هم عصبی شده بود:من شک کرده بودم ولی فکر نمیکردم واقعا اینطوری باشه*قرمز شده از عصبانیت*
هانا:خونسردی خودتون رو حفظ کنید راستی لنا با دوست منم تو رابطس ولی ...
ته هم دنبال یونا رفت حالا مونده بون هانا ونامی و لنا وسوهو
هانا:لنا خانم حرفی برای گفتن داری؟؟
لنا:نام...
نامی:اسم منو به دهن کثیفت نیار
لنا:و...
سوهو:چیه میخوای با این کارت ازت ناراحت و متنفر نباشه؟؟
نمیخوای بگی فقط بخاطر پولش باهاشی؟؟چرا اینارو بهش نمیگی ؟؟چرا؟؟*داد*هر روز باید یکی رو بدبخت کنی؟؟از خونه من گمشو برو بیرون *داد*
لنا:اوکی ولی این کارتون بدون تلافی نمیموکه
هانا:میبینیم
لنا از خونه سوهو رفت بیرون
سوهو:خانم هانا من واقعا از شما ممنونم اگه شما نبودین معلوم نبود لنا با من چیکار میکرد
هانا:خواهش میکنم و مرسی از همکاری شما دیگه رفع زحمت میکنیم
سوهو:بازم هر کمکی خواستین من در خدمتم خوش اومدین
هانا:ممنون
هانا:روبه نامی:اقای نامجون *تکون دادن دست جلوی صورتش*اقای نامجون؟؟
نامی:ب...بله؟؟
هانا:نمیخواین بریم؟؟
نامی:چ...چرا بریم
هانا با نامی خدافظی کردن و رفدن
فلش بک به صب:/
وقتی هانا یونا رو گذاشت تو اراشگاه رفت پیش سوهو ..سوهو رم چند روز پیش با لنا تعقیب کرده بود خونشونو شناخته بود هانا رفت خونه سوهو*زینگ زینگ*
سوهو:کیه؟؟
هانا:سلام من هانا هستم دوست لنا باید باهاتون صحبت کنم
سوهو:ولی من دوستای لنا رو میشناسم
هانا:من تازه از خارج کشور اومد بخاطر همین شاید نشناسین حالا میشه با هم صحبت کنیم؟؟
سوهو: وایسین *درو باز کرد*بفرمایید بالا
هانا:ممنون
هانا رفت خونه سوهو
سوهو:خب میشنوم
هانا کل قضیه این چند روز و با کلی عکس و مدرک به سوهو نشون داد
سوهو هم عصبی شده بود:من شک کرده بودم ولی فکر نمیکردم واقعا اینطوری باشه*قرمز شده از عصبانیت*
هانا:خونسردی خودتون رو حفظ کنید راستی لنا با دوست منم تو رابطس ولی ...
۳۹.۸k
۰۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.