فراتر از دوستی قسمت ¹²
فراتر از دوستی قسمت ¹²
رفت تو حال دید هیونجین نشسته رو مبل تا فیلیکس رو دید سریع اومد سمتش
" فیلیکس ببین من میخواستم بهت بگم ولی دنبال ی فرصت مناسب و خوب بودم و الان واقعن ازت عذر میخوام من وقتی باهام دوست شده بودی دیگه اون کار رو نمیکردم وقتی دانشگاه هامون از هم جدا شد و من تنها شدم اون کار رو دوباره شروع کردم و الان ک تو پیشمی واقعن دیگه دوست ندا م این کار رو انجام بدم و خوشحالم ک اون خودکشی آخرم جواب نداد و باعث شد تو رو ببینم انگار فرصت مجدد برای زندگی بودش فیلیکسم...درکم میکنی دیگه ارع ؟ "
فیلیکس سرش رو تکون
" اوهوم "
و رفت تو آشپز خونه هیونجین هم پشت سرش رفت تا ببینه فیلیکس چیکار میکنه فیلیکس ی لیوان پر آب سرد تو یخچال رو ریخت و کلش رو سر کشید پوف کلافه ای کشید و سرش رو پایین انداخت و چشماش رو بست ک یکدفعه هیونجین از پشت بغلش کرد
" فیلیکسم...ببخشید دیگه کوچولوم "
هیونجین دید فیلیکس جوابش رو نمیده گردنش ک ب سمت پایین خم شده بود رو بو.س.ی.د این باعث شد فیلیکس سریع سرش رو بیاره بالا
" خوبی فیلیکسم چرا جوابم رو نمیدی ؟ "
Felix:
" بدم میاد کسی گردنم رو ب.بو.س.ه مور مور میشم "
Hyunjin:
" کوچولوم مگه من هرکسیم؟ "
Felix:
" هوف...ن...من الان ازت عصبانی عم "
Hyunjin:
" خب...من...پس...خب...تنهات بزارم الان "
آروم دستام رو از دور کمرش باز کردم و رفتم سمت مبل و نشستم ک یهو صدای افتادن اومد سریع رفتم تو آشپز خونه دیدم فیلیکس افتاده رو زمین
" فیلیکسم خوبی چیشدی ؟ "
Felix:
" خوبم خوبم "
اومد بلند شه ک دوباره خواست بیوفته زمین ولی فیلیکس سریع بغلش کرد نذاشت بیوفته
" مطمئنی خوبی کوچولوم ؟ "
Felix:
" ن پام درد گرفته "
آروم بغلش کردم گذاشتمش رو کاناپه پاهاش رو نگاه کردم ک معذب شد لپ گل انداخت
" چیشدی از چی خجالت کشی...دی...هیچی فهمیدم "
بخاطر این بود شورتک پوشیده بود و من نگاش کردم معذب شد
" خب من میرم جعبه کمک های اولیه همین جا بشین "
رفتم جعبه کمک های اولیه رو آوردم
" خب پاهات داره خون میاد دیگه من ک فقد همین رو فهمیدم بقیه رو خودت بگو من انجام بدم تو دکتری ن من "
Felix:
" خب اول باید پانسمان کنی بعد محکم پام رو با باند ببندی اوکیه ؟ کمک نمیخوای ؟ "
Hyunjin:
" ن خودم میتونم "
کارم رو تموم کردم
" خب تا کی نباید راه بری چون پات درد هم میکرد "
Felix:
" مهم نیست "
Hyunjin:
" مهمه ک دارم میپرسم پس بهم بگو "
Felix:
" هوف .... حداقل تا یک هفته ولی هنوز از دستت عصبانی عم "
Hyunjin:
" خب پس یک هفته استراحت کن و تا وقتی خوب بشی از دستم عصبانی باش و باهام قهر باش تا اون موقع تمام سعیمو میکنم ک از دلت در بیارم یک هفته از الان شروع شد "
آروم پاش رو گذاشت رو زمین و ب کاناپه تکیه داد منم بغلش نشستم چن دیقه گذشت سعی کرد. لپ تاپش رو برداره
" بهتره من بهت بدم "
و...
ادامه دارد..
رفت تو حال دید هیونجین نشسته رو مبل تا فیلیکس رو دید سریع اومد سمتش
" فیلیکس ببین من میخواستم بهت بگم ولی دنبال ی فرصت مناسب و خوب بودم و الان واقعن ازت عذر میخوام من وقتی باهام دوست شده بودی دیگه اون کار رو نمیکردم وقتی دانشگاه هامون از هم جدا شد و من تنها شدم اون کار رو دوباره شروع کردم و الان ک تو پیشمی واقعن دیگه دوست ندا م این کار رو انجام بدم و خوشحالم ک اون خودکشی آخرم جواب نداد و باعث شد تو رو ببینم انگار فرصت مجدد برای زندگی بودش فیلیکسم...درکم میکنی دیگه ارع ؟ "
فیلیکس سرش رو تکون
" اوهوم "
و رفت تو آشپز خونه هیونجین هم پشت سرش رفت تا ببینه فیلیکس چیکار میکنه فیلیکس ی لیوان پر آب سرد تو یخچال رو ریخت و کلش رو سر کشید پوف کلافه ای کشید و سرش رو پایین انداخت و چشماش رو بست ک یکدفعه هیونجین از پشت بغلش کرد
" فیلیکسم...ببخشید دیگه کوچولوم "
هیونجین دید فیلیکس جوابش رو نمیده گردنش ک ب سمت پایین خم شده بود رو بو.س.ی.د این باعث شد فیلیکس سریع سرش رو بیاره بالا
" خوبی فیلیکسم چرا جوابم رو نمیدی ؟ "
Felix:
" بدم میاد کسی گردنم رو ب.بو.س.ه مور مور میشم "
Hyunjin:
" کوچولوم مگه من هرکسیم؟ "
Felix:
" هوف...ن...من الان ازت عصبانی عم "
Hyunjin:
" خب...من...پس...خب...تنهات بزارم الان "
آروم دستام رو از دور کمرش باز کردم و رفتم سمت مبل و نشستم ک یهو صدای افتادن اومد سریع رفتم تو آشپز خونه دیدم فیلیکس افتاده رو زمین
" فیلیکسم خوبی چیشدی ؟ "
Felix:
" خوبم خوبم "
اومد بلند شه ک دوباره خواست بیوفته زمین ولی فیلیکس سریع بغلش کرد نذاشت بیوفته
" مطمئنی خوبی کوچولوم ؟ "
Felix:
" ن پام درد گرفته "
آروم بغلش کردم گذاشتمش رو کاناپه پاهاش رو نگاه کردم ک معذب شد لپ گل انداخت
" چیشدی از چی خجالت کشی...دی...هیچی فهمیدم "
بخاطر این بود شورتک پوشیده بود و من نگاش کردم معذب شد
" خب من میرم جعبه کمک های اولیه همین جا بشین "
رفتم جعبه کمک های اولیه رو آوردم
" خب پاهات داره خون میاد دیگه من ک فقد همین رو فهمیدم بقیه رو خودت بگو من انجام بدم تو دکتری ن من "
Felix:
" خب اول باید پانسمان کنی بعد محکم پام رو با باند ببندی اوکیه ؟ کمک نمیخوای ؟ "
Hyunjin:
" ن خودم میتونم "
کارم رو تموم کردم
" خب تا کی نباید راه بری چون پات درد هم میکرد "
Felix:
" مهم نیست "
Hyunjin:
" مهمه ک دارم میپرسم پس بهم بگو "
Felix:
" هوف .... حداقل تا یک هفته ولی هنوز از دستت عصبانی عم "
Hyunjin:
" خب پس یک هفته استراحت کن و تا وقتی خوب بشی از دستم عصبانی باش و باهام قهر باش تا اون موقع تمام سعیمو میکنم ک از دلت در بیارم یک هفته از الان شروع شد "
آروم پاش رو گذاشت رو زمین و ب کاناپه تکیه داد منم بغلش نشستم چن دیقه گذشت سعی کرد. لپ تاپش رو برداره
" بهتره من بهت بدم "
و...
ادامه دارد..
۵.۳k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.