تا جونگکوک خواست بورا رو زمین بذاره زمزمهها شروع شدن

"𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒅𝒂𝒓𝒌²⁰"



تا جونگ‌کوک خواست بورا رو زمین بذاره، زمزمه‌ها شروع شدن...
اما نه فقط زمزمه.
مسخره‌کردن. پچ‌پچ‌ و نیش و کنایه‌های تند.

ـ «وای یعنی چی؟ این دخترو دیدین؟ انگار از شهرستان اومده!»
ـ «جونگ‌کوک با این؟! اون که همیشه می‌گفت دختر بی‌استایل رو نگاه نمی‌کنه!»
ـ «لباس پوشیدن بلد نیست… اعتماد به نفس از کجا آورده اصلاً؟»
ـ «احتمالاً از اون دختراییه که خودشو انداخته بغلش. جونگ‌کوک که از اینا نمی‌خوره!»
ـ «ببین چه شکلیه… تهش یه سرگرمی موقته‌ست.»
ـ «فقط نگاهش کن، انگار گم شده وسط جمع!»

صداها انگار از همه طرف می‌اومدن. آروم ولی کشنده.
و جونگ‌کوک… همون‌طور که بورا رو بغل کرده بود، ایستاد.

نگاهش سرد شد. خط فکش منقبض.
چیزی توی وجودش شروع کرد به قل زدن… مثل یه بمب ساکت که هر لحظه ممکن بود منفجر شه.

صدای یکی از دخترا از پشت سرش بلند شد، با پوزخند:

ـ «جونگ‌کوک می‌تونه هر دختری رو داشته باشه، بعد رفته اینو پیدا کرده؟!»

اون لحظه بود که دیگه نتونست تحمل کنه.

بدون اینکه بورا رو پایین بذاره، برگشت.
همون‌طور که توی بغلش نگهش داشته بود، آروم قدم برداشت سمت جمع.
چشم‌هاش مثل لبه‌ی تیغ، تیز و برنده.

همه ساکت شدن وقتی اون‌ها رو دیدن که داره مستقیم میاد سمتشون.

ایستاد.
یه نگاه عمیق انداخت به اونایی که پشت سر بورا حرف زده بودن.

لبخند نزد. خشمی توی صورتش نبود. فقط یه جدیت عجیب که همه‌چیو ترسناک‌تر می‌کرد.

خم شد سمت گوش بورا و آروم گفت:
ـ «فقط همراهی کن.»

و قبل از اینکه کسی بتونه فکر کنه یا واکنشی نشون بده، لب‌هاش رو گذاشت روی لب‌های بورا.

همه خشک‌شون زد.
لبخندهای تمسخرآمیز، حرف‌های پچ‌پچ‌گونه، همه توی یه لحظه مردن.
همین یه لحظه، کافی بود که نشون بده هیچ‌کدوم‌شون، هیچ‌کس، اندازه‌ی بورا براش مهم نیست.

وقتی جدا شد، سرش رو بالا گرفت و با صدای محکمی گفت:

ـ «هر کی فکر می‌کنه لیاقت من بیشتر از بورا رو داره، یه بار امتحان کنه بهم نزدیک شه… ببینم می‌تونه زنده برگرده یا نه.»

سکوت.
مرگبار.
تحقیر در نگاهشون موج می‌زد، ولی دیگه کسی جرأت حتی نفس‌کشیدن نداشت.

جونگ‌کوک بدون اینکه حتی یک لحظه بخواد بورا رو زمین بذاره، محکم‌تر توی بغلش گرفت، به جمعی که هنوز داشتن با چشمای گشاد نگاشون می‌کردن، یه نگاه سرد انداخت و با صدایی آروم ولی بُرنده گفت:

ـ «بریم. اینجا بوی کثافت گرفته.»


ادامه دارد...!؟
دیدگاه ها (۰)

"𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒅𝒂𝒓𝒌²¹"قدم‌هاش محکم و مطمئن بودن. از قبل با جیم...

"𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒅𝒂𝒓𝒌²²"تمام تنش، تمام اون بوسه‌ی ناگهانی، هنوز ...

"𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒅𝒂𝒓𝒌¹⁹"ذهن جونگ کوک هنوز توی اون لحظه‌ گیر کرده...

"𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒅𝒂𝒓𝒌¹⁸"جونگ کوک از گوشه چشم نگاهی به بورا انداخ...

پارت 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط