part 34
part 34
ات: چرا بهم نگفتی که سیون دوست دوختر سابقته
تهیونگ هیچی نگفت و فقد سکوت کرد
ات: چرا دارم میپرسم حتما هنوز عاشقشی
تهیونگ بازم سکوت کرد و هیچی نگفت ات با خودش فکر میکرد چون سیون دوست داره هیچی نمیگه اما ات نمیدونست که دلیله این سکوت تهیونگ عشقی که به اون داره اما نمیدونه چطوری به زبون بیاره
ات خواست از کنار تهیونگ رد بشه که تهیونگ دستشو گرفت و برگردوندش بهش نزدیک شد در حدی که صورتاشو فاصله کمی از هم
داشتن تهیونگ توی چشمای ات نگاه کرد لباشو نزدیک لبای ات کرد ات
صورتشو اون طرف کرد اما این مانع تهیونگ نشد و چونه ات رو گرفت
و لباشو روی لبای ات گذاشت و مک عمیق و طولانی از لب ات گرفت
ات تول شکه شد و هیچ عکسالعمل نشون نداد اما وقتی به خودش اومد هولش داد و خواست بره که تهیونگ دوباره دستشو گرفت و گفت
تهیونگ: درسته بهت نگفتم که اون قبلا دوست دوختر بود اما دلیل داشتم و مطمئن باش که اون دلیل دوست داشتنش نیست من هیچ حسی بهش ندارم
ات: اما اون.........
تهیونگ: هیششش هرچی میخواهی بشنوی از زبون خودم بشنو نه دیگران
اما به وقتش
بعد بدون هیچ هرفی به سمت حمام رفت و ات رو با یه دنیا سوال تنها گذاشت ات میخواست دليل اين تهیونگ چرا بوسیدتش بدونه یا اینکه چرا در مورد سیون بهش دروغ گفته پس تصمیم گرفت که حتما از تهیونگ بپرسه با همین فکر ها روی تخت دراز کشیدم و چشماش گرم خواب شد
تهیونگ
داشتن از حمام میومدم بیرون اما با فکر اینکه ات حتما ازم میپرسه که چرا اونو بوسیدم دوباره وایستادم یعنی چی جوابشو بدم خودمم
نمیدونم چرا بوسیدمش اما اون لحظه فقد دلممیخواست اون کارو بکونم
بعد از پوشیدن لباس تر حمام اومدم بیرون که دیدم ات خوابه خیالم
راحت شد رفتم کنارش دزار کشیدم و به صورتش خیره شدم من چطور بهت بگم که چون دوست دارم و نمیخواستم سوتفاهم بشه بهت دروغ
گفتم همیجور به صورتش نگاه میکردم که چشمام سنگین شد و خوابم
برد
ادامه دارد >>>>>>>>>>>>>>>
لايک فراموش نشه خوشگلا 💜
ات: چرا بهم نگفتی که سیون دوست دوختر سابقته
تهیونگ هیچی نگفت و فقد سکوت کرد
ات: چرا دارم میپرسم حتما هنوز عاشقشی
تهیونگ بازم سکوت کرد و هیچی نگفت ات با خودش فکر میکرد چون سیون دوست داره هیچی نمیگه اما ات نمیدونست که دلیله این سکوت تهیونگ عشقی که به اون داره اما نمیدونه چطوری به زبون بیاره
ات خواست از کنار تهیونگ رد بشه که تهیونگ دستشو گرفت و برگردوندش بهش نزدیک شد در حدی که صورتاشو فاصله کمی از هم
داشتن تهیونگ توی چشمای ات نگاه کرد لباشو نزدیک لبای ات کرد ات
صورتشو اون طرف کرد اما این مانع تهیونگ نشد و چونه ات رو گرفت
و لباشو روی لبای ات گذاشت و مک عمیق و طولانی از لب ات گرفت
ات تول شکه شد و هیچ عکسالعمل نشون نداد اما وقتی به خودش اومد هولش داد و خواست بره که تهیونگ دوباره دستشو گرفت و گفت
تهیونگ: درسته بهت نگفتم که اون قبلا دوست دوختر بود اما دلیل داشتم و مطمئن باش که اون دلیل دوست داشتنش نیست من هیچ حسی بهش ندارم
ات: اما اون.........
تهیونگ: هیششش هرچی میخواهی بشنوی از زبون خودم بشنو نه دیگران
اما به وقتش
بعد بدون هیچ هرفی به سمت حمام رفت و ات رو با یه دنیا سوال تنها گذاشت ات میخواست دليل اين تهیونگ چرا بوسیدتش بدونه یا اینکه چرا در مورد سیون بهش دروغ گفته پس تصمیم گرفت که حتما از تهیونگ بپرسه با همین فکر ها روی تخت دراز کشیدم و چشماش گرم خواب شد
تهیونگ
داشتن از حمام میومدم بیرون اما با فکر اینکه ات حتما ازم میپرسه که چرا اونو بوسیدم دوباره وایستادم یعنی چی جوابشو بدم خودمم
نمیدونم چرا بوسیدمش اما اون لحظه فقد دلممیخواست اون کارو بکونم
بعد از پوشیدن لباس تر حمام اومدم بیرون که دیدم ات خوابه خیالم
راحت شد رفتم کنارش دزار کشیدم و به صورتش خیره شدم من چطور بهت بگم که چون دوست دارم و نمیخواستم سوتفاهم بشه بهت دروغ
گفتم همیجور به صورتش نگاه میکردم که چشمام سنگین شد و خوابم
برد
ادامه دارد >>>>>>>>>>>>>>>
لايک فراموش نشه خوشگلا 💜
۳۳۶
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.