حصار تنهایی من پارت ۳۳
#حصار_تنهایی_من #پارت_۳۳
اما بابام بیشتر دستم و فشار داد. انگار هنوز زور داشت. از درد چشمامو فشار دادم اما صدا یی ازم در نیومد. انگار فهمید دارم درد می کشم دستمو ول کرد و گفت:
- ستاره این دخترت آخرش به خاطر زبونش سرشو از دست میده.
مامانم با گریه گفت: چرا دست از سرمون برنمی داری؟چی از جونمون می خوای؟
- پول... پول میخوام.
مچ دستمو مالش دادم .با عصبانیت گفتم: نقدی پرداخت کنیم یا چک بدیم خدمتتون ؟ فکر کردی اینجا بانک خصوصیته که هر وقت پول خواستی دو دستی تقدیمت کنیم؟
بابام گفت : زبون تند و تیزی داری!
- شرمنده که باب میل شما نیست!
پوزخندی زد و چیزی نگفت. مامانم گفت: فکرشو نکردی این پولو باید از کجا بیاریم؟!
- چرا فکرشو کردم پول پیش این خونه چقدره؟
گفتم «: آقا فکر همه جاشو کرده......یه میلیون خوب که چی؟»
- خوب بقیشم قرض می کنیم ..
مامانم گفت: اون وقت از کجا؟
- از همسایه ای،فامیلی،آشنایی...بالاخره یکی پیدا میشه سه میلیون به ما قرض بده...
مامانم با عصبانیت گفت: مثل اینکه یادت وقتی با تو ازدواج کردم تمام کس و کارم بهم پشت کرد.
- همچین میگه کس و کار یکی ندونه فکر میکنه قوم تاتار فامیلشن ..دو تا خواهر وبرادر داری.
با عصبانیت گفتم: از تو بی پدر ومادر که بهتره نه ؟
دیگه نتونست خودشو کنترل کنه. با عصبانیت چنان سیلی به صورتم زد که سرم سیصد و شصت درجه چرخید و افتادم رو زمین. ولم نکرد اومد طرفم یقمو گرفت از زمین بلندم کرد. مامانم سعی کرد جدامون کنه. التماس می کرد اما دل بابای منو از سنگ ساخته بودن.
با فک منقبض شده گفت:چرا با من اینجوری حرف می زنی؟ ها؟ مگه من بابات نیستم ؟... فکر می کردم دخترا باباین؟
مامانم همین جوری با گریه التماس می کرد اما گوشی بدهکار حرفای مامانم نبود.
گفتم: اون برای دخترایه که باباهاشون نازشونو می کشن نه من که تمام سهمم از محبت بابام فقط کتکاشه ...کدوم بابا دخترشو اینجوری می زنه؟ کدوم بابا به جای سوغاتی ،سیلی می زنه تو گوش دخترش؟ ...تو باعث شرمندگیمی بابا!
فقط تو چشمام خیره شده آب دهنشو قورت داد و آروم گذاشتم زمین. نتونستم وایسم پاهام شل شده بود. نشستم. بابام رفت سمت کابینت.
مامانم بغلم کرد با گریه گفت: الهی مادرت بمیره تو رو اینجورری نبینه. الهی خیر نبینی دستت بشکنه.
اما بابام بیشتر دستم و فشار داد. انگار هنوز زور داشت. از درد چشمامو فشار دادم اما صدا یی ازم در نیومد. انگار فهمید دارم درد می کشم دستمو ول کرد و گفت:
- ستاره این دخترت آخرش به خاطر زبونش سرشو از دست میده.
مامانم با گریه گفت: چرا دست از سرمون برنمی داری؟چی از جونمون می خوای؟
- پول... پول میخوام.
مچ دستمو مالش دادم .با عصبانیت گفتم: نقدی پرداخت کنیم یا چک بدیم خدمتتون ؟ فکر کردی اینجا بانک خصوصیته که هر وقت پول خواستی دو دستی تقدیمت کنیم؟
بابام گفت : زبون تند و تیزی داری!
- شرمنده که باب میل شما نیست!
پوزخندی زد و چیزی نگفت. مامانم گفت: فکرشو نکردی این پولو باید از کجا بیاریم؟!
- چرا فکرشو کردم پول پیش این خونه چقدره؟
گفتم «: آقا فکر همه جاشو کرده......یه میلیون خوب که چی؟»
- خوب بقیشم قرض می کنیم ..
مامانم گفت: اون وقت از کجا؟
- از همسایه ای،فامیلی،آشنایی...بالاخره یکی پیدا میشه سه میلیون به ما قرض بده...
مامانم با عصبانیت گفت: مثل اینکه یادت وقتی با تو ازدواج کردم تمام کس و کارم بهم پشت کرد.
- همچین میگه کس و کار یکی ندونه فکر میکنه قوم تاتار فامیلشن ..دو تا خواهر وبرادر داری.
با عصبانیت گفتم: از تو بی پدر ومادر که بهتره نه ؟
دیگه نتونست خودشو کنترل کنه. با عصبانیت چنان سیلی به صورتم زد که سرم سیصد و شصت درجه چرخید و افتادم رو زمین. ولم نکرد اومد طرفم یقمو گرفت از زمین بلندم کرد. مامانم سعی کرد جدامون کنه. التماس می کرد اما دل بابای منو از سنگ ساخته بودن.
با فک منقبض شده گفت:چرا با من اینجوری حرف می زنی؟ ها؟ مگه من بابات نیستم ؟... فکر می کردم دخترا باباین؟
مامانم همین جوری با گریه التماس می کرد اما گوشی بدهکار حرفای مامانم نبود.
گفتم: اون برای دخترایه که باباهاشون نازشونو می کشن نه من که تمام سهمم از محبت بابام فقط کتکاشه ...کدوم بابا دخترشو اینجوری می زنه؟ کدوم بابا به جای سوغاتی ،سیلی می زنه تو گوش دخترش؟ ...تو باعث شرمندگیمی بابا!
فقط تو چشمام خیره شده آب دهنشو قورت داد و آروم گذاشتم زمین. نتونستم وایسم پاهام شل شده بود. نشستم. بابام رفت سمت کابینت.
مامانم بغلم کرد با گریه گفت: الهی مادرت بمیره تو رو اینجورری نبینه. الهی خیر نبینی دستت بشکنه.
۴.۰k
۰۸ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.