پارت ۱۰
ویو آیلین
دیشب اصلا خوب نخوابیدم ، همش به ارباب فکر میکردم ، اونشب که من خوابم برد و منو گذاشت رو تخت من خودمو به خواب زده بودم و بیدار بودم ، ارباب منو بوسید ولی چرا ؟ یعنی منو دوست داره ؟( اینارو با صدای بلند میگفت )
ویو لیا
ته سو رو فرستادم بره جاسوس آیلین که برگشت.
لیا : آیلین چی میگفت ؟
ته سو : اینارو گفت : دیشب اصلا خوب نخوابیدم ، همش به ارباب فکر میکردم ، اونشب که من خوابم برد و منو گذاشت رو تخت من خودمو به خواب زده بودم و بیدار بودم ، ارباب منو بوسید ولی چرا ؟ یعنی منو دوست داره ؟
لیا : چییییییییییییییییی؟؟؟ ارباب اونو بوسیدهههه ، نه امکان نداره ، جولیا
جولیا : بله ؟
لیا : برو و دوربینهای مدار بسته رو بیار
جولیا : بیا
فیلم اون شب رو دیدم ، آره ارباب اونو بوسیده بود ، چرا منو دوست نداره ، چرااااااا
ویو ات
رفتیم واسه صف ، لیا خیلی ناراحت بود ، انگار گریه کرده بود ،
اجوما : بچه ها ، امروز آزادید .
همه : هورااا
باید یه کاری میکردم ، باید نصفه دیگه ی دفتر خاطرات رو پیدا میکردم ، با یونا رفتیم اتاق ارباب ، کلی گشتیم ولی نبود ، که من یه دکمه روی کمد ارباب دیدم ، اون رو فشار دادم و کمد باز شد و یه کاغذ اون تو بود ، آره نصف دیگه اش رو پیدا کردیم ، و سریع رفتیم اتاق من و خوندیم :
پدر و مادرم قبل از مرگ گفتن ، تو و لیلا طلسم شدید ، هر اتفاقی واسه لیلا بیوفته واسه تو هم می افته ، اگه لیلا گریه کنه یا بخنده تو هم گریه میکنی یا میخندی ، اگه لیلا زخمی شه تو هم زخمی میشی ،اگه لیلا بمیره تو هم میمیری ، مادرم گفت باید پیداش کنم و ازش مراقبت کنم که اتفاقی واسه خودم نیفته
، من اون رو به پرورشگاه دادم و به اونجا گفتم اسمش رو آیلین بزارین
کیم تهیونگ
اشکم در اومد
_ ، من همون خواهر ناتنی تهیونگم ، اون منو دوست نداره ، اون فقط میخواست از خودش محافظت کنه ، و من واسش مهم نبودم ، اون منو بازی داد ، با احساساتم بازی کرد
€ آیلین، ناراحت نباش ،
دیشب اصلا خوب نخوابیدم ، همش به ارباب فکر میکردم ، اونشب که من خوابم برد و منو گذاشت رو تخت من خودمو به خواب زده بودم و بیدار بودم ، ارباب منو بوسید ولی چرا ؟ یعنی منو دوست داره ؟( اینارو با صدای بلند میگفت )
ویو لیا
ته سو رو فرستادم بره جاسوس آیلین که برگشت.
لیا : آیلین چی میگفت ؟
ته سو : اینارو گفت : دیشب اصلا خوب نخوابیدم ، همش به ارباب فکر میکردم ، اونشب که من خوابم برد و منو گذاشت رو تخت من خودمو به خواب زده بودم و بیدار بودم ، ارباب منو بوسید ولی چرا ؟ یعنی منو دوست داره ؟
لیا : چییییییییییییییییی؟؟؟ ارباب اونو بوسیدهههه ، نه امکان نداره ، جولیا
جولیا : بله ؟
لیا : برو و دوربینهای مدار بسته رو بیار
جولیا : بیا
فیلم اون شب رو دیدم ، آره ارباب اونو بوسیده بود ، چرا منو دوست نداره ، چرااااااا
ویو ات
رفتیم واسه صف ، لیا خیلی ناراحت بود ، انگار گریه کرده بود ،
اجوما : بچه ها ، امروز آزادید .
همه : هورااا
باید یه کاری میکردم ، باید نصفه دیگه ی دفتر خاطرات رو پیدا میکردم ، با یونا رفتیم اتاق ارباب ، کلی گشتیم ولی نبود ، که من یه دکمه روی کمد ارباب دیدم ، اون رو فشار دادم و کمد باز شد و یه کاغذ اون تو بود ، آره نصف دیگه اش رو پیدا کردیم ، و سریع رفتیم اتاق من و خوندیم :
پدر و مادرم قبل از مرگ گفتن ، تو و لیلا طلسم شدید ، هر اتفاقی واسه لیلا بیوفته واسه تو هم می افته ، اگه لیلا گریه کنه یا بخنده تو هم گریه میکنی یا میخندی ، اگه لیلا زخمی شه تو هم زخمی میشی ،اگه لیلا بمیره تو هم میمیری ، مادرم گفت باید پیداش کنم و ازش مراقبت کنم که اتفاقی واسه خودم نیفته
، من اون رو به پرورشگاه دادم و به اونجا گفتم اسمش رو آیلین بزارین
کیم تهیونگ
اشکم در اومد
_ ، من همون خواهر ناتنی تهیونگم ، اون منو دوست نداره ، اون فقط میخواست از خودش محافظت کنه ، و من واسش مهم نبودم ، اون منو بازی داد ، با احساساتم بازی کرد
€ آیلین، ناراحت نباش ،
۲۷.۴k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.