پارت5
#پارت5
عکس شخصیت رایان در اصفهان*-*
❤ ️ تنهایی عشق❤ ️
به روی خودم نیاوردم و رفتم روی صندلیم نشستم هنوز داشت با خشم وحشت ناکی نگاهم میکرد وقتی دید بیخیالم و اهمیتی ندادم،به سمتم حمله ور شد
یا خــدا حالا چجوری جلوی این نره غول رو بگیرم...
چند قدم مونده بود تا بهم برسه که مغزم بالاخره فرمان داد و از جام بلند شدم و همین که خواست بزنه توی گوشم دستش رد رفتو به صورتم نخورد و این از شانسم بود وگرنه حتما لبم پاره میشد یا با صندلی روی زمین میافتادم با اون شدتی که دستش رو اورده بودو میخواست خشمش رو روم خالی کنه.
سریع برگشت سمتم همونطور داشت می اومد جلو منم ازش فاصله میگرفتم شرط می بستم یا از دست این غول تشن میتونستم جون سالم به در ببرم یا با این عقب رفتنم روی صندلی ای چیزی میفتادمو ضربه مغزی میشدم
هنوز داشتم عقب میرفتم که به چیزی خوردم گفتم حتما صندلی ای چیزیه و الان روش میفتم که دیدم نه پشت سرم یه چیز صافه که قد بلندی هم داره دستمو بردم عقب که ببینم به چی برخورد کردم
(نه بابا پسر مسر نبود منم اول همین فکرو میکردم)
با لمس دیوار ترسم بیشتر شد حتما حالا میتونست حسابی حالمو بگیره و تبدیلم کنه به سالاد...
همه ی این اتفاقات و عقب رفتم توی کمتر از ۳۰ثانیه اتفاق افتاد .و همین که خواست به سمتم هجوم بیاره که به باد کتکم بگیره پامو به شکمش زدمو به عقب حولش دادم اونم با زوری که من زدم فقط چند قدم عقب رفتو خواست دوباره به سمتم بیاد که یک دفعه همه جا ساکت شد و صدای آقای رئیسی مارو به خودمون آورد
خداروشکـر چرا زودتر نیومدی عشقــم
-اینجا چه خبره ؟؟؟دارین کشتی میگیرین؟؟!؟
تکیمو از دیوار گرفتمو خواستم جوابشو بدم که خودش ادامه داد
-از شما بعیده خانم رستمی ..
بعدم نگاهی بد به رایان کردو بلندتر گفت:ولی تو که همیشه خرابکاری میکنی این چندمین باره دعوا راه میندازی؟؟؟اونم حالا با یه دختر محترم...دنبالم بیا توی دفتر.
و نیم نگاهی بهم کرد حالم به هم میخوره از این مرد هایی که خودشون زن و بچه دارن ولی چشمشون دنبال دختراس ولی خب یک جورایی هم به نفعم بودو و میتونستم ازش سود ببرم حتما باید مخشو میزدم که بهم نمره خوب بده هر چند نمره هام همیشه خوب بودن
البته اگه این رایان نبود من همیشه بهترین نمره رو توی کلاس میاوردیم ولی حالا شده بودیم رقیب هم و هر کدوممون سعی داشتیم بهترین نمره رو بگیریم تا روی اون نفر کم بشه .
با این فکر به یاد امتحان امروزم افتادم ای وای مرورم هنوز تموم نشده اه نگا چقدر وقتمو گرفت کله خربزه ایِ درازِ مشنگ...
نظر لطفاااا
عکس شخصیت رایان در اصفهان*-*
❤ ️ تنهایی عشق❤ ️
به روی خودم نیاوردم و رفتم روی صندلیم نشستم هنوز داشت با خشم وحشت ناکی نگاهم میکرد وقتی دید بیخیالم و اهمیتی ندادم،به سمتم حمله ور شد
یا خــدا حالا چجوری جلوی این نره غول رو بگیرم...
چند قدم مونده بود تا بهم برسه که مغزم بالاخره فرمان داد و از جام بلند شدم و همین که خواست بزنه توی گوشم دستش رد رفتو به صورتم نخورد و این از شانسم بود وگرنه حتما لبم پاره میشد یا با صندلی روی زمین میافتادم با اون شدتی که دستش رو اورده بودو میخواست خشمش رو روم خالی کنه.
سریع برگشت سمتم همونطور داشت می اومد جلو منم ازش فاصله میگرفتم شرط می بستم یا از دست این غول تشن میتونستم جون سالم به در ببرم یا با این عقب رفتنم روی صندلی ای چیزی میفتادمو ضربه مغزی میشدم
هنوز داشتم عقب میرفتم که به چیزی خوردم گفتم حتما صندلی ای چیزیه و الان روش میفتم که دیدم نه پشت سرم یه چیز صافه که قد بلندی هم داره دستمو بردم عقب که ببینم به چی برخورد کردم
(نه بابا پسر مسر نبود منم اول همین فکرو میکردم)
با لمس دیوار ترسم بیشتر شد حتما حالا میتونست حسابی حالمو بگیره و تبدیلم کنه به سالاد...
همه ی این اتفاقات و عقب رفتم توی کمتر از ۳۰ثانیه اتفاق افتاد .و همین که خواست به سمتم هجوم بیاره که به باد کتکم بگیره پامو به شکمش زدمو به عقب حولش دادم اونم با زوری که من زدم فقط چند قدم عقب رفتو خواست دوباره به سمتم بیاد که یک دفعه همه جا ساکت شد و صدای آقای رئیسی مارو به خودمون آورد
خداروشکـر چرا زودتر نیومدی عشقــم
-اینجا چه خبره ؟؟؟دارین کشتی میگیرین؟؟!؟
تکیمو از دیوار گرفتمو خواستم جوابشو بدم که خودش ادامه داد
-از شما بعیده خانم رستمی ..
بعدم نگاهی بد به رایان کردو بلندتر گفت:ولی تو که همیشه خرابکاری میکنی این چندمین باره دعوا راه میندازی؟؟؟اونم حالا با یه دختر محترم...دنبالم بیا توی دفتر.
و نیم نگاهی بهم کرد حالم به هم میخوره از این مرد هایی که خودشون زن و بچه دارن ولی چشمشون دنبال دختراس ولی خب یک جورایی هم به نفعم بودو و میتونستم ازش سود ببرم حتما باید مخشو میزدم که بهم نمره خوب بده هر چند نمره هام همیشه خوب بودن
البته اگه این رایان نبود من همیشه بهترین نمره رو توی کلاس میاوردیم ولی حالا شده بودیم رقیب هم و هر کدوممون سعی داشتیم بهترین نمره رو بگیریم تا روی اون نفر کم بشه .
با این فکر به یاد امتحان امروزم افتادم ای وای مرورم هنوز تموم نشده اه نگا چقدر وقتمو گرفت کله خربزه ایِ درازِ مشنگ...
نظر لطفاااا
۳.۴k
۰۷ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.