رمان خلافکار جذاب من
{رمان خلافکار جذاب من 😈 ❤️ }
Part20
خودم درو باز میکنم تو به کارت برس
رفتم سمت در و درو باز کردم
که ارسلان باتعجب نگام میکرد
خندیدم و گفت
سلام خسته نباشی آقامون
خبریه
یه تای ابرومو انداختم بالا و گفتم
مگه باید خبری باشه که من واست خوشگل کنم هومم کتتو بده آویزون کنم
و درو بستم
کتشو در آورد که بوسه ای به لبظ زدم
ارسلان بدبخت خیلی تعجب کرده بود
رفتیم سالن و رو کاناپه نشستیم و گفتم قهوه میخوری یا غذا
از بهت در آمد و گفت
بریم غذا بخوریم گشنمه
اومی گفتم
از قصد وقتی میخواستم بلند شم دست راستمو رو برجستگی شلوارش کشیدم و بلند شدم
رپ صندلی نشستیم که به مارال گفتم بره اردلان خبر کنه
بعد از چند دقیقه مارال بدون اردلان آمد و گفت مه اردلان میخواد استراحت کنه و میل نداره
در سکوت شاممونو خوردیم وقتی تموم شد به مارال گفت دوتا قهوه به اتاقمون بیاره
رو تخت نشستم و به ارسلان گفتم
بیا
امد و رو تخت نشست
ارسلان میخوام یه چیزی بهت بگم
درسته اول که امده بودم خیلی شناختی ازت نداشتم درسته ولی میخوام جوابمو بهت بگم
ارسلان باشک گفت
خب
جوابم
Part20
خودم درو باز میکنم تو به کارت برس
رفتم سمت در و درو باز کردم
که ارسلان باتعجب نگام میکرد
خندیدم و گفت
سلام خسته نباشی آقامون
خبریه
یه تای ابرومو انداختم بالا و گفتم
مگه باید خبری باشه که من واست خوشگل کنم هومم کتتو بده آویزون کنم
و درو بستم
کتشو در آورد که بوسه ای به لبظ زدم
ارسلان بدبخت خیلی تعجب کرده بود
رفتیم سالن و رو کاناپه نشستیم و گفتم قهوه میخوری یا غذا
از بهت در آمد و گفت
بریم غذا بخوریم گشنمه
اومی گفتم
از قصد وقتی میخواستم بلند شم دست راستمو رو برجستگی شلوارش کشیدم و بلند شدم
رپ صندلی نشستیم که به مارال گفتم بره اردلان خبر کنه
بعد از چند دقیقه مارال بدون اردلان آمد و گفت مه اردلان میخواد استراحت کنه و میل نداره
در سکوت شاممونو خوردیم وقتی تموم شد به مارال گفت دوتا قهوه به اتاقمون بیاره
رو تخت نشستم و به ارسلان گفتم
بیا
امد و رو تخت نشست
ارسلان میخوام یه چیزی بهت بگم
درسته اول که امده بودم خیلی شناختی ازت نداشتم درسته ولی میخوام جوابمو بهت بگم
ارسلان باشک گفت
خب
جوابم
- ۱.۸k
- ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط