part28
جونسو: کی؟
تهیونگ: یونهو
جونسو: دوست دخترت؟ کات کردی؟
تهیونگ: اره اخراجش میکنی
جونسو: نه
تهیونگ: بابا التماست میکنم
جونسو: میگم من نمیتونم اخراجش کنم خودش قبل از تو اومد گفت که میخواد بره از این دانشگاه
تهیونگ: واقعا؟
جونسو: اهمم
تهیونگ: ممنون
از اتاقش رفتم بیرون
کیجون: چیشد؟
تهیونگ: گفت خودش از اینجا رفته بیرون
جونمی: تو خوبی؟
تهیونگ: اره بهتر از این نمیشم شما دوتا کنارم هستید یا میخواهید برید با هیون
کیجون: ما طرف حقو میگیریم تو بهت خیانت شده فکرشون هم نکن تو بهتر از اونایی و باعث حسادتشون هستی
تهیونگ: مرسی که کنارم هستید
حال
ا/ت
ا/ت: بمیرم برات چقدر بد...
تهیونگ: من الان بهتر از هرکس میتونم درک کنم فهمیدی حالا چرا الان سمت توام؟
ا/ت: اهمم اگر فکر میکنی من میتونم به انتقامت کمک کنم روی من حساب کن کمکت میکنم
تهیونگ: ممنون ولی من تو این دنیا به هیچ کس اعتماد ندارم فقط به خانوادم و کیجون و جونمی
ا/ت: بهت حق میدم چون من تا دیشب ازت متنفر بودم نمیدونم چیشد الان خونت نشستم دارم باهات شام میخورم چشمات پراز اشک شده
تهیونگ: میشه یکم اشک بریزم
ا/ت: اهمم البته راحت باش گریه کن
دیدم داره اشک میریزه براش خیلی ناراحت شدم رفتم کنارش نشستم و بغلش کردم و دست کشیدم روموهاش نوازشش کردم
ا/ت: بمیرم برات چقدر سختی کشیدی من که نمیتونم خودمو بزارم جات واقعا سخت بوده ولی اشکایی که میریزی تورو قوی تر میکنه پس به خودت ایمان داشته باش که میتونی
انجامش بدی
تهیونگ: من میرم بیرون تو بخواب
ا/ت: قبلش صبر کن اروم شدی
تهیونگ: اهمم
ا/ت: بیا یه قول بهم بدیم ما دوتامون یه درد مشترک داریم ولی چیکار میتونیم کنیم این چیزیه که سرنوشت برامون رقم زده پس باید فقط قبولش کنیم من میگم بیا به هم این قول رو بدیم وقتی فردا از خواب بیدار شدیم ادم جدیدی باشیم و به گذشته هیچ فکری نکنیم
تهیونگ: باشه
ا/ت: شب بخیر
تهیونگ: شب بخیر
کاش میتونستم جوری که نشون میدم باشم من هیون رو دوست دارم چیکار میتونم کنم از ناراحتی دارم منفجر میشم هیون چطور تونستی با من اینکارو کنی بین این همه دختر من بدبخت پیدا کردی و بدبختم ترم کردی هیونننن خیلی دوست دارم ولی درحال حاضر میخوام ازت متنفر باشم عوضییی
#فیک
#سناریو
تهیونگ: یونهو
جونسو: دوست دخترت؟ کات کردی؟
تهیونگ: اره اخراجش میکنی
جونسو: نه
تهیونگ: بابا التماست میکنم
جونسو: میگم من نمیتونم اخراجش کنم خودش قبل از تو اومد گفت که میخواد بره از این دانشگاه
تهیونگ: واقعا؟
جونسو: اهمم
تهیونگ: ممنون
از اتاقش رفتم بیرون
کیجون: چیشد؟
تهیونگ: گفت خودش از اینجا رفته بیرون
جونمی: تو خوبی؟
تهیونگ: اره بهتر از این نمیشم شما دوتا کنارم هستید یا میخواهید برید با هیون
کیجون: ما طرف حقو میگیریم تو بهت خیانت شده فکرشون هم نکن تو بهتر از اونایی و باعث حسادتشون هستی
تهیونگ: مرسی که کنارم هستید
حال
ا/ت
ا/ت: بمیرم برات چقدر بد...
تهیونگ: من الان بهتر از هرکس میتونم درک کنم فهمیدی حالا چرا الان سمت توام؟
ا/ت: اهمم اگر فکر میکنی من میتونم به انتقامت کمک کنم روی من حساب کن کمکت میکنم
تهیونگ: ممنون ولی من تو این دنیا به هیچ کس اعتماد ندارم فقط به خانوادم و کیجون و جونمی
ا/ت: بهت حق میدم چون من تا دیشب ازت متنفر بودم نمیدونم چیشد الان خونت نشستم دارم باهات شام میخورم چشمات پراز اشک شده
تهیونگ: میشه یکم اشک بریزم
ا/ت: اهمم البته راحت باش گریه کن
دیدم داره اشک میریزه براش خیلی ناراحت شدم رفتم کنارش نشستم و بغلش کردم و دست کشیدم روموهاش نوازشش کردم
ا/ت: بمیرم برات چقدر سختی کشیدی من که نمیتونم خودمو بزارم جات واقعا سخت بوده ولی اشکایی که میریزی تورو قوی تر میکنه پس به خودت ایمان داشته باش که میتونی
انجامش بدی
تهیونگ: من میرم بیرون تو بخواب
ا/ت: قبلش صبر کن اروم شدی
تهیونگ: اهمم
ا/ت: بیا یه قول بهم بدیم ما دوتامون یه درد مشترک داریم ولی چیکار میتونیم کنیم این چیزیه که سرنوشت برامون رقم زده پس باید فقط قبولش کنیم من میگم بیا به هم این قول رو بدیم وقتی فردا از خواب بیدار شدیم ادم جدیدی باشیم و به گذشته هیچ فکری نکنیم
تهیونگ: باشه
ا/ت: شب بخیر
تهیونگ: شب بخیر
کاش میتونستم جوری که نشون میدم باشم من هیون رو دوست دارم چیکار میتونم کنم از ناراحتی دارم منفجر میشم هیون چطور تونستی با من اینکارو کنی بین این همه دختر من بدبخت پیدا کردی و بدبختم ترم کردی هیونننن خیلی دوست دارم ولی درحال حاضر میخوام ازت متنفر باشم عوضییی
#فیک
#سناریو
- ۱۹.۵k
- ۲۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط