*Dance in the sunset*PT6
لباسامو عوض کردم و همینطور که بهشن قول داده بودم تصمیم گرفتیم باهم فیلم ببینیم.فیلم رو پلی کردم وباهم دیدیم.ساعت حدودای دوازده اینا بود که کم کم همه رفتیم بخوابیم.هم ریوجین هم مینهی خوابشون برد ولی من نه.کم توی مبایلم گشتم اما خوابم نبرد بلند شدم و خیلی بی صدا لباسامو عوض کردم یه سوییشرت مشکی و یه شلواربگ مشکیمو و کفشای نیو ورس ال استارم و یه کلاه کپ مشکی(وی عاشق رنگ مشکی میباشد)
موهامو باز گذاشته بودم.کلیدا.مبایل و هندزفریم رو هم برداشتم و اروم از خوابگاه اومدم بیرون و رفتم توی خیابون.برای خودم قدم میزدم و اهنگ گوش میدادم که اهنگی که باهاش باله تمرین میکردم پلی شد بی اختیار بدون اینکه حواسم باشه توی خیابونم شروع کردم رقصیدن.اهنگم تموم شد همینطوری داشتم برای خودم قدم میزدم که یه گربه دیدم.رفتم سمتش و یکم باهاش بازی کردم.هیچ وقت فک نمیکردم اخر شب تنهای توی خیابون قدم زدن اینقدر حس خوبی داشته باشه...داشتم راه میرفتم که یه چندتا پسر که مست بودن و بهشون میخورد هم سن و سالای خودم باشن اومدن سمتم اب دهنمو قورت دادم.همینجوری بهم نزدیک میشدن که یکیشون خیز برداشت سمتم و گفت
پسره:لیدی این وقت شب توی خیابون چیکار میکنی.تنهایی برات خطرناکه.
+گمشو.پسره ی عوضی
پسره:چه بی اعصاب اشکال نداره اعصابتو باهم درستش میکنیم
+برو کنار عوضی
تلاش کردم از خودم جداش کنم اما نتونستم...
*تهیونگ ویو*
بعد از اینکه با ا/ت خداحافظی کردم سوار ماشینم شدم و رفتم خونه ی دوستم جونگکوک تا ساعت یک و دو شب اونجا بودم.مقع یه برگشتم تو خیابون چندتا پسر رو دیدم که دارن به یه دختر تجاوز میکنن ماشینو زدم کنار و پیاده شدم و رفتم سمتشون
-هیی.ولگردای خیابونی...
پسره:با ما بودی؟
-اره با خود خودتونم.ولیش کن بره وگرنه یکاری میکنم که ازکارت پشیمون شی
+تهیونگ
-ا/ت!!!تو.
پسره:بیا ببینم چیکار میکنی؟
رفتم سمتشون و شروع کردم زدنشون اما متاسفانه خودمم خوردم.ند مین که گذشت صدای اژیر پلیس اومدو چندتا پلیس از ماشین پیاده شدم ا/ت همه چیزو بهشون گفت.پلیس اومد و اونارو برد و ا/ت با دو اومد سمتم...
+ته ته...خو...خوبی(بغض)
-ا/ت تو چرا اینوقت شب بیرونی اخه(یکم داد)
تن صدام که بالا رفت متوجه ی ترسیدنش شدم
+خوابم نمیبرد.گفتم بیام قدم بزنم
-اگه یه اتفاقی برات میوفتاد چی.ها.اگه نمیرسیدم چی.مطمئنا اون عوضی ها بهت تجاوز کرده بودن
+...
-ا/ت.خوبی؟
+ببخشید (گریه)
نتونست خودشو کنترل کنه و گریش گرفت
-ا/ت...
بغلش کردم و دست میکشیدم روی کتفش
-چیزی نیست...تموم شد...اروم باش ا/ت...همه چی تمومه...
+هق...ته ته...من خ...خیلی ترسیدم...
-میدونم میدونم ا/ت...هیششش
از خودم جداش کردم و دستامو در صورتش قاب کردم و اشکاشو با شستم پاک کردم و گفتم
-اروم باش...اون عوضیا الان دارن اب خنک میخورن...
باهم سوار ماشینم شدیم که ا/ت گفت
+ته...لبت دره خون میاد...
-مهم نیست میرم خونه یخ میزارم روش
-مخای بیا خونه ی من؟
+نه...نیازی نیست...میرم خوابگاه
-اوک
ا/ت و رسوندم دم در خوابگاه و مطمئن شدم که رفته تو و خودمم حرکت کردم سمت خونم وقتی رسیدم لباسامو عوض کردم و یخ گذاشتم روی لبم و بعدشم خوابیدم...
*ا/ت ویو*
واقعا نمیدونم اگه تهیونگ نبود بعدش چه اتفاقی میوفتاد.وقتی رسوندم خوابگاه رفتم تو و لباسامو عوض کردم و اندختمشون توی سبد لباس چرکا...موهامو شونه کردم و خوابیدم...
.
.
.
بچه ها من معذرت میخوام استایل ا/ت رو اشتباهی همراه پارت قبلی گذاشتم.
موهامو باز گذاشته بودم.کلیدا.مبایل و هندزفریم رو هم برداشتم و اروم از خوابگاه اومدم بیرون و رفتم توی خیابون.برای خودم قدم میزدم و اهنگ گوش میدادم که اهنگی که باهاش باله تمرین میکردم پلی شد بی اختیار بدون اینکه حواسم باشه توی خیابونم شروع کردم رقصیدن.اهنگم تموم شد همینطوری داشتم برای خودم قدم میزدم که یه گربه دیدم.رفتم سمتش و یکم باهاش بازی کردم.هیچ وقت فک نمیکردم اخر شب تنهای توی خیابون قدم زدن اینقدر حس خوبی داشته باشه...داشتم راه میرفتم که یه چندتا پسر که مست بودن و بهشون میخورد هم سن و سالای خودم باشن اومدن سمتم اب دهنمو قورت دادم.همینجوری بهم نزدیک میشدن که یکیشون خیز برداشت سمتم و گفت
پسره:لیدی این وقت شب توی خیابون چیکار میکنی.تنهایی برات خطرناکه.
+گمشو.پسره ی عوضی
پسره:چه بی اعصاب اشکال نداره اعصابتو باهم درستش میکنیم
+برو کنار عوضی
تلاش کردم از خودم جداش کنم اما نتونستم...
*تهیونگ ویو*
بعد از اینکه با ا/ت خداحافظی کردم سوار ماشینم شدم و رفتم خونه ی دوستم جونگکوک تا ساعت یک و دو شب اونجا بودم.مقع یه برگشتم تو خیابون چندتا پسر رو دیدم که دارن به یه دختر تجاوز میکنن ماشینو زدم کنار و پیاده شدم و رفتم سمتشون
-هیی.ولگردای خیابونی...
پسره:با ما بودی؟
-اره با خود خودتونم.ولیش کن بره وگرنه یکاری میکنم که ازکارت پشیمون شی
+تهیونگ
-ا/ت!!!تو.
پسره:بیا ببینم چیکار میکنی؟
رفتم سمتشون و شروع کردم زدنشون اما متاسفانه خودمم خوردم.ند مین که گذشت صدای اژیر پلیس اومدو چندتا پلیس از ماشین پیاده شدم ا/ت همه چیزو بهشون گفت.پلیس اومد و اونارو برد و ا/ت با دو اومد سمتم...
+ته ته...خو...خوبی(بغض)
-ا/ت تو چرا اینوقت شب بیرونی اخه(یکم داد)
تن صدام که بالا رفت متوجه ی ترسیدنش شدم
+خوابم نمیبرد.گفتم بیام قدم بزنم
-اگه یه اتفاقی برات میوفتاد چی.ها.اگه نمیرسیدم چی.مطمئنا اون عوضی ها بهت تجاوز کرده بودن
+...
-ا/ت.خوبی؟
+ببخشید (گریه)
نتونست خودشو کنترل کنه و گریش گرفت
-ا/ت...
بغلش کردم و دست میکشیدم روی کتفش
-چیزی نیست...تموم شد...اروم باش ا/ت...همه چی تمومه...
+هق...ته ته...من خ...خیلی ترسیدم...
-میدونم میدونم ا/ت...هیششش
از خودم جداش کردم و دستامو در صورتش قاب کردم و اشکاشو با شستم پاک کردم و گفتم
-اروم باش...اون عوضیا الان دارن اب خنک میخورن...
باهم سوار ماشینم شدیم که ا/ت گفت
+ته...لبت دره خون میاد...
-مهم نیست میرم خونه یخ میزارم روش
-مخای بیا خونه ی من؟
+نه...نیازی نیست...میرم خوابگاه
-اوک
ا/ت و رسوندم دم در خوابگاه و مطمئن شدم که رفته تو و خودمم حرکت کردم سمت خونم وقتی رسیدم لباسامو عوض کردم و یخ گذاشتم روی لبم و بعدشم خوابیدم...
*ا/ت ویو*
واقعا نمیدونم اگه تهیونگ نبود بعدش چه اتفاقی میوفتاد.وقتی رسوندم خوابگاه رفتم تو و لباسامو عوض کردم و اندختمشون توی سبد لباس چرکا...موهامو شونه کردم و خوابیدم...
.
.
.
بچه ها من معذرت میخوام استایل ا/ت رو اشتباهی همراه پارت قبلی گذاشتم.
۸.۴k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.