فیک جداناپذیر پارت ۸۹
فیک جداناپذیر پارت ۸۹
از زبان ات
دوست دارم الان بدونم جونگ کوک چه حسی داره که قراره امشب تو بستر تنهایی بخوابه آخ جون خوشم میاد همینجوری منتظرش میزارم
مشکلی با بودن باهاش ندارم مشکل از خودمه آخه اون ده سال از من بزرگ تره یکم احساس ترس و اضطراب دارم نمی دونم چطوری باید بودن باهاشون امتحان کنم چطوری انجامش بدم؟
واقعاً می خوام باهاش باشم اما نمی دونم چیکار کنم نیاز به یه معجزه دارم
من و جنی از شب تا صبح مثل دوتا جغد بیدار بودیم کل زیر و بم زندگی مونو به هم گفتیم چقدر جنی ماجراجویی داشته همش از این کشور به اون کشور میرفته خیلی پر حمت و سرسخت بود
با وجود همه ی اینا هنوز خیلی بهش اعتماد نداشتم انگار لبخنداش مصنوعی بود و با هر کلمش یه جبهه ی منفوری رو بهم انتقال می کرد
کلا دو ساعت خوابیدیم گوشه ی چشمام سیاه شده بود و چشمام پف کرده بود
وقتی صبحانمونو خوردیم رفتم اتاقم خودمو برای بیرون آماده کنم یکم آرایش کردم و و موهامو دم اسبی بستم که شونه های لختم معلوم شه و یه لباس تقریبا باز سفید پوشیدم و به کت صورتی ملایم برداشتم که بپوشم استایلم کیوت و ملایم و مناسب بود
وقتی از پله ها پایین رفتم جنی رو دیدم که یه آرایش نسبتا غلیظی داشت و یه استایل مشکیه خیلی باز و جذبی زده بود انگار می خواست بره کلاپ که انقدر تیپ خفنی رو زده بود
وقتی منو دید از تعجب چشماش باز موند
جنی: با این تیپ می خوای بری بیرون؟
ات: مگه مشکلش چیه؟
دستمو گرفت و بردم تو اتاقش و نشوندم رو صندلی میز آرایشیش
جنی: این شکلی نمی زارم بری بیرون یکم خوشگل کن بعد برو بیرون این شکلی که نمیشه مثلاً دختر جوونی هااا خودم الان درستت می کنم
وا مگه تیپم خیلی بد بود؟
نیم ساعت فقط میکاپم طول کشید مگه داشت چیکار می کردید وقتی مارس تموم شد خودمو تو آینه دیدم چقدر تغییر کردم با من چیکار کرده انگار یکی دیگه شدم چه آرایش غلیظی ولی خیلی بهم می اومد و خوشگل و دافم کرده بود
یه لباس مشکیه باز از کمدش در آورد و کمکم کرد تنم کنم وقتی خودمو تو آینه قدی از سر تا پا ارزیابی کردم دیدم چقدر داف و خوشگل شدم اگه جونگ کوک منو این شکلی ببینه حتما میکشتم تیکه تیکم میکنه
جنی دستمو گرفت و برد پایین سمت سالن که چونگ هی رو دیدم رفتیم پیشش
ات: چونگ هی تو اینجا چیکار می کنی؟
چونگ هی: ات این واقعاً خودتی؟چقدر خوشگل شدی انگارشدی تیکه ی ماه
نیشخندی تحویلش دادمو گفتم: حدس بزن اگه جونگ کوک الان اینجا بودو منو اینجوری می دیدچیکار میکرد
دستموگذاشتم کنار پهلوم و صدامو کلفت کردمو اخمامو کردم توهمو گفتم:ات این چیه که پوشیدی نکنه فکر کردی می خوای بری کلاپ که اینو پوشیدی زودباش همین الان برو عوضش کن وگرنه از وسط جرش میدم
مثلا داشتم ادای جونگ کوک رو در می آوردم
از زبان ات
دوست دارم الان بدونم جونگ کوک چه حسی داره که قراره امشب تو بستر تنهایی بخوابه آخ جون خوشم میاد همینجوری منتظرش میزارم
مشکلی با بودن باهاش ندارم مشکل از خودمه آخه اون ده سال از من بزرگ تره یکم احساس ترس و اضطراب دارم نمی دونم چطوری باید بودن باهاشون امتحان کنم چطوری انجامش بدم؟
واقعاً می خوام باهاش باشم اما نمی دونم چیکار کنم نیاز به یه معجزه دارم
من و جنی از شب تا صبح مثل دوتا جغد بیدار بودیم کل زیر و بم زندگی مونو به هم گفتیم چقدر جنی ماجراجویی داشته همش از این کشور به اون کشور میرفته خیلی پر حمت و سرسخت بود
با وجود همه ی اینا هنوز خیلی بهش اعتماد نداشتم انگار لبخنداش مصنوعی بود و با هر کلمش یه جبهه ی منفوری رو بهم انتقال می کرد
کلا دو ساعت خوابیدیم گوشه ی چشمام سیاه شده بود و چشمام پف کرده بود
وقتی صبحانمونو خوردیم رفتم اتاقم خودمو برای بیرون آماده کنم یکم آرایش کردم و و موهامو دم اسبی بستم که شونه های لختم معلوم شه و یه لباس تقریبا باز سفید پوشیدم و به کت صورتی ملایم برداشتم که بپوشم استایلم کیوت و ملایم و مناسب بود
وقتی از پله ها پایین رفتم جنی رو دیدم که یه آرایش نسبتا غلیظی داشت و یه استایل مشکیه خیلی باز و جذبی زده بود انگار می خواست بره کلاپ که انقدر تیپ خفنی رو زده بود
وقتی منو دید از تعجب چشماش باز موند
جنی: با این تیپ می خوای بری بیرون؟
ات: مگه مشکلش چیه؟
دستمو گرفت و بردم تو اتاقش و نشوندم رو صندلی میز آرایشیش
جنی: این شکلی نمی زارم بری بیرون یکم خوشگل کن بعد برو بیرون این شکلی که نمیشه مثلاً دختر جوونی هااا خودم الان درستت می کنم
وا مگه تیپم خیلی بد بود؟
نیم ساعت فقط میکاپم طول کشید مگه داشت چیکار می کردید وقتی مارس تموم شد خودمو تو آینه دیدم چقدر تغییر کردم با من چیکار کرده انگار یکی دیگه شدم چه آرایش غلیظی ولی خیلی بهم می اومد و خوشگل و دافم کرده بود
یه لباس مشکیه باز از کمدش در آورد و کمکم کرد تنم کنم وقتی خودمو تو آینه قدی از سر تا پا ارزیابی کردم دیدم چقدر داف و خوشگل شدم اگه جونگ کوک منو این شکلی ببینه حتما میکشتم تیکه تیکم میکنه
جنی دستمو گرفت و برد پایین سمت سالن که چونگ هی رو دیدم رفتیم پیشش
ات: چونگ هی تو اینجا چیکار می کنی؟
چونگ هی: ات این واقعاً خودتی؟چقدر خوشگل شدی انگارشدی تیکه ی ماه
نیشخندی تحویلش دادمو گفتم: حدس بزن اگه جونگ کوک الان اینجا بودو منو اینجوری می دیدچیکار میکرد
دستموگذاشتم کنار پهلوم و صدامو کلفت کردمو اخمامو کردم توهمو گفتم:ات این چیه که پوشیدی نکنه فکر کردی می خوای بری کلاپ که اینو پوشیدی زودباش همین الان برو عوضش کن وگرنه از وسط جرش میدم
مثلا داشتم ادای جونگ کوک رو در می آوردم
۲۷.۷k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.