فیک « لجباز »
پارت ۳
(ویو چند روز بعد)
ات: اخ دیرم شد باید سریع تر برم برای تحویل سالن گالری
سریع از خونه بیرون زدم. چند دقیقه منتظر تاکسی وایسادم اما گیرم نیومد برای همین تصمیم گرفتم تا جایی که بتونم ماشین گیر بیارم پیاده بدم.
وسطای راه بودم که ماشین مشکی رنگ خیلی باکلاسی نظرمو جلب کرد اما با دیدن کسی که از ماشین پیاده شد خشکم زد. همون مرد مرموز چند روز پیش بود که تابلومو دزدید. شنیدم کسی که همراهش بود اونو تهیونگ صدا کرد.
وقتی اون دو نفر از ماشین دور شدن و وارد یه فروشگاه شدن دیدم فرصت خوبی برای خالی کردن حرصمه. برای همین کلیدمو دراوردم و با تمام توان روی ماشینش با قسمت تیز کلید یه خط گنده انداختم. بعد هم سریع در رفتم و یه گوشه قایم شدم تا وقتی که میاد واکنشش رو ببینم.
همچنان منتظر بودم که یهو یه نفر از پشت یقمو گرفت هلم داد وسط خیابون. خوردم زمین و زانوماهم به شدت درد گرفت.
همینطور که روی زمین بودم یه جفت کفش مشکی براق جلوم دیدم. سرمو بالا آوردم و دیدم تهیونگ مثل برج زهرمار بالا سرمه.
تهیونگ: خط روی ماشینم کار تو بود؟
از ترس زبونم بند اومده بود. تهیونگ رو به روم زانو زد و صورتمو با یه دستش گرفت برای همین مجبور شدم توی چشم های بی احساسش خیره بشم. هنوز هم بوی تلخ ترکیبی از سیگار و قهوه میداد.
تهیونگ: تو همون نقاش کوچولو نیستی؟
یهو همونی که یقمو اولش گرفته بود بهش گفت که مردم دارن نگاه میکنن بعد هم تهیونگ صورتمو ول کرد و بلند شد. میخواستم یه نفس راحت بکشم تا اینکه به همون یارو گفت منو سوار ماشین کنه و منو مثل پر کاه بلند کردن و توی ماشین گذاشتن هرچی دست و پا میزدم نمیتونستم از دستشون فرار کنم هیچکس هم برای نجاتم نیومد.داشتم سکته میکردم.
به زور منو سوار ماشین کردن و تهیونگ هم سوار شد. کیف و گوشیم رو ازم گرفت تا نتونم به کسی زنگ بزنم. ماشین راه افتاد. درحالی که سعی داشتم لرزش صدامو کنترل کنم سرش داد میزدم
ات: منو کجا میبری؟ عوضی دمار از روزگارت در میارم منو پیاده کن. فکر کردی کی هستی؟
تهیونگ: داد نزن بچه. خسارت زدی حالا هم باید بپردازیش
ات: بپردازم؟ چیو بپردازم؟ خیلی پررویی تو اول نقاشی منو دزدی. حالا هم داری خودمو میدزدی.
تهیونگ بهم نزدیک تر شد. عقب تر رفتم و چسبیدم به در ماشین. دیگه ضربان قلبمو حس نمیکردم.اونقدر جلو اومد که صورتمون با هم چند سانت فاصله داشت.یه دستشو به در پشت سرم ستون کرد.
تهیونگ: میدونی از چی خیلی بدم میاد؟ از اینکه بهم تهمت بزنن. من اون نقاشی چرت و پرتتو ندزدیم پولشو دادم. حالا هم تورو نمیدزدم فقط قراره حساب پس بدی و بعد....
وقتی داشت حرف میزد متوجه شدم در ماشین قفل نیست. ماشین هم داشت به یه پیچ میرسید و سرعتش کم تر میشد. وقتی به پیچ رسید، بی توجه به اینکه تهیونگ هنوز داره حرف میزنه همون دری که بهش چسبیده بودم و تهیونگ هم دستش روش تکیه داده بود رو باز کردم و از پشت افتادم بیرون. تهیونگ هم که یهو زیر دستش خالی شد، تعادلشو از دست داد و به یقه من چنگ زد که باعث شد اونم بیفته روم و با هم کف خیابون پخش شدیم.
آرمی های عزیز حمایت فراموش نشه☺️💜
#تهیونگ #کیوت #عاشقانه #بی_تی_اس #کیپاپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #bts #جیهوپ #جانکوک #فیک #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ
(ویو چند روز بعد)
ات: اخ دیرم شد باید سریع تر برم برای تحویل سالن گالری
سریع از خونه بیرون زدم. چند دقیقه منتظر تاکسی وایسادم اما گیرم نیومد برای همین تصمیم گرفتم تا جایی که بتونم ماشین گیر بیارم پیاده بدم.
وسطای راه بودم که ماشین مشکی رنگ خیلی باکلاسی نظرمو جلب کرد اما با دیدن کسی که از ماشین پیاده شد خشکم زد. همون مرد مرموز چند روز پیش بود که تابلومو دزدید. شنیدم کسی که همراهش بود اونو تهیونگ صدا کرد.
وقتی اون دو نفر از ماشین دور شدن و وارد یه فروشگاه شدن دیدم فرصت خوبی برای خالی کردن حرصمه. برای همین کلیدمو دراوردم و با تمام توان روی ماشینش با قسمت تیز کلید یه خط گنده انداختم. بعد هم سریع در رفتم و یه گوشه قایم شدم تا وقتی که میاد واکنشش رو ببینم.
همچنان منتظر بودم که یهو یه نفر از پشت یقمو گرفت هلم داد وسط خیابون. خوردم زمین و زانوماهم به شدت درد گرفت.
همینطور که روی زمین بودم یه جفت کفش مشکی براق جلوم دیدم. سرمو بالا آوردم و دیدم تهیونگ مثل برج زهرمار بالا سرمه.
تهیونگ: خط روی ماشینم کار تو بود؟
از ترس زبونم بند اومده بود. تهیونگ رو به روم زانو زد و صورتمو با یه دستش گرفت برای همین مجبور شدم توی چشم های بی احساسش خیره بشم. هنوز هم بوی تلخ ترکیبی از سیگار و قهوه میداد.
تهیونگ: تو همون نقاش کوچولو نیستی؟
یهو همونی که یقمو اولش گرفته بود بهش گفت که مردم دارن نگاه میکنن بعد هم تهیونگ صورتمو ول کرد و بلند شد. میخواستم یه نفس راحت بکشم تا اینکه به همون یارو گفت منو سوار ماشین کنه و منو مثل پر کاه بلند کردن و توی ماشین گذاشتن هرچی دست و پا میزدم نمیتونستم از دستشون فرار کنم هیچکس هم برای نجاتم نیومد.داشتم سکته میکردم.
به زور منو سوار ماشین کردن و تهیونگ هم سوار شد. کیف و گوشیم رو ازم گرفت تا نتونم به کسی زنگ بزنم. ماشین راه افتاد. درحالی که سعی داشتم لرزش صدامو کنترل کنم سرش داد میزدم
ات: منو کجا میبری؟ عوضی دمار از روزگارت در میارم منو پیاده کن. فکر کردی کی هستی؟
تهیونگ: داد نزن بچه. خسارت زدی حالا هم باید بپردازیش
ات: بپردازم؟ چیو بپردازم؟ خیلی پررویی تو اول نقاشی منو دزدی. حالا هم داری خودمو میدزدی.
تهیونگ بهم نزدیک تر شد. عقب تر رفتم و چسبیدم به در ماشین. دیگه ضربان قلبمو حس نمیکردم.اونقدر جلو اومد که صورتمون با هم چند سانت فاصله داشت.یه دستشو به در پشت سرم ستون کرد.
تهیونگ: میدونی از چی خیلی بدم میاد؟ از اینکه بهم تهمت بزنن. من اون نقاشی چرت و پرتتو ندزدیم پولشو دادم. حالا هم تورو نمیدزدم فقط قراره حساب پس بدی و بعد....
وقتی داشت حرف میزد متوجه شدم در ماشین قفل نیست. ماشین هم داشت به یه پیچ میرسید و سرعتش کم تر میشد. وقتی به پیچ رسید، بی توجه به اینکه تهیونگ هنوز داره حرف میزنه همون دری که بهش چسبیده بودم و تهیونگ هم دستش روش تکیه داده بود رو باز کردم و از پشت افتادم بیرون. تهیونگ هم که یهو زیر دستش خالی شد، تعادلشو از دست داد و به یقه من چنگ زد که باعث شد اونم بیفته روم و با هم کف خیابون پخش شدیم.
آرمی های عزیز حمایت فراموش نشه☺️💜
#تهیونگ #کیوت #عاشقانه #بی_تی_اس #کیپاپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #bts #جیهوپ #جانکوک #فیک #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ
۵.۷k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.