فیک جداناپذیر پارت ۸۲
فیک جداناپذیر پارت ۸۲
از زبان ات
نفسای گرمش به پوستم برخورد می کرد باعث مور مور شدنم میشد
ات: چیکار می خوای بکنی؟
جونگ کوک: خودت چی فکر میکنی؟ دیگه از منتظر موندن خسته شدم خانوم جئون همین الان می خوام باهم باشیم
ات: نمیشه حداقل بزاریش تا شب یکم دیگه فکرامو بکنم اون موقع دیگه جوابمو بهت میگم
جونگ کوک: الان با شب چه فرقی داره؟ چرا الان بهم نمیگی؟
ات: چون اون وقت شب ارزش معنویش خیلی بیشتره به هرحال باید یکم دیگه صبر کنی
تو چند میلی متری هم قرار گرفتیم خیلی نزدیک به هم بودیم
جونگ کوک: اگه الان این کارو نکنیم نمی تونم تضمین کنم لذتی که تو این همه مدت ازم گرفتی رو چطوری تو یه شب بهم میدی نمی تونن تضمینت کنم که جون سالم به سر میبری یا نه
ات: یعنی می خوای بشی قاتلم؟ اون وقت دیگه کی خوای کی خواستت رو برآورده کنه؟
جونگ کوک: جسدت
یدفه حس کردم لباش رو لبام قفل شد همینجور چشمام از تعجب باز موند اولش راهنمایی نکردم اما بعدش دستامو دور گردنش حلقه زدم تا بوسه رو عمیق تر کنم
چشمامو بستم تا بتونم بیشتر تو عمق بوسه غرق شم دستاشو دور کمرم گرفت و نزدیک خودش نگه داشت
داشتم دیگه راضی میشدم که بهش اجازه ی کارای دیگه رو بدم (چه جور کارایی؟ شیطون شدی هااا مراقب خودت باش چون اگه بهش پا بدی دیگه هر روز هفته و هر ساعت و هر ثانیه رو باید همینجور بهش بدی طوری که دیگه پایی برات نمونه)
تو همین حین یدفه در اتاق باز شد و آجوما ظاهر شد سریع از جونگ کوک جدا شدم و رومو کردم اون طرف وای همه چی خراب شد تازه داشت شروع میشد (چی چی شروع می شد؟)
آجوما:وای ببخشیدواقعا ببخشیدفکر نمی کردم شما ها اینجا باشین همین الان میرم بیرون خب؟ شما لطفاً به کارتون ادامه بدین
رفت زحمت کردو درو بست
دوباره من و جونگ کوک شروع کردیم به کارمون ادامه دادیم گردنمو گرفت و به بوسه ادامه دادیم(منحرف نشید بی جنبه ها)
یدفه دیدم دوباره در اتاق باز شد و آجوما ظاهر شد اینبار که خواستم ازش جدا شم چونمو گرفت و به بوسه ادامه داد داشتم از خجالت آب میشدم اما انگار جونگ کوک عین خیالشم نبود و به کارش ادامه میداد
آجوما:بازم متاسفم ببخشید که مزاحمتون شدم ولی جونگ کوک چونگ هی همراه با یه دختر پایین منتظرته گفته خیلی واجبه که حتماً ببینیش
با شنیدن جمله ی همراه با یه دختر منتظرته باعث توقف جونگ کوک شد و لباش از رو لبام برداشته و جدا شد
جونگ کوک:الان میام
آجوما از اتاق خارج شد اما همچنان نگاهای من و جونگ کوک به هم قفل شده بود
نیشخندی گوشه ی لبش نشست و گفت: فکر نمی کردم انقدر حرفه ای عمل کنی بگو می خوام از دهنت بشنوم که با هیچ عوضیه دیگه ای نبودی نمی خوام بشنوم که هیچ حرومزاده ای جرئت داشتنت رو داشته می خوام بشنوم که من اولین و آخرین کسی هستم که...
از زبان ات
نفسای گرمش به پوستم برخورد می کرد باعث مور مور شدنم میشد
ات: چیکار می خوای بکنی؟
جونگ کوک: خودت چی فکر میکنی؟ دیگه از منتظر موندن خسته شدم خانوم جئون همین الان می خوام باهم باشیم
ات: نمیشه حداقل بزاریش تا شب یکم دیگه فکرامو بکنم اون موقع دیگه جوابمو بهت میگم
جونگ کوک: الان با شب چه فرقی داره؟ چرا الان بهم نمیگی؟
ات: چون اون وقت شب ارزش معنویش خیلی بیشتره به هرحال باید یکم دیگه صبر کنی
تو چند میلی متری هم قرار گرفتیم خیلی نزدیک به هم بودیم
جونگ کوک: اگه الان این کارو نکنیم نمی تونم تضمین کنم لذتی که تو این همه مدت ازم گرفتی رو چطوری تو یه شب بهم میدی نمی تونن تضمینت کنم که جون سالم به سر میبری یا نه
ات: یعنی می خوای بشی قاتلم؟ اون وقت دیگه کی خوای کی خواستت رو برآورده کنه؟
جونگ کوک: جسدت
یدفه حس کردم لباش رو لبام قفل شد همینجور چشمام از تعجب باز موند اولش راهنمایی نکردم اما بعدش دستامو دور گردنش حلقه زدم تا بوسه رو عمیق تر کنم
چشمامو بستم تا بتونم بیشتر تو عمق بوسه غرق شم دستاشو دور کمرم گرفت و نزدیک خودش نگه داشت
داشتم دیگه راضی میشدم که بهش اجازه ی کارای دیگه رو بدم (چه جور کارایی؟ شیطون شدی هااا مراقب خودت باش چون اگه بهش پا بدی دیگه هر روز هفته و هر ساعت و هر ثانیه رو باید همینجور بهش بدی طوری که دیگه پایی برات نمونه)
تو همین حین یدفه در اتاق باز شد و آجوما ظاهر شد سریع از جونگ کوک جدا شدم و رومو کردم اون طرف وای همه چی خراب شد تازه داشت شروع میشد (چی چی شروع می شد؟)
آجوما:وای ببخشیدواقعا ببخشیدفکر نمی کردم شما ها اینجا باشین همین الان میرم بیرون خب؟ شما لطفاً به کارتون ادامه بدین
رفت زحمت کردو درو بست
دوباره من و جونگ کوک شروع کردیم به کارمون ادامه دادیم گردنمو گرفت و به بوسه ادامه دادیم(منحرف نشید بی جنبه ها)
یدفه دیدم دوباره در اتاق باز شد و آجوما ظاهر شد اینبار که خواستم ازش جدا شم چونمو گرفت و به بوسه ادامه داد داشتم از خجالت آب میشدم اما انگار جونگ کوک عین خیالشم نبود و به کارش ادامه میداد
آجوما:بازم متاسفم ببخشید که مزاحمتون شدم ولی جونگ کوک چونگ هی همراه با یه دختر پایین منتظرته گفته خیلی واجبه که حتماً ببینیش
با شنیدن جمله ی همراه با یه دختر منتظرته باعث توقف جونگ کوک شد و لباش از رو لبام برداشته و جدا شد
جونگ کوک:الان میام
آجوما از اتاق خارج شد اما همچنان نگاهای من و جونگ کوک به هم قفل شده بود
نیشخندی گوشه ی لبش نشست و گفت: فکر نمی کردم انقدر حرفه ای عمل کنی بگو می خوام از دهنت بشنوم که با هیچ عوضیه دیگه ای نبودی نمی خوام بشنوم که هیچ حرومزاده ای جرئت داشتنت رو داشته می خوام بشنوم که من اولین و آخرین کسی هستم که...
۲۹.۴k
۲۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.