عشق دست نیافتنی p14
عشق دست نیافتنی p14
ا. ت: میخام برم امریکا برای ادامه تحصیلم گفتم از تو مشورت بگیرم کمکم کنی
نامجون: باشه مشکلی نیست کمکت میکنم ولی میخای تا ابد همونحا باشی
ا.ت: ن برای همیشه شاید دو سه سال اونحا بمون برای درسم
نامجون: باشه پس برای فردا دوتا بلیط میگیرم
ا. ت: ولی من یه نفرم چرا دوتا
نامجون: نمیتونم همینجوری ولت کنم توی کشور غریب بعدشم خودمم اونجا چندتا کار دارم باید میرفتم ولی عقب انداختم
ا. ت: اها که اینطور
نامجون: ا. ت امشب کجا میری
ا. ت: میرم هتل چطور
نامجون: من امشب میخام برم بار میای بریم خوشحال میشم بیای و شبم میای خونه خودم نمیزارم حایی بری
ا. ت: اوم اوکیه میام یکم حال کنم باشه من میتونم برم لباسامو عوض کنم و بخابم یکم
نامجون: اوه اره بیا همراهم تا اتاقت رو نشون بدم
رفتیم طبقه بالا و یه اتاق کنار اتاق خودش بود
نامجون: بیا اینم اتاقت خوبه؟
ا. ت: اره ممنون عالیه ـ
رفتم تو اتاق و خودمو پرت کردم رو تخت و یه لحظه خاطره اون شب یادم اومد که داشتیم با تهیونگ بازی میکردیم، لبخند تلخی زدم و چشمامو بستم و به رویام فکر کردم
ا. ت: تنهایی هم خوبه
گرفتم خابیدم
(چند ساعت بعد)
از هاب بلند شدم و یه نگاهی به ساعت انداختم ساعت شش بود رفتم و یه دوش کوتاه گرفتم و اومدم بیرون، نشستم جلو ایینه و موهامو خشک کردم و ارایش لایت با رژ قرمز زدم و لباسی که توی چمدون بود در اوردم(اسلاید بعد) مشکی و کوتاه بود و باز بود، کفشم رو پوشیدم موهامو دم اسبی بالا بستم و رفتم پایین
نامجون با کت و شلوار جذابش پایین پله ها منتظرم بود
نامجون: ا. ت، حس نمیکنی خیلی لباست بازه (تاکید و حالت خشم)
ا. ت: ن خوبه خیلی وقته لباس اینجوری نپوشیدم پس بزار امشب حال کنم
رفتم کنارش وایسادم و باهام رفتیم سوار ماشینش شدیم
ا. ت: واو عجب ماشینیه دمت گرم، چه لامبورگینی جذابیه
نامجون: این یکی از ماشینامه(حالا با اینکه نامجون یه دوچرخه بیشتر نداره) خب بفرما بشین بانو
ا. ت: تو رو جدت اینجور حرف نزن یه حالی میشم
نامجون: اوم جون، باشه (خنده کیوت)
ا. ت: نیشتو ببند، ولی قشنگ میشه توی چال لپت ادم غلط بخوره خوش به حال اون دختری که داماد ننش تو باشی
نامجون: میخای داماد مامانت بشم(خنده)
ا. ت: زدم به بازوش، یا کم چرت بگو بیا بشین بریم
نشست پشت ماشین و حرکت کردیم، بعد چند مین رسیدیم اومدم از ماشین پیاده شم که خودش اومد و در رو برام باز کرد، از ماشین پیاده شدم، کنار نامجون ایستادم و رفتیم داخل، نگاهای همه روم بود فک کنم حق با نامجون بود لباسم خیلی باز بود، نامجون متوحه شد معذبم دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو چسبون به بدن خوش فرم خودش
نامجون: من که بهت گفتم لباست خیلی بازه بیب
ا. ت: بیب و ذقنبود، اوکی ددی
نامجون: خوب بلدی مخ بزنیا بیب...
ا. ت: میخام برم امریکا برای ادامه تحصیلم گفتم از تو مشورت بگیرم کمکم کنی
نامجون: باشه مشکلی نیست کمکت میکنم ولی میخای تا ابد همونحا باشی
ا.ت: ن برای همیشه شاید دو سه سال اونحا بمون برای درسم
نامجون: باشه پس برای فردا دوتا بلیط میگیرم
ا. ت: ولی من یه نفرم چرا دوتا
نامجون: نمیتونم همینجوری ولت کنم توی کشور غریب بعدشم خودمم اونجا چندتا کار دارم باید میرفتم ولی عقب انداختم
ا. ت: اها که اینطور
نامجون: ا. ت امشب کجا میری
ا. ت: میرم هتل چطور
نامجون: من امشب میخام برم بار میای بریم خوشحال میشم بیای و شبم میای خونه خودم نمیزارم حایی بری
ا. ت: اوم اوکیه میام یکم حال کنم باشه من میتونم برم لباسامو عوض کنم و بخابم یکم
نامجون: اوه اره بیا همراهم تا اتاقت رو نشون بدم
رفتیم طبقه بالا و یه اتاق کنار اتاق خودش بود
نامجون: بیا اینم اتاقت خوبه؟
ا. ت: اره ممنون عالیه ـ
رفتم تو اتاق و خودمو پرت کردم رو تخت و یه لحظه خاطره اون شب یادم اومد که داشتیم با تهیونگ بازی میکردیم، لبخند تلخی زدم و چشمامو بستم و به رویام فکر کردم
ا. ت: تنهایی هم خوبه
گرفتم خابیدم
(چند ساعت بعد)
از هاب بلند شدم و یه نگاهی به ساعت انداختم ساعت شش بود رفتم و یه دوش کوتاه گرفتم و اومدم بیرون، نشستم جلو ایینه و موهامو خشک کردم و ارایش لایت با رژ قرمز زدم و لباسی که توی چمدون بود در اوردم(اسلاید بعد) مشکی و کوتاه بود و باز بود، کفشم رو پوشیدم موهامو دم اسبی بالا بستم و رفتم پایین
نامجون با کت و شلوار جذابش پایین پله ها منتظرم بود
نامجون: ا. ت، حس نمیکنی خیلی لباست بازه (تاکید و حالت خشم)
ا. ت: ن خوبه خیلی وقته لباس اینجوری نپوشیدم پس بزار امشب حال کنم
رفتم کنارش وایسادم و باهام رفتیم سوار ماشینش شدیم
ا. ت: واو عجب ماشینیه دمت گرم، چه لامبورگینی جذابیه
نامجون: این یکی از ماشینامه(حالا با اینکه نامجون یه دوچرخه بیشتر نداره) خب بفرما بشین بانو
ا. ت: تو رو جدت اینجور حرف نزن یه حالی میشم
نامجون: اوم جون، باشه (خنده کیوت)
ا. ت: نیشتو ببند، ولی قشنگ میشه توی چال لپت ادم غلط بخوره خوش به حال اون دختری که داماد ننش تو باشی
نامجون: میخای داماد مامانت بشم(خنده)
ا. ت: زدم به بازوش، یا کم چرت بگو بیا بشین بریم
نشست پشت ماشین و حرکت کردیم، بعد چند مین رسیدیم اومدم از ماشین پیاده شم که خودش اومد و در رو برام باز کرد، از ماشین پیاده شدم، کنار نامجون ایستادم و رفتیم داخل، نگاهای همه روم بود فک کنم حق با نامجون بود لباسم خیلی باز بود، نامجون متوحه شد معذبم دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو چسبون به بدن خوش فرم خودش
نامجون: من که بهت گفتم لباست خیلی بازه بیب
ا. ت: بیب و ذقنبود، اوکی ددی
نامجون: خوب بلدی مخ بزنیا بیب...
۱۴۴.۰k
۱۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.