H̷i̷s̷ ̷e̷y̷e̷♱(P¹⁸)
پارت 18
به سمت سالن اصلی حرکت کردیم و روی یکی از میزا نشستیم تا اینکه اعلان کردن
میزبان : وقت رقصه لامورسه لطفا افراد منتخب برای هم به وسط سالن بیان.
ا. ت: ینی چی؟؟؟ مارو مسخره کردن؟ من نمیام.
کوک: باشه خودم میرم.
ا. ت: به...
کوک بلند شد و رفت سمت دختری و بهش پیشنهاد داد دختره هم مث اویزونا قبول کرد.
رفتن دقیقا وسط جمعیت طوری که ببینمشون نگاهمو فقط گذاشته بودم رو جئون و با چشمای حرصی بهش نگاه میکردم.
چند لحظه سرمو انداختم پایین که مردی با نقاب عقاب دستشو جلو اورد.
نقاب عقاب: مفتخرم لیدی؟
ا. ت:اه بدبخت هیز(تو دلشه)
ا. ت : سی( فرانسوی)
اهنگ غرق چشماش شدم و عاشقش شدم پخش میشد.
به کتف پسره تکیه دادم و چشمامو بستم و ولی کل این مدت میتونستم نگاه های سنگین جئون رو روی خودم احساس کنم.
مشخصه...
وقتی اهنگ قطع شد نقاب عقاب دستمو گرفت و برد سمت میز خودش.
دوباره حالم بد شد و چشمام سیاهی رفت اما این دفعه با بقیه موقعا فرق داشت و نتونستم چشمامو باز کنم.
...
ویو گاد
ا. ت چشماش سیاهی رفت و خواست بیفته که نقاب عقاب از کمر گرفتش وبعدش براید استایل بلندش کرد و به سمت میزبان رفت.
پسر: نقاب گرگ... از حال رفت
میزبان : ببرش طبقه 8ـم واحد ²⁰⁷ . سریع
میزبان خطاب به پیام دهنده که به همه پیام داده امشب باید با کی باشن : بررسی کن ببین همراه امشب نقاب گرگ کی بوده.
طرف:چشم.
ا. ت در طی این زمان به خوابی طولانی مثل کما فرو رفت و در خواب با همون صحنه ها روبه رو شد یک فضایی با دیواره های خونین و تار بود اونا چشمای پدرش بودن.
ا. ت پرید بغل پدرش وپدرش محکم به اغوش کشید دختر کوچولوشو.
پ. ت: حالت خوبه؟
ا. ت: نه. نه. من خوب نیستم بابا( گریه اروم)لطفا برگرد پیشمون خواهش میکنم( گریه)
پ. ت: خواهش میکنم گریه نکن کم زمان داریم. باید بهت حقیقتو بگم.
ا. ت با تعجب از بغل باباش اومد بیرون
ا. ت: چی. چیشده؟
پ. ت:به چشم ها دقت کن ... خودت میدونی؟ ( اروم)
ا. ت: حلول کردی؟
تا پدر ا. ت میخاست صحبت کنه ا. ت به سمت اسمون کشیده شد و بعد از خواب بیدار شد.
#jung_kook_we_love_you
#Next_person_is_not_needed
به سمت سالن اصلی حرکت کردیم و روی یکی از میزا نشستیم تا اینکه اعلان کردن
میزبان : وقت رقصه لامورسه لطفا افراد منتخب برای هم به وسط سالن بیان.
ا. ت: ینی چی؟؟؟ مارو مسخره کردن؟ من نمیام.
کوک: باشه خودم میرم.
ا. ت: به...
کوک بلند شد و رفت سمت دختری و بهش پیشنهاد داد دختره هم مث اویزونا قبول کرد.
رفتن دقیقا وسط جمعیت طوری که ببینمشون نگاهمو فقط گذاشته بودم رو جئون و با چشمای حرصی بهش نگاه میکردم.
چند لحظه سرمو انداختم پایین که مردی با نقاب عقاب دستشو جلو اورد.
نقاب عقاب: مفتخرم لیدی؟
ا. ت:اه بدبخت هیز(تو دلشه)
ا. ت : سی( فرانسوی)
اهنگ غرق چشماش شدم و عاشقش شدم پخش میشد.
به کتف پسره تکیه دادم و چشمامو بستم و ولی کل این مدت میتونستم نگاه های سنگین جئون رو روی خودم احساس کنم.
مشخصه...
وقتی اهنگ قطع شد نقاب عقاب دستمو گرفت و برد سمت میز خودش.
دوباره حالم بد شد و چشمام سیاهی رفت اما این دفعه با بقیه موقعا فرق داشت و نتونستم چشمامو باز کنم.
...
ویو گاد
ا. ت چشماش سیاهی رفت و خواست بیفته که نقاب عقاب از کمر گرفتش وبعدش براید استایل بلندش کرد و به سمت میزبان رفت.
پسر: نقاب گرگ... از حال رفت
میزبان : ببرش طبقه 8ـم واحد ²⁰⁷ . سریع
میزبان خطاب به پیام دهنده که به همه پیام داده امشب باید با کی باشن : بررسی کن ببین همراه امشب نقاب گرگ کی بوده.
طرف:چشم.
ا. ت در طی این زمان به خوابی طولانی مثل کما فرو رفت و در خواب با همون صحنه ها روبه رو شد یک فضایی با دیواره های خونین و تار بود اونا چشمای پدرش بودن.
ا. ت پرید بغل پدرش وپدرش محکم به اغوش کشید دختر کوچولوشو.
پ. ت: حالت خوبه؟
ا. ت: نه. نه. من خوب نیستم بابا( گریه اروم)لطفا برگرد پیشمون خواهش میکنم( گریه)
پ. ت: خواهش میکنم گریه نکن کم زمان داریم. باید بهت حقیقتو بگم.
ا. ت با تعجب از بغل باباش اومد بیرون
ا. ت: چی. چیشده؟
پ. ت:به چشم ها دقت کن ... خودت میدونی؟ ( اروم)
ا. ت: حلول کردی؟
تا پدر ا. ت میخاست صحبت کنه ا. ت به سمت اسمون کشیده شد و بعد از خواب بیدار شد.
#jung_kook_we_love_you
#Next_person_is_not_needed
۱۴.۰k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.