ارسلان: زنگ درو زدن رفتم باز کردم که یه پسره گفت،
ارسلان: زنگ درو زدن رفتم باز کردم که یه پسره گفت،
پسره: دیانا رحیمی اینجاست؟
ارسلان: بله هست
پسره: میشه بگید بیاد دم در
ارسلان: بله یه لحظه دیانااااا دیاناااااا بیا دم در کارت دارن. الان میاد
دیانا: اومدم. عه شایان تو اینجا چه غلطی میکنی
شایان: سلام عشقم اومدم ببرمت دور بزنیم و حرف بزنیم
دیانا: من حرفی با تو ندارم آشغال
ارسلان: نیکا بهم گفت برم پشت در وایسم اگه چیزی شد برو بزنش
شایان: این پسره کی بود اومد دم در ها؟!
دیانا: به گوه خورش نیومده مگه باید بگم کی بوده؟ تو کی هستی اصن که من بهت بگم
شایان: دیانا درست حرف بزن با من وگرنه یه جوری میزنم قبلتو گم کنی
دیانا: تو بیخود میکنی منو بزنی تو کی هستی
ارسلان: یهو زد تو گوش دیانا دیگه نتونستم تحمل کنم گفتم: هوشششش مرتیکه چرا میزنیش
شایان: به تو چه بکش کنار
دیانا: ارسلان و شایان در گیر شدن باهم پسرا اومدن جداشون کنن هر کاری کردن نشد گفتم: ارسلاننن کشتیش ولش کن، جون دیانا ولش کن
ارسلان: نمیدونم چرا تا جونشو قسم خورد یارو رو ول کردم
دیانا: ارسلان ولش کرد و اومدیم تو که ارسلان دستمو کشید برد تو اتاق گفتم: آی ارسلان دستم درد گرفت ولم کن
ارسلان: بیا فقط حرف نزن
دیانا: ارسلان بردم تو اتاق و در و قفل کرد و..........
(ببخشید اگه کمه کار دارم)
#اردیا
#اکیپ_سلاطین
#رمان
پسره: دیانا رحیمی اینجاست؟
ارسلان: بله هست
پسره: میشه بگید بیاد دم در
ارسلان: بله یه لحظه دیانااااا دیاناااااا بیا دم در کارت دارن. الان میاد
دیانا: اومدم. عه شایان تو اینجا چه غلطی میکنی
شایان: سلام عشقم اومدم ببرمت دور بزنیم و حرف بزنیم
دیانا: من حرفی با تو ندارم آشغال
ارسلان: نیکا بهم گفت برم پشت در وایسم اگه چیزی شد برو بزنش
شایان: این پسره کی بود اومد دم در ها؟!
دیانا: به گوه خورش نیومده مگه باید بگم کی بوده؟ تو کی هستی اصن که من بهت بگم
شایان: دیانا درست حرف بزن با من وگرنه یه جوری میزنم قبلتو گم کنی
دیانا: تو بیخود میکنی منو بزنی تو کی هستی
ارسلان: یهو زد تو گوش دیانا دیگه نتونستم تحمل کنم گفتم: هوشششش مرتیکه چرا میزنیش
شایان: به تو چه بکش کنار
دیانا: ارسلان و شایان در گیر شدن باهم پسرا اومدن جداشون کنن هر کاری کردن نشد گفتم: ارسلاننن کشتیش ولش کن، جون دیانا ولش کن
ارسلان: نمیدونم چرا تا جونشو قسم خورد یارو رو ول کردم
دیانا: ارسلان ولش کرد و اومدیم تو که ارسلان دستمو کشید برد تو اتاق گفتم: آی ارسلان دستم درد گرفت ولم کن
ارسلان: بیا فقط حرف نزن
دیانا: ارسلان بردم تو اتاق و در و قفل کرد و..........
(ببخشید اگه کمه کار دارم)
#اردیا
#اکیپ_سلاطین
#رمان
۷.۲k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.