part 85
part 85
تارا-سوار آسانسور شدیم
میتونستم خستگی و ازتو چشماش ببینم
خسته ای؟
علی-هوم
تارا-خیلی
علی-اره
تارا-خوب چیکار کنم😂
علی-مسخره
تارا-رسیدیم دم در درو بازکردم رفتیم تو
علی-میدونی یاد چی افتادم
این زنا قهرمیکنن میرن خونه باباشون
بد شوهرشون میره دنبالش
الان دقیقا عین اینا شدم
تارا-شتتت
از این لحاظ نگا نکرده بودم بش
علی-اینجا چه رنگ وبارنگههه
تارا-دیگه ادم تغیرمیکنه
علی-یادمه قبلا میگفتی دوست دارید خونت بین مردم باشه دوست داری کنارشون باشی
الان طبقه اخر
تارا-گفتم که آدم تغیر میکنه
علی-تارا من برم یه دوش بیرم
تارا-اوکیه برو
علی-تاارااا
تارا-بلههه
علی-برمیگردی ایران دیگه؟؟
تارا-خوب اول باید شرکت اینجارو بسپرم به این مدیر عاملمون بد برای شعبه ی انگلیس هم یه وکیل بگیرم کارشو کنه
لباسامو جمع کنم یه بلیط بیام
علی-چقد طول میکشه
تارا-یه هفته
علی-منم میمونم
تارا-واقعاااااا
علی-هوممم
من رفتم حموم
تارا-زودتر میگفتی گوسفند سرمیبریدم
علی-گگگ
تارا-برو دیگه
علی-رفتم تو حموم
یه دوش گرفتم
تارا-این مدت که علی حموم بود منم یه
کافی درست کردم لباس های علی و دراوردم ازچمدونش چیدم
تو کمد اضافم
علی-تارااااااا
تارا-جونمممم
علی-اون حوله ی من و میاری
تارا-اه خودت میبردی دیگههه
علی-حالا میمری یه حولس دیگههههه
تارا-باشه
حولش و برداشتم
رفتم دم در حموم بیااا
علی-دستشو گرفتم تو حموم
تارا-چیکارمیکنی پفیوز
علی-ل*ب هامو گذاشتم رو ل*ب هاش و عمیق بوسیدممم...
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان
تارا-سوار آسانسور شدیم
میتونستم خستگی و ازتو چشماش ببینم
خسته ای؟
علی-هوم
تارا-خیلی
علی-اره
تارا-خوب چیکار کنم😂
علی-مسخره
تارا-رسیدیم دم در درو بازکردم رفتیم تو
علی-میدونی یاد چی افتادم
این زنا قهرمیکنن میرن خونه باباشون
بد شوهرشون میره دنبالش
الان دقیقا عین اینا شدم
تارا-شتتت
از این لحاظ نگا نکرده بودم بش
علی-اینجا چه رنگ وبارنگههه
تارا-دیگه ادم تغیرمیکنه
علی-یادمه قبلا میگفتی دوست دارید خونت بین مردم باشه دوست داری کنارشون باشی
الان طبقه اخر
تارا-گفتم که آدم تغیر میکنه
علی-تارا من برم یه دوش بیرم
تارا-اوکیه برو
علی-تاارااا
تارا-بلههه
علی-برمیگردی ایران دیگه؟؟
تارا-خوب اول باید شرکت اینجارو بسپرم به این مدیر عاملمون بد برای شعبه ی انگلیس هم یه وکیل بگیرم کارشو کنه
لباسامو جمع کنم یه بلیط بیام
علی-چقد طول میکشه
تارا-یه هفته
علی-منم میمونم
تارا-واقعاااااا
علی-هوممم
من رفتم حموم
تارا-زودتر میگفتی گوسفند سرمیبریدم
علی-گگگ
تارا-برو دیگه
علی-رفتم تو حموم
یه دوش گرفتم
تارا-این مدت که علی حموم بود منم یه
کافی درست کردم لباس های علی و دراوردم ازچمدونش چیدم
تو کمد اضافم
علی-تارااااااا
تارا-جونمممم
علی-اون حوله ی من و میاری
تارا-اه خودت میبردی دیگههه
علی-حالا میمری یه حولس دیگههههه
تارا-باشه
حولش و برداشتم
رفتم دم در حموم بیااا
علی-دستشو گرفتم تو حموم
تارا-چیکارمیکنی پفیوز
علی-ل*ب هامو گذاشتم رو ل*ب هاش و عمیق بوسیدممم...
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان
۳.۴k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.