part 84
part 84
میا-تارا من خسته شدم من برم؟
سپهر-چی میگه چیمیگه چیمیگه
تارا-اییییییی مرگ داره میگه خسته شدم برم
سپهر-نه میا خانم نرید شام و مهمونمون باشید خوشحال میشیم
میا-بهش بگو نه ممنون(به آلمانی)
تارا-میگه نه ممنون
سپهر-بگو نه حالا شما باشید کم بیشتر باهم آشنا شیم
تارا-سپهر میا دوس پسر داره
سپهر-هستیم را به آتش کشیدی سوختم من ندیدی ندیدی
تارا-شوخی کردم
میا جون بمون حالا یکم باش(به آلمانی)
میا-قبوله
سپهر-یسسسسسس
علی-سلامممم
سلام سلام سلام
تارا-اییی چقد سلام میکنی
علی-ازدنده چپ بیدار شدیاااا
تارا-دقیقا
با بچه یکم گشتیم فردا شب پرواز داشتن
شهربازی رفتیم
خوب بچه ها دیگه من خسته شدم شماهم اجرا داشتین بلاخره برگردیم خونه؟همه-اره موافقم
میلاد-پس ما بریم
علی میای باما
علی-نوچ
تارا-الان فکرمیکنید بزارم بیاد؟
شما میرید ماهم میریم هتل سایل هاشو برمیداریم
میریم خونه من
اشکان-بی تربیتا میخوایید چیکارکنید ها؟
علی-هههههههه استغرفرالله
تارا-خیلی بیشعور خجالت بکشش
خیلی بریم دیگه
سپهر-یعنی چی که من و نمیبرید
من سرجهازی علیممم
تارا-وایییی خدا نکشتت سپهر
میا-این چقد بامزس(به المانی جوری که تار بشنوه فقط منظورش سپهر بود)
تارا-لبخندی بهش زدم رو به سپهر گفتم
سپهر میا میگه چقد بانمکی
سپهر-اخییی فداش شم
علی-به به پشمم روشن
خاک توسرت هول
سپهر-چیه تودوساعت باتار قربون صدقه هم میرید من چیزی میگم؟
تارا-ما قربون صدقه هم میریم
علی-منظورش دعوا کردنا وکتک کاریامونه
سپهر-اصلا هرچی من باهاتون میام میهش میارم بیاریددد
تارا-وا اینجا شب دعوت کردن یکی به خونت بی ادبیه
سپهر-اومای گاد چه عجیب یکم از آلمانیا بهم بگو من اصلا برم آلمانی یاد بگیرم
تارا-ازدست تو بریم دیگه
اول میارو رسوندیم
بد رفتیم علی وسایلشو برداشت و رفتیم خونه من
سپهرهم چرت و پرت زیاد میگه شوخی بود معلومه که نمیاددد
#علی_یاسینی#رمان#زخم_بازمن
میا-تارا من خسته شدم من برم؟
سپهر-چی میگه چیمیگه چیمیگه
تارا-اییییییی مرگ داره میگه خسته شدم برم
سپهر-نه میا خانم نرید شام و مهمونمون باشید خوشحال میشیم
میا-بهش بگو نه ممنون(به آلمانی)
تارا-میگه نه ممنون
سپهر-بگو نه حالا شما باشید کم بیشتر باهم آشنا شیم
تارا-سپهر میا دوس پسر داره
سپهر-هستیم را به آتش کشیدی سوختم من ندیدی ندیدی
تارا-شوخی کردم
میا جون بمون حالا یکم باش(به آلمانی)
میا-قبوله
سپهر-یسسسسسس
علی-سلامممم
سلام سلام سلام
تارا-اییی چقد سلام میکنی
علی-ازدنده چپ بیدار شدیاااا
تارا-دقیقا
با بچه یکم گشتیم فردا شب پرواز داشتن
شهربازی رفتیم
خوب بچه ها دیگه من خسته شدم شماهم اجرا داشتین بلاخره برگردیم خونه؟همه-اره موافقم
میلاد-پس ما بریم
علی میای باما
علی-نوچ
تارا-الان فکرمیکنید بزارم بیاد؟
شما میرید ماهم میریم هتل سایل هاشو برمیداریم
میریم خونه من
اشکان-بی تربیتا میخوایید چیکارکنید ها؟
علی-هههههههه استغرفرالله
تارا-خیلی بیشعور خجالت بکشش
خیلی بریم دیگه
سپهر-یعنی چی که من و نمیبرید
من سرجهازی علیممم
تارا-وایییی خدا نکشتت سپهر
میا-این چقد بامزس(به المانی جوری که تار بشنوه فقط منظورش سپهر بود)
تارا-لبخندی بهش زدم رو به سپهر گفتم
سپهر میا میگه چقد بانمکی
سپهر-اخییی فداش شم
علی-به به پشمم روشن
خاک توسرت هول
سپهر-چیه تودوساعت باتار قربون صدقه هم میرید من چیزی میگم؟
تارا-ما قربون صدقه هم میریم
علی-منظورش دعوا کردنا وکتک کاریامونه
سپهر-اصلا هرچی من باهاتون میام میهش میارم بیاریددد
تارا-وا اینجا شب دعوت کردن یکی به خونت بی ادبیه
سپهر-اومای گاد چه عجیب یکم از آلمانیا بهم بگو من اصلا برم آلمانی یاد بگیرم
تارا-ازدست تو بریم دیگه
اول میارو رسوندیم
بد رفتیم علی وسایلشو برداشت و رفتیم خونه من
سپهرهم چرت و پرت زیاد میگه شوخی بود معلومه که نمیاددد
#علی_یاسینی#رمان#زخم_بازمن
۲.۹k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.